به گزارش شهرآرانیوز، استاد محمدرضا شفیعی کدکنی، شاعر بلندآوازه خراسانی به مناسبت بزرگداشت «جلالالدین محمد بلخی» معروف به «مولانا» یادداشتی را در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرده و مثنوی معنوی را بزرگترین حادثه روحانی بشر خوانده است.
«مثنوی معنوی بزرگترین حادثه روحانی بشریت است»؛ این جمله را محمدرضا شفیعی کدکنی، شاعر بزرگ اهل خراسان درباره «مثنوی معنوی»، اثر ماندگار مولانا نوشته است. شفیعی کدکنی از این جمله و مطالبی را که در پی آن آمده است، به عنوان حقیقتی یاد میکند که بر قلم او جاری شده است بیآنکه در آن لحظه اندیشهای درین باره داشته باشد.
مطلبی در همین باره را که این شاعر مطرح کشوری ساعاتی پیش در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرده است بخوانید:
«مثنوی معنوی حضرت مولانا بزرگترین حماسه روحانی بشریت است که خداوند برای جاودانه کردن فرهنگ ایرانی آن را به زبان پارسی هدیه کرده است.»
این نکته را بعدها که چاپ شد هر وقت خواندم احساس شادمانی کردم که حقیقتی بر قلم من جاری شده است بود بیآنکه در آن لحظه اندیشهای در اینباره داشته باشم. حقا که چنین است. مثنوی یکی از بزرگترین یادگارهای نبوغ بشری است. کتابی است که هرچه بیشتر خوانده شود تازگیهای بیشتری از خود نشان میدهد، برخلاف اغلب آثار ادبی که با یک بار و دوبار خواندن انسان از خواندن آنها احساس بینیازی میکند.
محال است که شما یک صفحه از مثنوی را، برای نمونه، ۱۰ بار بخوانید و هر بار در نظر شما جلوهای دیگر نداشته باشد. این از معجزات این کتاب است، کتابی که نه آغاز آن به شیوه دیگر کتابها است و نه پایان آن. جای دیگری نوشته بودم انس و الفت با آداب عرفانی، اگر به حقیقت برای کسی حاصل شود، مثنوی را به لحاظ صورت و فرم نیز قویترین اثر زبان فارسی به شمار خواهد آورد. نه اینکه بگوید معانی بسیار خوبی است اما در شیوه بیان یا صورت دارای ضعف و نقص است.
فقر نگاه تاریخی نسبت به مسائل فلسفی و هنری و ادبی، عامل اصلی واپسماندگی ماست و این خود سرچشمه از نگاه دایرهوار ما دارد که تاریخ را، به مانند مغرب زمین، نمیتوانیم به گونهای خطی مورد نظر قرار دهیم. به همین دلیل تصور میکنیم عرفان بایزید و عینالقصات و شمس تبریز، عین عرفان فلان علیشاه دوره قاجار یا دوره معاصر است.
اغلب این پرسش به ذهن میرسد که اگر شمس با مولوی دیدار نمیکرد یا مولوی با شمس٫ سرنوشت آن دو چگونه بود؟ آیا مولوی در تاریخ با همین خصوصیات به وجود میآمد. امروز شاعری، متفکری، رندی این چنین با این دریای حس و اندیشه داشتیم یا نه؟ و از سوی دیگر اگر این دیدار حاصل نمیشد نامی از شمس تبریزی در جهان امروز باقی بود؟
گیرم که از نظر شمس ماندن یا نماندن نام مطرح نباشد و از آنها باشد که معتقدند: «گو نماند ز من این نام چه خواهد بودن؟» پاسخ دشوار است. اما آنچه به ذهن میرسد این است که تصور این ۲ شخصیت جدا از یکدیگر، امری بسیار دشوار است.
استاد شفیعی کدکنی در بخشی دیگر از این مطلب، چند سطر درباره عاطفه مولانا هم نوشته است:
شما میدانید که اگر دشوارترین مفاهیم علمی، بتواند در ضمیر شاعر، صبغه عاطفی به خود بگیرد، میتواند موضوع بلندترین شعرها قرار گیرد و برعکس زندهترین و طبیعیترین مفاهیم هستی و روابط انسانی، اگر با ذهن منطقی و بیان منطقی تصویر شود شعر نیست