۲۵ هزار بسته تحصیلی به دانش‌آموزان نیازمند اهدا شد + فیلم دیوار ندبه چیست و پیامبر اسلام(ص) چه ارتباطی با این دیوار دارند؟ برپایی نمایشگاه عکس «شکوه قم در قاب تاریخ» در قم نقش خانواده در پرورش نسل آینده از دیدگاه امام رضا(ع) خاطره‌ای که ده سال حاجی‌زاده را در لیست شهدا نگاه داشت برپایی دوره‌های آموزش عمومی قرآن کریم در مساجد سراسر کشور آموزش سواد رسانه‌‌ای در مساجد مشهد بیست‌و‌دومین جشنواره فرهنگی‌هنری امام‌رضا(ع) در ۳۱ استان برگزار می‌شود اجرای طرح مساجد جامعه‌پرداز در مشهد ماجرای یک بانوی تونسی و قرآنی که به مشهد رسید | وقتی شفای یک بیمار به هنر پیوند خورد دیدار تولیت آستان قدس رضوی با خانواده آتش نشان فداکار مشهدی به من مشورت بدهید! کلید طلایی برای ساختن سرنوشتی روشن | مروری بر فواید مشورت در زندگی وقف، از سنت دیروز تا موتور توسعه امروز آیت‌الله علم‌الهدی: مجتمع‌های آموزشی ویژه بانوان درمناطق حاشیه‌ای برای جذب نسل جوان ایجاد شود آزادی ۱۵۰۰ زندانی خراسان رضوی به مناسبت سالروز میلاد پیامبراسلام(ص) | آغاز پویش «به عشق پیامبر(ص) می‌بخشم» + فیلم نماز باران در حرم مطهر امام‌رضا(ع) اقامه شد هجرت تاریخی حضرت معصومه(س) به قم و پیام‌های ماندگار آن برای جهان اسلام خراسان رضوی، پیشگام در بهره‌برداری از انرژی خورشیدی و طرح‌های نوین آبیاری با سرمایه وقف رشد فکری و ایجاد نشاط اجتماعی به سبک پیامبر مهربانی | بررسی جلوه‌ها و آثار مشورت در سیره پیامبر ختمی‌مرتبت(ص)
سرخط خبرها

شبی که همه ایران، امام‌رضا(ع) بود

  • کد خبر: ۳۳۰۶۹۴
  • ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۳
شبی که همه ایران، امام‌رضا(ع) بود
شماره ارتباط زنده با حرم امام‌رضا(ع) تنها شماره‌ای بود که وقتی زنگ می‌زد، دلش می‌خواست همه جهان ساکت باشد تا آقای آن‌طرف سلیس و راحت و بلند بشنود «توجه این تماس از زندان رجایی‌شهر است».
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

به خاطر همان چند ثانیه خجالت می‌کشید زنگ بزند، انگار وجودش آب می‌شد، دلش می‌خواست آن چند ثانیه همه کامیون‌های جهان بوق بزنند؛ که آن چند ثانیه را نشنوند در ابتدای زنگ زدن، «این تماس از زندان رجایی‌شهر است» و همین تمام حیثیتش را رنده می‌کرد، قصه این بود که از دبی لاستیک وارد کرده بود، با دلار پنجاه‌هزارتومان.

لاستیک‌ها آمده بود، دلار منفجر شده بود، چک گرفته بود و داده بود، بین دلار پنجاهی و هشتاد‌و‌سه تومانی جا مانده بود و همین شده بود برگشت خوردن یکی‌یکی چک‌ها و در نهایت زندان. سعیدی که کل مغازه‌های بازار گندم و تیر دوقلو روی اسمش قسم می‌خوردند و حرفش اعتبار بازار بود حالا افتاده بود کنج بند مالی‌های رجایی شهر و سکه‌اش شکسته شده بود.

آن روز هم زنگ زد به مژده و حرف زد، مژده گفته بود هفته آینده جشن تکلیف نارین است و از بیخ قلبش آه کشیده بود که قول داده بود باشد و یک کادوی خفن بخرد. توی زندان آرایشگر شده بود، خاطرات روز‌های خدمت مرور شده بود و یادش افتاده بود که آرایشگری بلد است و می‌تواند روز‌ها را از روزمرگی در بیاورد، هفتصدنفر آدم هرکدامشان اراده کنند کله مرتب کنند خودش می‌شود یک عددی و یک رقمی، اما آن سعید حجره‌دار کجا و این سعید کجا.

تا آن روز که حاج فرج نشسته بود زیر دستش برای مرتب کردن محاسنش و حاج محسن شماره ارتباط زنده با حرم امام رضا (ع) را داده بود برای ارتباط.

سعید شماره را گرفته بود و صدایی آن‌سو گفته بود شما متصل می‌شوید به حرم مطهر امام رضا (ع) لطفا با حال معنوی مناسب زیارت کنید؛ و همین شماره شده بود همه دل‌خوشی‌اش...

تنها شماره‌ای بود که وقتی زنگ می‌زد دلش می‌خواست همه جهان ساکت باشد تا آقای آن‌طرف سلیس و راحت و بلند بشنود «توجه این تماس از زندان رجایی شهر است.»

دوست داشت که همه حرف‌هایش را بزند و قصه را بگوید و تمنا کند که بگذرد.

دلش از اولین تماس رنگ‌و‌بوی دیگری گرفته بود، نه که امام رضایی نباشد، بود ولی این امام رضای توی زندان یک مزه دیگری داشت.

آن شب قسمت آخر پایتخت را که داشت می‌دید، آن پنجه گره زدن نقی در ضریح را که دید، آن رضاجان خوبی گفتن نقی را که شنید ترکید. بغض او نه بغض همه، بغض جعفر زانتیا، بغض حسین سرخ، بغض ممودپلنگ، بغض اصغراسترس، همه بند نقی معمولی بود و پشت گردالی‌های ضریح، اشک می‌ریختند مثل چی. آن شب همه ایران امام رضا (ع) بود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->