حمید سلطان آبادیان | شهرآرانیوز؛ اتفاقی که در کشور هند و در یکی از روستاهای حاشیه جاده دهلی به آگرا برای من افتاد نگاهم را به چگونگی ارتباط بین آدمهایی که زبان مشترکی ندارند تغییر داد. زمانی که با سوجیت، پسر ناشنوای هندی، آشنا شدم، فهمیدم که همیشه لازم نیست برای برقراری ارتباط، حرف بزنیم و از واژههای قراردادی استفاده کنیم.
ما ساعتها بدون اینکه واژهای رد و بدل شود چشم در چشم و با حرکت دستها و بازی سایهها و لبخندها و تکان دادن سر و گره انداختن در ابروها با هم گفتگو کردیم. من یک شب مهمان سوجیت بودم و این دعوت فقط با اشاره دست و لبخند میزبان صورت پذیرفت. سوجیت در مدتی که من مهمان او بودم داستان زندگی پرماجرای خودش را با حرکات دست، تکاندادنهای سر و بازی نور با سایهها، برای من تعریف کرد و من با اینکه نه زبان هندی بلد بودم و نه زبان ویژه ناشنوایان را، تمام حرفهای سوجیت را کاملا فهمیدم. ما با هم خندیدیم، ابراز همدردی کردیم، غصه خوردیم و شگفتزده شدیم. به نظرم اگر قرار بود او این داستان را با واژهها برای من تعریف کند، برای من اینقدر جذاب و قابل درک و هیجانانگیز نبود.
برای نشان دادن عشقش به مادرش که بسیار دوستش میداشت دستش را روی قلبش قرار میداد و آتشی سوزان در چشمش هویدا میشد. برای بیان اندوهش بابت از دست دادن برادر، اشک میریخت. واقعا اشک میریخت و این قطرات اشک صادقانهترین واژههایی بودند که من میتوانستم در ذهنم تصور کنم. گاهی واژهها کار را خراب میکنند و منظور اصلی مخاطب را به شنونده یا خواننده انتقال نمیدهند و چیز دیگری از آن گفته یا نوشته برداشت میشود که مورد نظر گوینده نیست. واژهها خیلی ضعیفتر از احساساتاند. واژه «عشق» یا «درد» هیچ اندازه و معیاری ندارد و باید با «خیلی»، «زیاد»، «کم» و ... ترکیب شود که آن هم باز عمق ماجرا را نمیرساند.
چشمها و دستهای ما در هیاهو و شلوغی زندگی روزمره، قدرت بیانشان را از دست داده و کمرنگ شدهاند. همین باعث میشود همیشه مشغول توضیح دادن باشیم که چرا اینگونه نگاه کردیم و چرا اینطور عمل میکنیم. چشمها صادقانهترین و اولین اعتراف را برای احساس دوست داشتن یا هر احساس دیگری راحت و بیپرده بیان میکنند، بدون تکان خوردن لبها، و دستها مشتاقانه و گاه بیاراده، شعف، غم و اندوه، هیجان و نیاز را به بهترین شکل به تصویر میکشند. آدمها متفاوتاند، اما کلمات برای بیان منظور و احساسات، شبیه هماند. چیزی که میتواند تفاوت آدمها را آنطور که هستند نشان بدهد کلمات نیستند. چشمها و نگاهشان دستها و بدنشان است.
به همین علت است که زبان بدن (Body language / بادیلنگوئیج) یکی از اصول مهم ارتباطی در سرتاسر دنیاست و تا حدودی هم قوانین مشترکی دارد. یعنی ممکن است در عین ندانستن زبان بینالمللی، به کشوری بیگانه سفر کنیم و با زبان آن کشور نیز آشنایی نداشته باشیم، اما از طریق زبان بدن تا حدود زیادی میتوان نیازهای روزمره را برطرف و ارتباطهای ساده را برقرار کرد. نکته مهم و درخور توجه هنگام برقراری ارتباط با زبان بدن این است که از طریق آن تا حدود زیادی میتوان احساسات طرف مقابل را نیز متوجه شد. احساساتی مثل اضطراب، ترس، خوشحالی، خشم، عشق و نفرت، موافقت یا مخالفت، اعتماد به نفس، دروغگویی و حتی احترام گذاشتن از این طریق تا حدود زیادی قابل فهم هستند. البته این را هم باید گفت که گاهی بعضی حرکات متداول سر یا دست در بعضی کشورهای دنیا معنایی خلاف آنچه عرف است تداعی میکنند و بهتر است قبل از سفر به کشورهای مختلف دنیا مطالعاتی درباره زبان بدن در فرهنگ آن کشور خاص انجام دهیم.