شهرآرانیوز | عطایی، هانیه ناطقی متولد ۱۳۶۶ در مشهد است. پدر و مادرش متولد افغانستان هستند و بعد از انقلاب به ایران آمدهاند، او در هجده سالگی ازدواج کرده و ۳ فرزند پسر دارد.
ناطقی که زندگی در مهاجرت را تجربه کرده و چند ماهی به افغانستان رفته میگوید: من افغانستان را دوست دارم، اما مشهد برای من مادری با آغوش امن است.
ناطقی با اشاره به اینکه بعد از پایان دبیرستان به علت شرایط مالی نتوانستم ادامه تحصیل بدهم میگوید که از همان دوران تحصیل به نوشتن علاقه داشتم و تصمیم داشتم به صورت حرفهای این کار را دنبال کنم، از سال ۸۵ تا سال ۹۴ داستانهای کوتاهی را برای خودم مینوشتم و با استفاده از کتابهای صوتی، فضای مجازی، استفاده از کلاسهای انجمن راویان داستان و دیدن فیلم تجربه و دانش خود را در این زمینه افزایش دادم.
بیشتر بخوانید: داستاننویسی فرصتی برای اثرگذاری در جهان پیرامونیمان
وی ادامه داد: سال ۹۶ با داستان «وقتی که زیشان قاتل میشود» در جشنواره «هزار و یک شب» در کابل شرکت کردم و برگزیده شدم. این داستان براساس اتفاقاتی بود که آن سالها در افغانستان اتفاق میافتاد. حضور طالبان و کشتن زنان باعث شد تا بتوانم این داستان را که بازتاب مسائل و رویدادهای افغانستان است، بنویسم. همیشه با شنیدن اخبار مربوط به اقدامات طالبان ناراحت میشوم، ولی باور دارم که هیچ انسانی به ذات بد نیست بلکه شرایط و مشکلات باعث میشود تا مسیری مخالف صلح و مهربانی را انتخاب کند. هدفم از داستان نوشتن، تغییر است، حتی اگر یک نفر باشد. و در تلاشم با نوشتن این اتفاق بیفتد.
این نویسنده مهاجر درباره احساسش به افغانستان میگوید: من یک بار به افغانستان رفتهام، همیشه دوست داشتم کشوری که نامش از زمان تولد بر روی من است را ببینم. یک ماه در کابل و ۲ماه در هرات بودم. وقتی آنجا بودم، احساس میکردم آنجا برای خود من است، ولی دلم برای مشهد تنگ میشد. دوست داشتم برای زندگی به افغانستان بروم، اما آنجا امن نیست.
وی افزود: زمانی که افغانستان بودم، احساس می کردم در کنار نامادریام هستم و مادرم را ترک کردهام. نامادری مهربان است، ولی مادرم آغوش امن تری دارد. مشهد برای من مادری با آغوش امن است.
ناطقی با بیان اینکه زنان افغانستانی به دلایل شرایطی که در مهاجرت داشتهاند، اعتماد به نفس ندارند و به خودباوری نرسیدهاند ادامه داد: اما زنان ایرانی در این سالها توانستند جایگاه خود را پیدا کنند، هم پای مردان کار کنند و به جایگاهی که مدنظرشان بوده برسند. درحالی که در افغانستان وضعیت بسیاری از زنان این طور نیست. من تلاش میکنم تا این تغییرات ساختاری را در داستانهایم بیاورم. من از مردان سرزمینم می خواهم نگاه خود را نسبت به زنان تغییر دهند و فضای رشد و تغییر را برای آنها هموار کنند تا آنها بتوانند راه روشنی را برای خود و فرزندانشان به وجود آورند.