غلامرضا زوزنی | شهرآرانیوز - هنرمندان بسیاری هستند که با تکیه بر ذوق و استعداد ذاتی، دست به تجربه میزنند و آثار هنری خلق میکنند. همانند مرتضی فریزی کرمانی، که از سال ۱۳۹۰ مطمئن شده باید مجسمهساز شود. او سال ۱۳۸۲ در رشته عمران مدرک کارشناسی را میگیرد و ده سال پیش هم در رشته مدیریت تحصیلات دانشگاهیاش را در مقطع کارشناسی به پایان میرساند. سال۱۳۹۰، پس از پایان تحصیلات، در حالی که مقداری پسانداز از فعالیتهای عمرانی اش اندوخته، تصمیم میگیرد برای فراگیری زبان روسی به روسیه سفر و یک سالی را در آنجا زندگی کند. همین سفر به روسیه باعث میشود علاقهاش به مجسمهسازی و ساخت آثار حجمی، دوباره به غلیان بیفتد.
او میگوید در دوران مدرسه کارهایی به صورت تفریحی انجام میدادم. اما حرفهای نبودند. در آن دوران زیاد با عظمت و ظرفیت کار مجسمهسازی آشنا نبودم. همچنین نمیدانستم رشته هنری در دانشگاه وجود دارد که میتوان در آن مجسمهسازی را آموخت. همین باعث شد که به تحصیل در رشتههای دیگر بپردازم. در رشته عمران تحصیل کردم و حرفهام را هم در همان رشته ادامه دادم. مجسمهسازی و ساخت آثار حجمی بیشتر برایم جنبه تفریح داشت و مدام و مستمر این کار را انجام نمیدادم. وقتی به روسیه رفتم آنجا با عظمت هنر مجسمهسازی بیشتر آشنا شدم. در هر کوچه و خیابانی در شهرهای روسیه، مجسمههای فاخر وجود داشت. در طول آن یک سالی که در سنپترزبورگ و دیگر شهرهای روسیه بودم از آن آثار عکاسی کردم. با هنرمندان مجسمهساز بسیاری آشنا شدم و تصمیم گرفتم مجسمهسازی را به صورت حرفهای ادامه دهم.
فریزی کرمانی که از کودکی و نوجوانی طراحی چهره انجام میداده در مجسمهسازی نیز به ساخت سردیس روی آورده است. او چهره افراد مختلف را با گل رس میسازد.
به گفته فریزی انجام پروژههای دانشگاه او را متوجه استعدادش در مجسمهسازی میکند: یک روز اتفاقی در حالی که میخواستم برای انجام پروژه دانشگاهم یک گنبد بسازم، فرم صورت یک انسان را ساختم. همان فرم اولیه تحسین اطرافیان را بر انگیخت و من را به این فکر انداخت که احتمالا در این رشته ذوق و استعداد دارم.
میانه دهه هفتاد مقطعی است که فریزی کرمانی با معماری سنتی ایران آشنا میشود و در همان سال از سازههایی که الهام گرفته از طرحهای معماری ایرانی اسلامی است نمایشگاهی در تهران برپا میکند. او پس از آن نمایشگاه، دیگر حضور اجتماعی اینچنینی را تجربه نکرده است. الان پس از گذشت ده سال و پس از بازگشت از روسیه دیگر عمران و معماری را کنار گذاشته و تمام وقت به فکر ساخت مجسمه است.
مفید بودن کافی است
او پس از حضور در روسیه به این درک رسیده است که ما به مجسمهسازی ظلم کردهایم و در حالی که کشورهای دیگر از این هنر برای معرفی مفاخرشان بهره بردهاند، ما از آن بیبهرهایم: در مشهد، صرفا در پارک ملت چند سردیس از گذشته وجود داشته است و چند سالی است که سردیسها و مجسمهها در شهر بیشتر شده، اما بهطورکلی مجسمهسازی و ظرفیتی که در معرفی مفاخر دارد مظلوم مانده است.
به نظر او مجسمهها صرفا در موزهها نیستند. در کشورهای اروپایی، هر کوچه و خیابان یک یا چند مجسمه دارد. مجسمههایی که از نزدیک لمس شدنی هستند و در پارکها و محیط بازی کودکان نصب میشوند تا آنها این مجسمهها را از نزدیک ببینند. آنها اینگونه متوجه میشوند که اگر آدم مفیدی باشند به الگویی برای جامعهشان تبدیل میشوند.
او میگوید در مسکو و دیگر شهرهای روسیه دیده است که سردیس کفاش، نانوا و یا فردی که شغلی ساده، اما موفق را داشته نیز در نزدیکی محل زندگیاش نصب شده است: در کشوری همانند روسیه حتما نیاز نیست آدم خیلی مهم یا چهره معروفی باشد تا مجسمه و سردیسش ساخته شود. در کنار مفاخر و مشاهیر سیاسی، نظامی، ادبی و ... دیدم در بعضی از محلات مجسمه افرادی که مشاغل ساده و محلی داشتند نیز نصب شده است. این رفتار به هر بینندهای امید میدهد. آنها در مییابند کافی است افراد مفیدی برای جامعهشان باشند تا دیگران از آنها به نیکی یاد کنند. احساس مفید بودن به افراد آرامش میدهد و این آرامش جامعه را به پیشرفت و امنیت میرساند.
واقعی یا انتزاعی
سبک کاری این مجسمهساز واقعی است و در آثارش کمتر کاری که انتزاعی باشد دیده میشود. او باور دارد باید مجسمهساز واقعیت را به جامعه انتقال دهد تا اثر مستقیم روی آن بگذارد: کارهای انتزاعی شاید از نظر زیباییشناسی و هنری خوب باشند، اما برای یک جوان و یا نوجوان انگیزه و محرک نمیشود. نمایش دادن واقعیت میتواند افراد را به طرف برداشت درست از اثر هنری سوق دهد. کارهای انتزاعی بیشتر برای هنرمندان و دانشجویان فهم و درک شدنی است. البته همه مشکل از مجسمهسازها نیست و سفارشدهنده هم باید به این فکر کند که تأثیر کدام مجسمه در جامعه بیشتر است.
او باور دارد مجسمهسازی باعث میشود مردم به مفاخرشان افتخار و از آنها قدردانی کنند: جامعه با دیدن یک سردیس از فردی فاخر و شهیر به سراغ آن خواهد رفت تا دربارهاش بیشتر بداند. دانستن هم باعث میشود مرز میان خوب و بد در جامعه پررنگ شود.
غفلت از فردوسی
مجسمه حکیم عمر خیام، یکی از مجسمههایی است که فریزی در روسیه دیده است و دراینباره میگوید: برایم بسیار دردناک بود، خیام که متعلق به کشور ماست اینقدر در روسیه مورد توجه است، ولی در مقابل ما از آن غافلیم. نه تنها در شهرهای روسیه مجسمه این ادیب مشهور وجود دارد که مردم روسیه هم هر کدام چند بیت از اشعارش را حفظ هستند. در حالی که ما او را به درستی نمیشناسیم. ما در مشهد بزرگمردی مانند فردوسی داریم که هم از خودش و هم از شاهکارش شاهنامه غافلیم. البته معدود مجسمههایی از او و شاهنامهاش در شهر وجود دارد، اما بسیار کم است.