گوشه صحن گوهرشاد گل‌باران بود رگ‌های آبی فرانک جواب بدی را با خوبی بده طبع شعری که وقف حرم می‌شد | نگاهی به تاریخ منصب ملک‌الشعرایی آستان قدس بررسی تأثیر آنچه می‌گوییم و گناهان زبانی با جستاری در دعای امام‌زمان(عج) | زبان، مرکب اهل انتظار تحلیل تطبیقی اصول پیشگیری از جرم در مذاهب اسلامی اهدای نشان خادم‌الشهدایی به روابط‌عمومی‌های استان خراسان رضوی + فیلم رئیس بنیاد شهید: اجتماع مردمی برای گرامیداشت شهدای خدمت همزمان در سراسر کشور برگزار می‌شود مستند «غیررسمی» با موضوع اهتمام رهبری به کتاب و کتابخوانی، روی آنتن شبکه قرآن می‌رود + زمان پخش رمان «او» در نمایشگاه کتاب تهران رونمایی می‌شود | روایتی از زندگینامه شهید عماد مغنیه دومین کنگره ملی شهید مدرس به میزبانی کاشمر برگزار می‌شود جابه‌جایی اموال موزه قرآن به کاخ سعدآباد نگران‌کننده نیست نرم افزار مجموعه آثار مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی تولید شد تحصیل معرفت بعد از عمل! تربیت به سبک رحمانی در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدمهدی واعظ‌موسوی پیش بینی برگزاری ۲۰ محفل قرآنی در حج تمتع ۱۴۰۴ زیارت حرم نبوی با نرم‌افزار «نُسُک» | برگزاری سالگرد شهید رئیسی در هتل‌های مکه و مدینه مادر شهید رئیسی: تواضع بارزترین ویژگی ابراهیم بود نماهنگ «از تبار آفتاب» منتشر شد + فیلم در دیدار آیت‌الله جوادی آملی با آیت‌الله سیستانی در نجف چه گذشت؟
سرخط خبرها

گوشه صحن گوهرشاد گل‌باران بود

  • کد خبر: ۳۳۲۷۰۹
  • ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۶:۲۱
گوشه صحن گوهرشاد گل‌باران بود
نگاه زن، جلوتر از خودش، به درون صحن می‌رود. بااینکه سال‌هاست به حرمِ امام رضا (ع) نیامده است، اما انگار تمام این مسیر، تمام این اسم‌ها و همه صدا‌هایی که به گوشش می‌رسد برایش آشناست.
حمید سلطان آبادیان
عکاس و پادکستر

- «ببخشید حاج‌آقا، مسیر رسیدن به صحن مسجد گوهرشاد از کدوم طرفه؟»

پیرمردِ خادم، مسیر را به زن نشان می‌دهد و می‌گوید: «ببین دخترم، اینجا صحنِ غدیره، اگه از این مسیر مستقیم تشریف ببرید، به صحن جمهوری می‌رسید، بعدش بست شیخ بهایی، بعد هم ورودی صحنِ گوهرشاد روبه‌روی شماست.»

نگاه زن، جلوتر از خودش، به درون صحن می‌رود و راه را پیدا می‌کند. انگار بیشتر از خودش، مشتاق تماشا و رسیدن است. بااینکه سال‌هاست به حرمِ امام رضا (ع) نیامده است، اما انگار تمام این مسیر، تمام این اسم‌ها و همه صدا‌هایی که به گوشش می‌رسد برایش آشناست. خاطرات کودکی و زمانی که با مادربزرگش به حرم می‌آمد در ذهنش زنده می‌شود.

آن سال‌های خوب چقدر زود به خاطرات گذشته تبدیل شد و مادربزرگی که دیگر نبود تا با دستان گرم و مهربانش، دست او را بگیرد و به مکان همیشگی زیارتش ببرد. به صحن مسجد گوهرشاد، جایی که مادربزرگ با آن چادرنماز سفید و زیبایش، روبه‌روی پنجره مشبک و طلایی می‌ایستاد و برای همه دعا می‌کرد.

صدای پیرمرد خادم، زن را از خاطرات کودکی‌اش بیرون کشید.

- «یاد گرفتی دخترم؟»

- «بله حاج‌آقا، خیلی ممنونم، خدا خیرتون بده.»

- «التماس دعا دخترم، خیر پیش.»

نور لطیف صبح، مسیر را برای زائران روشن می‌کرد. انگار انوار طلایی خورشید هم، برای زیارت، زن را همراهی می‌کردند. صدای همهمه زائران و پرواز کبوتر‌ها و فواره‌های حوض درهم گره‌خورده بود و تصویر کاشی‌های آبی، فیروزه‌ای و لاجوردی که در زیر بازی نور و سایه‌ها همچون دریایی شده بودند با موج‌هایی آرام، چشم‌های زن را نوازش می‌داد. انگار در این حرم، هر دیوار و هر نقش و نگاری، داستان‌هایی فراوان در دل خود دارد.

زن، داستان کودکی‌اش و آرامشی را که همیشه در بین چادر مادربزرگش می‌یافت در همین تصویر‌ها جست‌و‌جو می‌کرد. از صحن جمهوری گذشت و به بست شیخ بهایی رسید. راه برایش آشنا‌تر از آن شده بود که بخواهد دوباره از کسی بپرسد. دوباره همان دخترکی شده بود که دست مادربزرگش را هیچ‌وقت رها نمی‌کرد و حالا انگار، مادربزرگ را در همه جای مسیری که به صحن گوهرشاد می‌رسید می‌دید و دنبالش می‌کرد.

از دالان آخر که گذشت و به جایی که نور دوباره پیدا می‌شد رسید، نگاهش، مثل کبوتری که دوباره به آشیانه‌اش بازگشته، به روی گنبد طلایی نشست. ایستاد. بغضی سنگین راه گلویش را بسته بود و چشمانش به پنجره‌های مشبک طلایی، گره می‌خورد. مادربزرگش همان‌جای همیشگی ایستاده بود. 

با همان چادرنماز سفیدش. پشت به او و رو به سمت گنبد طلایی، دخترکی کوچک، کنارش ایستاده بود و دستان او را محکم گرفته بود. در یک‌لحظه، دخترک برگشت و به زن نگاه کرد. بغضی سنگین در گلویی شکست. نسیمی آرام در صحن گوهرشاد وزیدن گرفت. گل‌های روی چادرنماز آهسته تکان می‌خوردند و زنی تنها، گوشه‌ای از صحن گوهرشاد، ایستاده بود و آهسته اشک می‌ریخت.

عکس : سارنگ سخا

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->