«محمد فوقانی» دبیر مسابقه عکس سینمای ایران شد ترجمه شاهنامه به فرانسه ۴۰ سال زمان برد| آرزوی مترجمش چه بود؟ قرارمان این نبود | گلایه دوباره زردشت اخوان ثالث از وضعیت خانه پدرش در تهران آموختن در طبیعت مدرسه | گفت وگو با نویسنده کتاب «عکس پشه ای» برای کودکان و نوجوانان نمایش فیلم های ایرانی «ملودی» و «دختر» در سینماهای کن سه جایزه مهم جشنواره آوانکا پرتغال در دستان «آن‌ها مرا دوست داشتند» رقابت فیلم کوتاه «نیجریه» در جشنواره فیلم کوتاه دانشجویی بنگلادش اهدای جایزه بهترین بازیگر جوایز ملی هند به «شاهرخ خان» کارگردانان مشغول کارند | نگاهی به سریال‌های جدید در دست ساخت دبیر نهمین مسابقه عکس سینمای ایران مشخص شد فرقی ندارد، روح جنگل باش اعلام ویژه‌برنامه‌های متنوع و زنده اربعین ۱۴۰۴ در شبکه افق «بهنوش بختیاری» با گریم فیلم جدیدش جوان شد! + عکس تمدید سومین رویداد آیینی «محرم شهر» «شروین حاجی پور» بازیگر شد «ایران امام رضا (ع)» راهبرد جامع برای هویت‌سازی ملی در سایه سیره رضوی است پخش سریال چینی‌زبان «رستاخیز یافته» از نتفلیکس
سرخط خبرها

فرقی ندارد، روح جنگل باش

  • کد خبر: ۳۴۹۷۷۵
  • ۱۴ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۳۳
فرقی ندارد، روح جنگل باش
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

قبل از اینکه انسانی بر پهنه گرده دیواره غاری چیزی بنگارد، ران آهو و تیهویی به نیش بکشد، در تلألوی روشنای آتشی گرم، در فراسوی کوه‌ها و جنگل‌های یله بر آن، در فرادست رود تجن، گرگی سپید می‌زیست که هیر نام داشت، چشم‌هایی شعله‌ور، زوزه‌هایی جگربترکان و نگاهی تا عمق و در پایین‌دست تجن در میان انبوه افرا‌ها و گردو‌ها و سپیدار‌ها گرگی دیگر می‌زیست حبری رنگ و تیره که آرام بود و ساکت. چشم‌های درشت تیله‌ای داشت و وقتی راه می‌رفت انگار سایه‌ای بود که بر برگ‌ها می‌خزید، هردو رئیس قبیله‌شان بودند و قلمرویی داشتند و در مختصاتی که با ادرارشان تعیین کرده بودند شکار می‌کردند و زندگی و زاد و ولد ... هرجای این جنگل که گام بر می‌داشت نسیم زوزه یکی از این دو‌گرگ هم بر دوشش سوار بود و می‌رفت. تا آن زمستان لعنتی. تا آن زمستانی که غذا کم شد و نایاب، تا آن زمان که جنگل دستش تنگ شد و از غذا خبری نبود.

گرگ بالای تجن به گرگ پایین تجن پیام داد که نمی‌شود، این جنگل یک حاکم می‌خواهد، بالا و پایین ندارد جنگل باید قلمرو یک قبیله باشد. نبرد می‌کنیم و هر که برنده شد می‌شود حاکم جنگل. وعده کردند بر بالای کوهی. برای چنگ‌و‌دندان‌کشیدن بر هم، به بلندای کوه وعده بود، قرار بود نزدیک‌ترین جا به ماه بجنگند، بر پایین درخت‌ها خون یکی جاری شود. در پیشانی نبرد بودند که «ره‌دار» گرگ‌نخستین روحش پدیدار شد، گرگی که نوا بود و ندا‌: «بس کنید، شما گرگ نیستید روح و جان جنگلید، نام بگذارید و خودتان پنهان شوید، این‌گونه می‌مانید برای همیشه» و این‌گونه شد که دوبار کلمه جاری شد و از جاری شدن خون جلوگیری کرد، اسم گرگ بالای تجن هیر بود و اسم گرگ پایین‌دست کانی... و همین شد که انسان بعد‌ها این افسانه را شنید و نام آن جنگل وسیع شد هیرکانی. جنگلی با نام دو گرگ و هنوز بعضی مردم در انبوه این جنگل‌ها قدم می‌زنند، صدای ره‌دار را می‌شنوند که به رهگذران می‌گوید از کدامینی؟ تو از قبیله هیری یا کانی؟

این یک افسانه از قبیله گرگ‌ها بود و نقل است که دلیل نام‌گذاری جنگل‌های هیرکانی هم همین است. این داستان را که خواندم و خواندید. دیدم چقدر امروز هم به این گذشتن از قلمرو، از نام، از چپ و راست اصلاح‌طلب و اصولگرا، استقلال و پیروزی و همه گذشتن از دوگانه‌ها نیاز دارد این خاک زرخیز. برف و بهمن جنگ ممکن است همیشه فرو بریزد و ما باید بعد از آن دوازده روز عجیب بیشتر به فکر وجود این سبز انبوه باشیم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->