برگزاری مراسم «اربعین با شهدا» در بهشت رضا (ع) مشهد (۲۳ مرداد ۱۴۰۴) حرم مطهر رضوی میزبان عزاداران غیر ایرانی در اربعین حسینی ۱۴۰۴ لبیک یا حسین(ع) ۲۴ سال همراهی بی‌وقفه با زائران پیاده امام رضا(ع) | آماده‌باش ۲۵ هزار خادم در آستانه میزبانی در دهه پایانی صفر۱۴۰۴ افزوده‌شدن ۳۰ هزارمترمربع به فضای زیرسطحی حرم مطهر امام رضا(ع) | آغاز شمارش معکوس برای افتتاح رواق حضرت امیرالمؤمنین(ع) مادران حسرت به دل رییس پلیس راهور کشور: بیش از ۹۳ درصد تردد‌های اربعین به صورت زمینی انجام شد | کاهش ۲۷ درصدی تصادفات فوتی در استان‌های هم‌مرز با عراق پیاده‌روی اربعین؛ آیینی که هویت جمعی ما را دوباره می‌سازد آیت الله جنتی: اربعین روز تبیین مفهوم متعالی زیارت امام حق است احداث ۳ ابرموکب ویژه اسکان زائران دهه پایانی صفر ۱۴۰۴ در مجاورت حرم امام‌رضا(ع) + فیلم ۷ هزار مترمربع فضای داخلی موزه دفاع مقدس مشهد در حال آماده‌سازی است | سرگذشت‌پژوهی شهدای جنگ ۱۲روزه در دستورکار است + فیلم برنامه‌ریزی برای تشرف به حج از راه زمینی مشهد، میزبان برگزاری آیین «سروقامتان حرم»؛ گرامیداشت شهدای مدافع حرم فاطمیون پارکینگ‌های حرم امام‌رضا(ع) در دهه آخر صفر ۱۴۰۴ به مراکز استراحت زائران تبدیل می‌شوند رونمایی از تصویر استاد فرشچیان بر دیوارنگاره میدان ولی‌عصر(عج) در آستانه اربعین حسینی رئیس بنیاد شهید: پیکر ۲۰ شهید جنگ ۱۲ روزه هنوز شناسایی نشده است + فیلم برگزاری ویژه‌برنامه‌ «محفل» در موکب‌های مسیر پیاده‌روی اربعین زائران سفر خود را به روز‌های پایانی مراسم اربعین موکول نکنند | زوار از تمامی مرزها تردد کنند آنچه بانوان در پیاده‌روی اربعین باید بدانند آماده‌سازی گسترده حرم مطهر امام رضا(ع) برای میزبانی میلیونی از زائران دهه پایانی صفر | نقش رسانه شهرآرا در مشهد بسیار فراتر از انتظار است + فیلم
سرخط خبرها

مادران حسرت به دل

  • کد خبر: ۳۵۱۱۵۰
  • ۲۱ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۴۹
مادران حسرت به دل
باسم کربلایی یکی‌در‌میان از باند‌های چراغ‌دار بزرگ مقابل موکب‌ها می‌خواند: هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم.

آزاده چشمه‌سنگی | پسرک را می‌گذارم توی کالسکه، کمربند ایمنی‌اش را سفت می‌بندم. بعد کوله‌ام را می‌اندازم روی دسته کالسکه و راه می‌افتم. بغض، جلوتر از من راهش را گرفته، از در خانه می‌زند بیرون. پیچ کوچه را می‌پیچم و به چرخش نرم و روان چرخ‌های کالسکه نگاه می‌کنم. به روزی که توی هفت‌ماهگی، دست به کمر توی فروشگاه‌های بزرگ سیسمونی، دست گذاشته بودم روی سبک‌ترین و محکم‌ترین کالسکه مغازه و این طرف‌تر پچ‌پچ‌کنان به همسرم تأکید می‌کردم یک جنس محکم و خوب باشد که تا آخر مشایه آخ نگوید. سنگین هم نباشد، آدم می‌خواهد کالسکه را هزار بار باز و بسته کند. کالسکه را گرفته بودم برای یک چنین ایامی، اما نشد. آن سالی که سایز کفش دخترم آن‌قدری بالا رفته بود که بشود یک مشایه با او عاشقی کرد، قسمت به رفتن نشد. امسال هم پسرکم توی چهارماهگی، پابند خانه‌ام کرده. چشم‌هایم را می‌بندم و خیال می‌کنم دارم لخ‌لخ‌کنان از کنار موکب‌ها عبور می‌کنم. مثلا دخترم جلوتر راه می‌رود و دلش از آن شربت‌های خنک زعفرانی می‌خواهد. چشم‌هایم را می‌بندم و فکر می‌کنم باد دارد از لای نخل‌ها می‌پیچد میان چادرم. باسم کربلایی یکی‌در‌میان از باند‌های چراغ‌دار بزرگ مقابل موکب‌ها می‌خواند: هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم.... بعد مثلا برای رفع خستگی توقف کنیم جلوی یک خانه در مسیر طریق العلما و رفته باشم داخل حیاط، روی یک حصیر آبی رنگ‌و‌رو رفته نشسته باشم پسرک را شیر بدهم که دختربچه‌های صاحب‌خانه با ظرف‌های حلواعربی و آب خنک به استقبالم آمده باشند. بخواهیم برویم، سد راهمان شوند بگویند با بچه کوچک بیشتر بمانید و هی این راه کش‌دارتر شود. من تمام این روزها، با چشم‌های نیمه‌باز زندگی می‌کنم. نیمی‌ام دارد در مشایه قدم برمی‌دارد و نیم دیگرم اینجا از فرط خاطره‌بازی به گریه افتاده. توی آشپزخانه ظرف می‌شویم و خیال می‌کنم اسمم دارد در جمع گم‌شدگان حرم امیرالمومنین (ع) خوانده می‌شود. کفش‌هایم پشت گیت‌های تفتیش رها شده. پا برهنه و خاک‌آلود، خودم را رسانده‌ام به ایوان طلای حرم. جای سوزن انداختن نیست. دستم که به انگور‌های ضریح می‌رسد چشم باز می‌کنم می‌بینم دارم سفره نهار خانه را جمع می‌کنم. پسرک را می‌گذارم روی پا و شروع می‌کنم به تکان دادن. چشم می‌بندم، می‌بینم زیر آن تلویزیون بزرگ بین‌الحرمین منتظر آمدن همسفرهایم ایستاده‌ام. یک فنجان چای می‌ریزم و «به یاد چایی شیرین کربلایی ها/ لبم حلاوت احلی من العسل دارد...». اشک‌ها که راهشان به گونه‌ام باز می‌شود تازه باورم می‌شود من همینجا توی خانه‌ام. کوله‌ام دارد توی کمددیواری خاک می‌خورد و چیزی به انقضای پاسپورتم باقی نمانده. دلم می‌خواست برای خودم و تمام مادرانی که به واسطه کودکان خردسالشان، در حسرت مهر خروج گذرنامه‌اند، یک انجمن تشکیل بدهم تا بنشینیم دور هم یک دل سیر گریه کنیم و اسمش را بگذاریم: «انجمن مادران جامانده.»

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->