قبل از آنکه «مجتمع تک» و مجتمعهای دیگرِ مثل آن، راه بیفتد، تنها جایی که میشد اقلام ریز و درشت الکترونیکی را آنجا یافت، راستهای بود شلوغ و پرهیاهو در دو طرف یک خیابان پرترافیک. خیابان پرترافیکی که هنوز هم هست و هنوز هم شلوغ است و پرهیاهو؛ «خیابان سعدی»
چرا اسم این خیابان را گذاشتهاند سعدی؟ کسی درست نمیداند. شاید آن وقتی که مشهد، صاحب «خیابان فردوسی» شده و و «خیابان رودکی» و «خیابان خیام» و «خیابان دقیقی»، لازم بوده خیابانی هم به نام سعدی داشته باشد و کجا بهتر از خیابان سراب؟ دستکم «سراب» و «سعدی»، در حرف سین آغازین اشتراک دارند و این، خودش خیلی است.
محله سراب، محله سرِ آب «قنات سناباد» بوده و قنات سناباد، از همان هزار و دویستسیصد سال پیش تا همین دهههای اخیر، قناتی بوده پرآب، و طبیعی است که مظهر آن، خودش محلهای درست کند در مشهد قدیم. شاید آب قنات در همین مسیری جریان داشته که بعدها شده خیابان سعدی، از جایی که حالا ایستگاه سراب (میدان سعدی) است تا بازارچه سراب.
خیابان سعدی، بورس اقلام الکترونیکی بوده و هست. بیشتر از همه، نسل قبل از این نسل نُونَوار، حتما یادش میآید یک وقتی، همراه پدر یا برادرها آمده خیابان سعدی تا یکی از آن تلویزیونهای سیاه و سفید «پارس» بخرد یا بعدها آمده تا به جای آن تلویزیون سیاه و سفید، یک تلویزیون «فیلیپس» رنگی بغل بزند و به خانه ببرد.
خیابان سعدی، نوستالژی دیگری هم دارد. بعید میدانم کسی از این نسل نونوار، چیزی از «کیت»های الکترونیکی بداند. بچهمهندسهای نسل ما، سرگرمی جالبتوجهی داشتند به نام «کیت»؛ مجموعهای از چندتا «خازن» و «مقاومت» و «عدسی» و... که میشد آنها را روی «مدار»های کائوچویی لحیم کرد و مثلا «سنسور دزدگیر» ساخت یا «رادیوی ترانزیستوری».
خیابان سعدی (دقیقتر پاساژ سعدی)، تنها بازار «کیت» بود در مشهد. جایی برای رؤیاهای دانشمندانه در نسل بیبضاعت من.
این خیابان (و این پاساژ) برای من و همکاران من، یک نوستالژی دیگر هم دارد؛ ما که خبرنگارهای این شهر باشیم، اولین ضبط صوت (واکمن)های خبرنگاریمان را از همینجا خریدهایم. بعدها، دستگاههای جمعوجور «رکوردر» را هم همینجا در فروشگاههای همین خیابان میشد پیدا کرد. حالا چه اشکالی دارد اگر ما که خبرنگارهای این شهر باشیم، برای دل خودمان، اسم این خیابان (و این پاساژ) را بگذاریم «بازار خبرنگارها»؟