الهام ظریفیان | شهرآرانیوز؛ همهمان اشتباه کردهایم. حرفی گفتهایم که نباید میگفتیم، تصمیمی گرفتهایم که بعدها سالها آزارمان داده یا رفتاری کردهایم که هنوز وقتی یادش میافتیم دلمان میلرزد. بیشتر ما بلدیم دیگران را ببخشیم، اما وقتی پای خودمان وسط است، داستان فرق میکند.
گویی درون ما قاضی سختگیری نشسته که مدام حکم صادر میکند؛ «تو نباید چنین میکردی، تقصیر خودت بود، حالا تاوانش را بده!»، اما واقعیت این است که خودبخشی، نه ضعف است و نه فراموشی، بلکه یکی از شجاعانهترین کارهایی است که میتوانیم برای رشد روانیمان انجام دهیم. در مطلب امروز که با همراهی دکتر علی بنیاسدی، روانشناس بالینی و مشاور خانواده تهیه شده است به همین موضوع پرداختهایم.
خودبخشی (Self-Forgiveness) به زبان ساده یعنی پذیرفتن اشتباه، درک پیامد آن و اجازه دادن به خود برای ادامه دادن. در این فرایند، ما مسئولیت رفتارمان را میپذیریم، اما دیگر خودمان را مجازات نمیکنیم. روانشناسان میگویند خودبخشی نوعی شفقت درونی است. یعنی همان مهربانیای که در برابر دوستمان داریم، به خودمان نیز نشان دهیم.
از نگاه تکاملی، این ویژگی یک مکانیسم نجاتدهنده است. اگر انسانها در گذشته نمیتوانستند پس از شکست دوباره برخیزند، هیچگاه پیشرفت یا یادگیری اتفاق نمیافتاد. تمدن با تکرار، خطا و اصلاح ساخته شده است. همانطور که هر کودک، با افتادنهای مکرر راه رفتن را یاد میگیرد.
یکی از دلایل اصلی، نحوه کارکرد مغز ماست. مغز برای بقا طراحی شده، نه برای آرامش. به همین دلیل اشتباه را بارها و بارها مرور میکند تا از تکرارش جلوگیری کند، اما در این میان، مرز بین «درس گرفتن» و «سرزنش مداوم» بهراحتی از بین میرود.
از سوی دیگر، در بسیاری از فرهنگها، احساس گناه با «مسئولیتپذیری» اشتباه گرفته میشود. گمان میکنیم اگر خودمان را نبخشیم، یعنی آدم بهتری هستیم. درحالیکه احساس گناه طولانیمدت، نه نشانه اخلاق، بلکه نشانه درگیری روانی و خودتنبیهی است.
خودبخشی هرگز به معنای بیمسئولیتی یا پاککردن صورتمسئله نیست. فرق بزرگی میان پذیرش و توجیه وجود دارد.
کسی که خود را میبخشد، میگوید: من اشتباه کردم و آمادهام جبران کنم.
اما کسی که توجیه میکند، میگوید: همه همین کار را میکنند، تقصیر من نبود.
خودبخشی یعنی دیدن واقعیت بدون نفرت از خود، یعنی درک اینکه انسان بودن با اشتباه همراه است. بخشیدن خود در واقع پلی است بین «درک مسئولیت» و «حرکت دوباره به جلو».
وقتی عزتنفس بالایی داریم، شکست را مساوی بیارزشی نمیبینیم. فردی با عزتنفس سالم میداند ممکن است اشتباه کند، اما ارزشش را از دست نمیدهد. خودکارآمدی نیز یعنی باور به اینکه توانایی اصلاح یا جبران را داریم. این دو ویژگی ستونهای اصلی خودبخشیاند؛ بدون آنها، فرد یا در احساس گناه غرق میشود یا بهجای اصلاح، فرار میکند.
یکی از بزرگترین ریسکها همین آسیبپذیری است، اینکه خودمان را با تمام ضعفها و اشتباههایمان نشان دهیم. اگر نتوانیم خودمان را ببخشیم، دائما در ترس از قضاوت دیگری زندگی میکنیم، اما وقتی یاد بگیریم خطای خود را بپذیریم و ببخشیم، میتوانیم به جای پنهانکاری و دفاع، صادقانه عذرخواهی و جبران کنیم.
در رابطهای سالم، دو نفر یاد میگیرند هم خودشان و هم دیگری را ببخشند و این چرخه بخشش، رابطه را زنده نگه میدارد.
