مشهد یک شهر ویژه است. هرطور هم که نگاه کنیم، این ویژگی در چشم مینشیند. امتیازات بزرگی دارد مشهد به برکت امامرضا (ع) که در جای خود باید به احصای آنها پرداخت و نگاهها را پرامید به فرداهایی دوخت که پررونقتر از همیشه از راه خواهند رسید. دیار ما، اما درکنار بسیار امتیازات و مولفههای پیشرفت که دارد، متاسفانه با چالشهای بزرگی نیز روبهروست که هرکدام برای زمینگیر کردن یک شهر کافی است؛ مثل همین پدیده کودکان خیابانی که، چون زخمی بر چهره شهر مینشیند و دل هارا نیز به آشوب میکشاند.
دستهایی که سر چهارراهها دراز است و گاه ضربهای هم به شیشه خودروها میزند. نگاه پرحسرت و پرسوالش را به درون میفرستد تا شیشهای پایین کشیده شود و دستی با اسکناسی بیرون آید. خوب نیست این فضا و بد است تصویری که از شهر در نگاه مسافران نقش میبندد. حالا اینکه چه پشتپردههایی دارد این ماجرای کودکان خیابانی، خود مثنوی هزارمن کاغذ میشود اگر به تحریر درآید. در کنار این معضل، پدیده کودکان کار را هم داریم. کودکمردانی که باید بار زندگی را به دوش کشند در روزگاری که دشواریها رو به تزاید است. انگار مزایده برقرار کردهاند مشکلات برای دستهای کوچک و نگاههای پرحسرت!
فکر میکنم باید به این ماجرا با نگاه گرهگشا بنگرند مسئولان. دستهای توانا و مستظهر به فرهنگ مواسات، باید به کار شوند تا بنبستها بشکند برای این گروه. آمارها را دقیق ندارم، اما با توجه به شواهد، میتوان مشهد را در شمار شهرهایی دانست که بیشترین فراوانی را به لحاظ کودکان کار دارند. این هم چیز بعید و عجیبی نیست. شهری که بیشترین آمار حاشیهنشین کشور را دارد، میتواند بیشترین کودکان کار را هم داشته باشد. پدیدهای که زاییده فقر اقتصادی و روبهراه نبودن روزگار مردم است.
وقتی دست پدر از خرمای بر نخیلمانده رفاه کوتاه میماند، کودکان به یاریاش میآیند تا سفرهشان خالی نماند. شرایط به گونهای رقم میخورد که کودکان مجبور میشوند به جای کودکی کردن و بهرهمندی از مواهب و فرصتهای عهد خردسالی، برای سیر کردن شکم خود تلاش کنند. این افراد، کودکی نکرده باید بزرگ شوند و کارهای بزرگ، چون نانآوری خانه را بهعهده بگیرند و قهرا، فرصت رشد و شکوفایی مطابق استانداردها را از دست میدهند.
این خود نیز در ادامه راه، به مشکلات بزرگتری میانجامد که استعدادهای هدررفته یکی از آن است. اینان، چون نتوانستهاند استعدادهای خود را پرورش دهند، از حاشیه هم به حاشیه رانده خواهند شد و نتیجه آن، باز معضلات بعدی خواهد بود. به گمانم متولیان امر باید برای پیشگیری از معضلات آینده، برای اینکه استعداد فرزندان فقیر هم شکوفا شود، طرحی درازمدت و درازدامن داشته باشند تا افراد مطابق استعداد خود به شکوفایی برسند و هرکدام به ظرفیتی برای خود و جامعه تبدیل شوند.
صاحبان استعدادهای درخشان در میانشان کم نیست، اما چون برایشان خیلی کم گذاشته میشود، کم هم میتوان برداشت کرد. کاش با برنامه بتوانیم آنان را از تنگناها عبور دهیم تا استعدادشان شکوفا شود و بتوانند فرداها را از تنگناها عبور دهند. کم نداشتهایم از این قبیل که دیروز مددجو بودند و امروز به مددکارانی بزرگ تبدیل شدهاند. آنان میتوانند الگوی کودکان کار و مدل مورد توجه مسئولان برای مواسات باشند تا فردا، بهتر از امروز، روزیمان شود.