مراسم گرامیداشت شهدای اقتدار ایران در حرم امام‌رضا(ع) برگزار شد +فیلم خانواده شهدای اقتدار ایران، مهمان امام رئوف (ع) | حرم مطهر رضوی، میزبان محفل قرآنی «به سوی فتح» آیین «مارأیت إلا جمیلاً» ویژه بانوان عرب‌زبان در حرم امام‌رضا(ع) برگزار شد دستیار رئیس جمهور: تجاوز رژیم صهیونیستی را با نگاه عاشورایی ببینیم بررسی میراث دعایی زین‌العابدین(ع) در صحیفه سجادیه | امام چهارم، مبارزی خستگی‌ناپذیر بسیج خیرین در راستای ترویج فرهنگ عفاف و حجاب ایران امام حسین (ع) در مکتب امام سجاد (ع) رئیس بنیاد شهید کشور: رسیدگی به اسکان خانواده‌های شهدای حمله صهیونیستی در اولویت قرار گیرد مراسم بزرگداشت پاسدار شهید «مرتضی میثمی» امروز در مشهد برگزار می‌شود (۱۸ تیر ۱۴۰۴) یادگار «رکن‌الدوله» در حرم‌مطهر‌ رضوی | درباره رواق «دارالذکر» که روزگاری مدرسه «علینقی‌میرزا» بوده است صدای آشنای حرم بچه‌های هیئتی چرا واردات خودروی جانبازان هنوز به سرانجام نرسیده است؟ شهید اقتدار ملی | درباره «شهید سردار بهنام شهریاری» که سال‌ها در مسیر اباعبدالله(ع) گام برداشت کمی از کربلا در همین اتاق | روضه‌های خانگی، برکت خانه‌ها و شهرمان هستند گردهمایی پُرشور ۴ هزار عزادار افغانستانی در حرم امام‌رضا(ع) تشییع و خاکسپاری پیکر جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس در مشهد (۱۸ تیر ۱۴۰۴) برگزاری اجتماع «یک ایران زینب(س)» در حرم مطهر امام‌رضا(ع)، امروز (۱۸ تیر ۱۴۰۴) اعلام جزئیات مراسم گرامیداشت شهدای اقتدار ایران در حرم امام‌رضا(ع)، فردا (۱۹ تیر ۱۴۰۴) بیش از ۴۰ هزار جانباز قطع عضو، نیازمند خدمات پروتز و اروتز هستند
سرخط خبرها

در مسیر آسمان هشتم

  • کد خبر: ۳۳۰۹۱۸
  • ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۲:۴۶
در مسیر آسمان هشتم
گاهی راننده زائربر‌ها بودم و گاهی هم ویلچر به دست دم در ورودی‌ها می‌ایستادم تا اگر کسی به هر دلیلی توانایی راه رفتن نداشت سوارش کنم.
مهدی محمدی
نویسنده مهدی محمدی

چند سال پیش توفیق بزرگی داشتم. جزو خادمان کشیک هشتم شب بودم در بخش صندلی چرخ‌دار و زائربر.

گاهی راننده زائربر‌ها بودم و گاهی هم ویلچر به دست دم در ورودی‌ها می‌ایستادم تا اگر کسی به هر دلیلی توانایی راه رفتن نداشت سوارش کنم.

ساعت یک‌و‌نیم، دو شب بود که یک خانم مسن که به زحمت راه می‌رفت از ورودی باب‌الجواد (ع) وارد شد.

به ویلچری که دستم بود اشاره کردم و گفتم: بیایید بنشینید تا هر جای حرم خواستید ببرمتان.

همان‌طور که نفس‌نفس‌زنان به راهش ادامه می‌داد گفت: پسرم منو تا فلکه آب آورد و خودش رفت. چون صبح زود باید می‌رفت سرکارش. از اونجا خودم پیاده اومدم، بقیه اش هم پیاده می‌رم. پیاده‌روی اربعین که نشد برم، این چند قدم رو که خودم برم.

سوار نشد ولی از راه رفتن آرام آرام و سبک قدم برداشتنش معلوم بود که چقدر سخت راه می‌رود. همان‌طور که داشت می‌رفت، برگشت و به ویلچر نگاه کرد.

دوباره گفتم: نمی‌نشینید؟

خودتان می‌دانید. بعضی مادربزرگ‌ها وقتی متخصص گوارش به آنها بگوید که از امسال دیگر نباید روزه بگیرید یا ارتوپدی به آن‌ها بگوید: از این به بعد باید نمازتان را نشسته بخوانید ناراحت می‌شوند و طوری به او نگاه می‌کنند که انگار یک نفر آدم از خدا بی‌خبر مسیرشان را به سمت خدا سد کرده است.

پزشک نبودم ولی وقتی گفتم اینجا بنشینید همان مدلی که گفتم نگاهم کرد و بعد به بقیه راهش ادامه داد.

گفتم: از ساعت دو شب اینجام که ثوابی بکنم، چرا نمی‌ذارین؟

یعنی این‌قدر ضعیف شدم که سوار ویلچر بشم؟

اما دیگر مقاومت نکرد و نشست روی ویلچر. راه افتادیم. گریه می‌کرد. اشکش را ندیدم، اما تکان خوردن مداوم شانه‌هایش خبر می‌داد که چه اشکی می‌ریزد.

خواستم بگویم: همه‌مون ضعیفیم، اگر ضعیف نبودیم که پیش معین‌الضعفا نمی‌آمدیم.

اما نگفتم، چون همان‌طور که گفتم ضعیفیم. آن‌قدر ضعیف که بعضی وقت‌ها تا بخواهیم حرف بزنیم یک بغض بی‌مقدمه می‌آید و گلویمان را فشار می‌دهد تا نتوانیم حرفی بزنیم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->