ریشه بسیاری از قضاوتهای درونی ما در کودکی شکل گرفته است. کودکی که بابت اشتباههای سادهاش تنبیه میشود و هیچوقت یاد نمیگیرد که خطا بخشی از یادگیری است، بعدها بزرگسالی میشود که از خودش هم نمیگذرد.
وقتی والدین به کودک فرصت آزمونوخطا میدهند، به او یاد میدهند که میتوانی اشتباه کنی و هنوز دوستداشتنی باشی.
برای مثال، مادری که اجازه میدهد فرزند خودش غذا بخورد، حتی اگر میز کثیف شود، درواقع دارد به او پیام میدهد: اشتباه کردن بخشی از یادگیری است، نه نشانه بیارزشی.
فردی که نمیتواند خودش را ببخشد، معمولا از ریسک کردن میترسد. چون در ذهنش شکست مساوی با «بیارزشی» است، اما وقتی خودبخشی را تمرین میکنیم، به خودمان اجازه تجربه و اشتباه میدهیم و همین، درهای رشد را باز میکند.
احساس گناه مزمن میتواند به اضطراب، افسردگی و حتی مشکلات جسمی بینجامد. فردی که مدام خود را قضاوت میکند، از ترس اشتباه، دست به هیچ کاری نمیزند. در محیط کار، چنین فردی ممکن است خلاقیتش را از دست بدهد؛ در روابط، مدام دنبال تأیید دیگران بگردد و در درون، احساس خشم فروخوردهای داشته باشد.
در مقابل، خودبخشی واقعی منجر به انعطاف روانی میشود، یعنی توانایی بازگشت به تعادل پس از خطا.
پذیرش واقعیت بدون قضاوت: اشتباه را همانطور که هست ببینید، نه بزرگنمایی کنید و نه انکار.
بیان احساسات: درباره آن اتفاق بنویسید یا با فردی امن حرف بزنید. احساسات سرکوبشده، خودبخشی را غیرممکن میکنند.
دیدگاه بیرونی: از بیرون به خودتان نگاه کنید؛ اگر دوستتان همین اشتباه را کرده بود، با او چطور رفتار میکردید.
جبران واقعی: اگر اشتباه شما به دیگری آسیب زده، بهجای عذرخواهی زبانی، رفتارتان را تغییر دهید.
تمرین شفقت درونی: هر بار که ذهنتان شروع به سرزنش کرد، جملهای مهربانانه بگویید: من در حال یاد گرفتنم.
نامهای بنویسید به «خود گذشته» و بگویید او را درک میکنید.
هر بار که ذهنتان جملهای انتقادی میگوید، از خود بپرسید: آیا این حرف واقعا منصفانه است؟
بهجای «نباید این کار را میکردم»، بگویید «در آن زمان با آگاهیِ آن روز این تصمیم را گرفتم».
بعد از هر تصمیم، بدون قضاوت بررسی کنید چه چیزی درست بود و چه چیزی میتواند بهتر شود.
در بسیاری از مدارس، اشتباه مساوی با نمره پایین و شرمندگی است. این نگرش باعث میشود کودکان از خطا کردن بترسند. اگر در سیستم آموزشی، اشتباه را بخشی از فرایند یادگیری بدانیم، بچهها در بزرگسالی هم از خودشان نمیترسند.
ما به فرهنگی نیاز داریم که در آن، بازخورد جای تنبیه را بگیرد، همانطور که در سازمانها باید یاد بگیریم بهجای سرزنش، مسیر رشد را نشان دهیم.
خودبخشی پایان مسیر نیست، آغاز بازسازی است. هر بار که شکست میخوریم، لازم است چرخهای را طی کنیم:

این چرخه ما را از تکرار اشتباه بازمیدارد و یادگیری را پایدار میکند. جامعهای که بازخورد سازنده ندارد، ناگزیر اشتباه را تکرار میکند، چه در سطح فردی، چه جمعی.
بخشیدن خود، کاری ساده نیست، گاهی حتی دردناکتر از عذرخواهی از دیگری است، اما درست در همان لحظهای که به خود میگوییم: «اشتباه کردم، اما هنوز ارزشمندم»، زنجیر قضاوت درونی میشکند.
خودبخشی یعنی پذیرفتن انسانیت خود، یعنی اعتماد دوباره به توانایی رشد؛ و شاید معنای واقعی رهایی همین باشد، نه فراموشی گذشته، بلکه آشتی با آن.
همانطور که زمین، حتی بعد از آتشسوزی، دوباره سبز میشود، ما نیز میتوانیم، پس از هر خطا، دوباره رویش کنیم.