سالهاست هر کجا بودهام، از رواج روزنامهنگاری انتقادی در کشور گله و از آن انتقاد کرده ام. انتقاد من به روزنامهنگاری انتقادی، گاه تبدیل به یک فریضه شده است. حتی چهرهبهچهره با برخی دوستان طرح موضوع کردهام و خواستهام در کلاسهای درس، در مجالس، کنفرانسها، مقالات و... به آن بپردازند. منتقدان دولت دکتر روحانی گاه پای را از روزنامهنگاری انتقادی هم فراتر گذاشته و وارد حوزه «روزنامهنگاری پرخاشگرانه» شدهاند؛ معادلی که من برای The journalism of outrageousness برگزیدهام که نوعی روزنامهنگاری عصبانی، بیاخلاق، بدزبان و ناسزاگواست که بیشتر ریشه در کنشهای هیستیریک سیاسیامنیتی برای ازپایدرآوردن و نابودکردن و لهکردن رقیب سیاسی به هر قیمتی دارد؛ متأسفانه باور غلطی در میان روزنامهنگاران ما پدید آمده و اینکه روزنامهنگار خوب روزنامه نگار منتقد وضع موجود است یا اینکه مثلا روزنامهنگاری بهترین روزنامهنگار است که حتما سوت بزند، افشاگری کند، به زوایای تاریک و زشت جامعه نور بتاباند یا بهتر پاچه سیاستمداران یا اصحاب قدرت را بگیرد. نوع سانتیمانتالی آن هم این است که اشک مخاطب را با نشاندادن تصاویری از بدبختیها و مشکلات پایانناپذیر بشری که حتی در توسعهیافتهترین کشورهای جهان هم میتوان با کنکاش نمونههایی از آنها یافت سرازیر کند و قلب آنها را بفشارد. اینها البته بخشهایی از روزنامهنگاری است و من منکر آنها نیستم. من معتقدم اگر اتخاذ این رویکردها در روزنامهنگاری کشور از حالت توازن خارج شود، آن وقت روزنامهنگاری نهتنها به ضد خود، بلکه به ضد منافع ملی تبدیل خواهد شد. در کتاب «نرمخبر، سختخبر؛ روزنامه نگاری پیشرفته» مقالهای از توماس ایی پاترسون، استاد علوم سیاسی و علوم ارتباطات دانشگاه هاروارد ترجمه کردهام که معتقد است روزنامهنگاری انتقادی علاقهمندی مخاطب به اخبار و روزنامه را کم میکند. او همچنین معتقد است روزنامهنگاری انتقادی ضد توسعه است و اعتمادبهنفس کارگزاران یا دولتمردان را از بین میبرد و نهایتا به ضعف اعتماد عمومی ملی و عمومی منتج میشود. حتی اگر نظر پاترسون را نپذیریم که روزنامهنگاری انتقادی ضد توسعه است، بهراحتی میتوان درک کرد که روزنامهنگاری انتقادی در کشورهای پیشرفته، بعد از فرایند توسعه پای به عرصه وجود گذاشته و دستکم قابل درک است که این رویکرد برای کشورهای درحال توسعه مناسب نیست. درحالیکه روزنامهنگاری انتقادی میتواند برای یک کشور در حال توسعه که شرایطی عادی دارد، مضر باشد، تصور کنید که این رویکرد میتواند چه مخاطراتی را برای کشوری مانند ایران بههمراه داشته باشد که در اوج فشارهای همهجانبه سیاسی، اقتصادی و شدیدترین تحریمهای ضدبشری جهانی در مسیر توسعه گام برمیدارد. در همین حین شیوع یک بیماری مرگبار جهانی نیز بر همه مشکلات قبلی اضافه شده است. روزنامهنگاری انتقادی در این برهه نهتنها گرهی از مشکلات کشور باز نخواهد کرد، بلکه دردی بر همه دردهای دیگر است. این همان مسیر تحریف است که مقام معظم رهبری نیز به آن اشاره داشتند؛ یعنی گرهی که خود در داخل بر گرههایی که از خارج بر کار ما زدهاند میزنیم و طرفه اینکه امید داریم با همه این تلاشهای ضد توسعهای، ماشین توسعه کشور بهسلامت پیش برود. در این شرایط وظیفه یک روزنامهنگار چیست؟
خب پاسخ این سؤال خیلی راحت نیست و از نظرگاه هر صاحبنظری متفاوت است. اما براساس مقدمات پیشگفته میتوان اینگونه تبیین کرد که در حال حاضر یک روزنامهنگار سوای از انتقادکردن، سوتزدن، نورتاباندن به زوایای تاریک، برملاکردن زشتیها و پلشتیهای سیاستمداران، ناسزاگویی به حکمرانان و کارگزاران هیچ وظیفه دیگری ندارد. از این رو من سؤالات جدیدی را مطرح میکنم که شاید پاسخ آنها بتواند پاسخ سؤال اول را بههمراه داشته باشد. در کشوری که شعار سال آن «جهش تولید» است، چه کسی وظیفه دارد به سیاستمداران، سیاستگذاران و قانونگذاران مسیر درست جهش تولید را نشان دهد؟ چه کسی باید به قانونگذاران و نمایندگان مجلس یادآوری کند، فشار بیاورد که با قوانین ضدتوسعهای موجود جهش تولید یا اساسا ممکن نیست یا سالها بهطول میانجامد؟ چه کسی باید به مردم یاد دهد که اگر میخواهند کشوری توسعهیافته داشته باشند، چه تغییرات و اصلاحاتی را در سبک زندگی خود پدید آورند؟ چه کسی وظیفه دارد مردم را بهعنوان اصلیترین سرمایههای یک کشور با برنامه توسعهای کشور همسو و همراه کند؟ چه کسی وظیفه دارد کارگزاران را در مسیر درستی که اتخاذ کردهاند تشویق کند و به آنها اعتمادبهنفس دهد؟ چه کسی مسئول ایجاد همبستگی ملی و افزایش سطح اعتماد به نفس تودههای مردم است؟ چه کسی وظیفه دارد سرمایه اجتماعی و سرمایه ملی خلق کند؟ برای روزنامهنگارانی که هنوز فکر میکنند فقط باید سوت بزنند، افشاگری کنند، انتقاد کنند و ... قطعا این موارد نمیتواند وظیفه باشد. شاید قرار است این کارها را معلمها در مدرسه یا سخنرانان در مراسم مختلف یا صدا و سیما با فیلمها و سریالهای خود انجام دهد. متأسفانه جواب منفی است. در کشورهای پیشرفته، روزنامهنگاران قبل از روزنامهنگاری انتقادی، این وظایف را بهخوبی انجام دادهاند. در کشورهای پیشرفته شاید نزدیک به یک قرن روزنامهنگاری همسو با توسعه حاکم بوده است. اگر به روزنامهنگاری کشورهای توسعهیافته بنگریم، همه این کشورها دهها سال و حتی بیش از یک قرن روزنامهنگاری دولتی، حاکمیتی و مبتنی بر توسعه داشتهاند و بیشترین انرژی آنها صرف آموزش، افزایش سطح آگاهی مردم، نخبگان و حتی قانونگذاران و سیاستمداران شده است. به روزنامهنگاری اروپا نگاه کنید. بزرگترین رماننویسها و دانشمندان علوم انسانی روزنامهنگار بودهاند. عمدتا سواد و درک و جهانبینی آنها از سیاستمداران بیشتر بوده است و اساسا سیاستمداران خط فکری و جهت اصلی تصمیم گیریهای خود را در حوزه قانونگذاری و سیاستگذاری و اجرا از روزنامهها و روزنامهنگاران زبده میگرفتهاند.
بدون تردید یکی از دلایل رشد سریع روزنامهنگاری انتقادی در کشور ما راحتی این ژانر روزنامهنگاری است. بعد از آن پاداش آنی و سریعی است که روزنامهنگاری انتقادی بههمراه دارد. حال آنکه در روزنامهنگاری مبتنی بر توسعه، روزنامهنگار شباهتی با مردم عادی ندارد که در نقزدن به دولت یا هرچیز دیگری تبحری نزدیک به تبحر روزنامهنگاران انتقادی دارند. در این نوع روزنامهنگاری روزنامهنگار باید زحمت بکشد، عرق بریزد، خود را برکشد و سطح خود را بالا بیاورد و تازه پاداش آنی هم در کار نیست. انتقادکردن همیشه راحتترین کار است، اما اگر روزنامهنگار یا رسانهای بخواهد در این شرایط خاص کشور، دولت را در مسیر مبارزه با کرونا و همزمان جهش تولید یاری کند، موضوع فرق میکند. یک روزنامهنگار حرفهای در این فشارهای اقتصادی، سیاسی و کرونایی باید مرتبا با محتوای حسابشده و مبتنی بر سنجهها و یافتههای دقیق جامعه را امیدوار نگه دارد و به کارگزاران مسیر درست را نشان دهد و نشان دهد چگونه میتوان جامعه را از زیر بار این فشارها بهسلامت عبور داد. چگونه میتوان یک ایده درست در مسیر توسعه کشور را در ذهن یک قانونگذار کاشت و آنقدر با حوصله آن را باغبانی کرد تا در ذهن او به نهالی تبدیل شود. البته این کارها سخت است. متأسفانه حقیقت تلخ است و اینکه ما روزنامهنگارانی در این حد و اندازه تربیت نکردهایم و روزنامهنگاران توسعهای که چنین دغدغههای ژرف و عمیقی داشته باشند کم داریم. ما از قضا با توسعه شبکههای اجتماعی و دیجیتالیشدن محیط بهنوع دردآور دیگری از روزنامهنگاری مبتنی بر بیمسئولیتی و راحتطلبی گرفتار شدهایم که lazy journalism نام دارد. این نوع آخری که شاهکار است و صرفا بهدنبال گرفتن لایک و ریت مخاطبان است. اگر در روزنامهنگاری انتقادی اصل ایده اوریجینال باشد، در این نوع روزنامهنگاری اساس بر غریزه و حتی کپیپیست است.
اگر میخواهید حرفهای شوید، از مسیری که همه میروند نروید. بیاموزید و بیاموزید؛ یعنی هم یاد بگیرید و هم یاد بدهید. هم به مردم، هم به قانونگذاران و هم به سیاستمداران. هر وقت محتوایی تولید کردید که احساس کردید چیزی برای آموختن به دیگران ندارد و تنها نق زده اید تا لایک بگیرید، بدانید خود و مخاطبتان را فریفتهاید. روزنامهنگاران پیشرو قرن نوزدهم و بیستم در کشورهای توسعهیافته را شناسایی کنید و مشی آنها را مرور کنید. روزنامهنگار حرفهای پیش از هرچیز باید خود توسعهیافته باشد و بعد کشورش را در مسیر توسعه یاری دهد؛ بهویژه در این شرایط خیلی خاص.