یک آدمهایی هستند که اینقدر مؤلفاند، اینقدر صاحب سبکاند، اینقدر خلاقیت در فرم و معنا دارند که اگر در رشتهای که زیست میکنند قصد تنفس داشته باشی باید او در جانت بدمد و اگر در سرزمین تولید او بخواهی اقامت بگیری باید او تأییدت کند.
بعضی آدمها هستند که تو شاید به عمرت ندیده باشیشان از نزدیک و یک چای هم با آنها نخورده باشی ولی اگر مشق مسیر آنها کنی، ندیده، لمس نکرده و مزه نکرده، مرید و شاگرد آنها میشوی، مثل سعدی در غزل. مثل خسرو آواز ایران در ردیف آوازی. مثل امیرخانی در خوشنویسی. مثل فرشچیان در نگارگری و مثل او در روزنامهنگاری.
من دارم در مورد مردی حرف میزنم که یقین دارم اگر این متن را بخواند زنگ میزند و با همان صدای از اعماق گلو و آهسته و فروتنانه دعوایم میکند و گله میکند که اینها چه بود نوشتی کاغذ مملکت را حرام کردی وقت مردم را گرفتی که بگویی چه؟ که فلانی آدم خوبی است خب مگر با گفتن تو من خوب میشوم یا بد میشوم، من خودم باید کلماتم، متنهایم، یادداشتهایم، حرف بزنند.
من دارم در مورد آقای سیدعلی میرفتاح حرف میزنم، مردی که نوشتن است. دقت کنید. سیدعلی میرفتاح نویسنده نیست نوشتن است. نویسنده که میگوییم یاد داستاننویس و رماننویس و نمایشنامهنویس و اینها میافتی ولی سید علی اینها هست و نیست، از او داستان کم نخواندیم ولی او به معنای حقیقی کلمه روزنامهنگار است. یادداشتها و مطالب مطبوعاتی و رسانهای سیدعلی یک چیزی دارد که کیمیاست.
انتخاب سوژه، پرداخت، شروع ساقه و پایانبندیهایش اینقدر حیرتآور است و در عین حال ساده که تو به خودت میگوییای دل غافل خب من مینوشتمش چرا به ذهن خودم نرسید و دست به قلم میشوی نصفش را بنویسی دنده دویت جا نمیرود. قفل میکنی. هرکسی در دایرکت و پیام و مجازی و حقیقی از من مشورت میگیرد که برای نوشتن در رسانه که را بخوانم میم بخوانمش هنوز ساطع نشده میگویم میرفتاح و روی میم همه هم تشدید میگذارم.
سیدعلی یک شروع کننده خوب است. مثل آن آدمهایی هستند که میروند توی یک رستوران منو را تنظیم میکنند، اندازه حجم و کیفیت غذا را طراحی میکنند. عیب و ایرادهای جزئی را میگیرند و میروند یک جای دیگر، دقیقا همین بوده برای بخش زیادی از مجلات و روزنامههای کشور.
یک چیز قلم و روحیه آقاسید را که خیلی دوست دارم سلوک قلم و تقوای نوشتن اوست. یعنی میشود قسم حضرت عباس خورد که سیدعلی تا به حال توی ذهنش نگفته ع اینجوری شد؟ فلانی رأی آورد یا نیاورد؟ فلانی مدیر شد و هوای ما رو نداره؟ باشه دارم براش و شروع کند به طراحی یک سلسله مطالب برای نابود کردنش یا غر زدن و نق زدن بر له یا علیه اش... سیدعلی اگر مثلا به محیط زیست طنزی مینویسد و طعنهای میزند از سر دلسوزیاش برای طبیعت است و اگر شخصی یا کاری را نکوهش میکند از درد وطن است.
گفتم درد وطن ... سیدعلی آقا خیلی ایران را دوست دارد و برایش همه کار میکند مثلا چند شب پیش طبق معمول بیخوابی به سرش زده و رفته چندتا از دیوارهای شهر را انتخاب کرده و بعد رویش عکسهای شهدای جنگ دوازده روزه اخیر را به روایت خودش نقاشی کرده است. عنوانش را هم گذاشته نام جاوید وطن. انصافا هم در فرم انتخابی خوش درخشیده.
هم نگرانم برای سیدعلی میرفتاح و هم خوشحال. نگران، چون میدانم کلمات در سرش تلنبار شدهاند از برای جنگ و به جای قلم قلممو دست گرفته و خدا به مویرگهایش رحم کند و دو اینکه سیدعلی میرفتاح گذاشته کلمههایش دم بکشند و برسند و ری کنند و بعد بنشینیم پای نوشیدن این مربای جاافتاده کلمات سیدعلی میرفتاح.
در روزگاری که خیلی از مثلا روشنفکران به لاک و خلوت خزیدند و وسط لحاف خوابیدند که نچایند سیدعلی نه با اسم مستعار نه در دفتر تحریریه نه پشت لپتاپ و گوشی که با همه هفتاد وچندکیلو وجود کالبدیاش به کف میدان آمد و دیوارهای زخمی شهر را قشنگتر کرد. دست و پنجهات طلا آقای سردبیر.