چشمهای گریهکنهای دهه آخر صفر، جور دیگری زیباست. پنجاه شب و روز را میان روضهها، برای حسین و خانوادهاش به خون نشسته و حالا با نگاهی که زلالتر از همیشه است، دارد برای اولین غم آلا...، اشک میریزد. وسط روضههای چهلوهشتم، همیشه یک جای روضه وقتی روضهخوان میگوید: «آهای مدینه نرفتهها»، صدای شکستن دل نیم بیشتر جمعیت به آسمان میرسد. روضهخوان، دل پامنبریهایش را میبرد مدینه و این مابین خیلیها شبیه به من، هیچ تصوری از مسجدالنبی (ص) ندارند.
قبهالخضرا را فقط توی عکسها دیدهاند و از تمام آن صحنوسرا این را خوب میدانند که حرم بزرگ و باصلابتی است و باید آنجا بیصدا اشک ریخت و صورت به آستین گرفت، اما هنوز وقتی به نام حسنبنعلی (ع) میرسد، آنجا که دلها میرود پشت دیوارهای قبرستان بقیع، حتی همان مدینه نرفتههایش هم زار زار گریه میشوند. غربت پسر ارشد امیرالمؤمنین (ع) میان روایت مدینه رفتهها و قابهای غبارآلود توی تلویزیون هم، غمانگیز است.
مزاری که هیچگاه هیچ پخش مستقیمی ندارد. هیچ همکار محترمی از حال و هوای شب ولادت یا شهادت ساکنان بقیع، گزارش نمیدهد. برای جماعتی که تمام محرم را با خاطرات حرم امام حسین (ع) سر کرده و همین چند روز پیش، از زیارت قیامتسرای کربلا برگشتهاند، زبان به دهان گرفتن پشت دیوارهای بقیع، عین کبوتر بیقراری است که توی یک قفس کوچک اسیر شده باشد.
اینجا میان روضهها میشود بلند بلند گریه کرد و آرزو کرد بشود یک روزی از پشت دیوارهای قبرستان بقیع، بیصدا اشک ریخت. ما مدینه نرفتهها هیچوقت از توی تلویزیون نفهمیدیم آن تکه سنگهای پراکنده هرکدام نشان کدام نور چشم خداست.
هیچوقت از میان تصاویر مسجدالنبی (ص) دستگیرمان نشد این حرم چه وسعت و شکوه و عظمتی دارد. با این همه، توی خیالاتمان بارها به مدینه سفر کردهایم و ته تمام روضهها، همنوا با روضهخوان آرزو کردهایم یک روزی بیاید که ما هم برویم توی لیست مدینه رفتهها و بعد بیاییم تعریف کنیم چقدر گریه کردن پیش چشم وهابیهای خدانشناس، دشوار است.