یکم| پاککردن «صورتمسئله» همیشه آسانترین راه است و گویی در کشور نازنین ما، اولویت نخست بسیاری از ما... میگویید از چه سخن میگویی؟ کمی دندان به جگر بگیرید، عرض میکنم.
دوم| این روزها هر پیشه یا کسبوکار که خانهنشین یا دورکار شده باشد، شاید یک کسب (!) حضورش در کوچهها و خیابانهای شهر، پررنگتر شده است؛ هرچند مناقشه اصلی ما بر سر همین واژه است که میتوان آیا کسبوکار نامیدش یا نه؟ چندان به سلولهای خاکستری آن مغز نجیب فشار نیاورید، زیرا همین حالا میروم سر اصل موضوع و میگویم؛ میخواهم درباره پدیده «زبالهجمعکنی» و زبالهجمعکنها با یکدیگر حرف بزنیم. همانان که این روزها بیش از هر وقت دیگر، در همهجای شهر، میبینیمشان.
سوم| در همهجای دنیا چنین کارهایی را «کار سیاه» مینامند. شاید بیشتر از این بابت که در چرخه سازماندهی، نظارت، نظام مالیاتی، بیمه، سندیکاها و پشتیبانی دولتی نمیگنجند و از هرگونه شفافیت میگریزند. درستتر این است که بگویم نان و آبشان در شفاف نبودن و درسایهزیستن است. اما راستی آیا تنها این زبالهجمعکنهای بینوا هستند که شفافیت را دوست ندارند؟ مگر نه اینکه «یقهسپید»های دارای ژن خوب و باکلاس مملکت ما نیز عینک آفتابی ارجینال میزنند تا چشمشان را از روشنایی آفتاب دور نگه دارند؟ بگذریم که درد بسیار است...
چهارم| زبالهجمعکنی، مانند هر کار سیاه دیگر، مافیا دارد. سرباند دارد. رئیس دارد. مرئوس دارد. پدرخوانده دارد. درون خودشان، ساختار دارند. مرامنامه دارند. آییننامه هرچند نانوشته دارند؛ چهبسا از برخی سازمانهای عریضوطویل با بودجههای آنچنانی، حرفهایتر.
پنجم| در شهریور همین امسال بود که یک عضو شورای اسلامی شهر مشهد، از یک رخداد بسی تلخ سخن گفت که با زبالهگردی، بیارتباط نبود و هرچند به سرعت برق و باد، تیتر درشت رسانهها شد، پس از چندی، مانند خیلی از خبرهای دیگر، بهدست فراموشی سپرده شد. شهناز رمارم به خبرنگاران گفت: «افزایش فقر سبب شده است دختر ۱۴ ساله زبالهگرد، ناچار به بارداری شود تا نوزادی را که به دنیا میآورد، ۲۰میلیون تا ۳۰میلیون تومان برای تأمین خرج زندگی خودش بفروشد» (خبرگزاریها).
ششم| «شهرداری مشهد اختیار قانونی برای برخورد با زبالهگردها را ندارد و فقط وظیفه جمعآوری زبالهها برعهده شهرداری است.» این را مهدی یعقوبی، معاون خدماتشهری شهرداری مشهد، اسفند پارسال به خبرنگار گفت. این مسئول همچنین یادآوری کرد که «پس از ورود کرونا به کشور، تولید پسماند مشهد ۱۵تن افزایش پیدا کرده است و روزانه حدود ۲ هزار تن زباله از شهر جمعآوری میشود» (ایرنا)
هفتم| در همان روزها (اسفند ۹۸) محمدرضا هاشمی، فرماندار مشهد، نیز از یک «تصمیم» درباره زبالهگردها خبر داد و گفت: «مصوب شد با همکاری دستگاه قضایی و پلیس، از فعالیت زبالهگردها جلوگیری شود.» (شهرآرانیوز). اما فرجام این تصمیم چه شد؟
هشتم| ترانه بنییعقوب در گزارشی درباره پدیده زبالهجمعکنی، از قول مجید ۲۴ ساله که چشمهای سبز و موی بور دارد، مینویسد: «دنبال همهجور کاری رفتم. بنایی، باربری و نجاری. هیچجا کار نبود. دیدم از بیکاری که بهتر است. آشغال جمع میکنم. این هم برای خودش کار است. بهتر از بیکاری است. کار که عیبوعار نیست. وقتی آشغال جمع میکنم، خیلیها میآیند نصیحتم میکنند. میگویند پسرم! برو دنبال کار. انگار نرفتم. کیست که از بوی آشغال و زباله، خوشش بیاید؟ وقتی چاره نیست، مجبوری.» و روایت گزارشگر چنین تمام میشود: «میگوید فقط لباسهایم سیاه نیست. روزگارم هم سیاه است.» (ایرانآنلاین).
نهم| صورتش را پوشانده و تا کمر، درون سطل بزرگ فرورفته است. گاه، خم میشود و چیزی را بیرون میآورد و در گوشهای میگذارد و دوباره که دولا میشود، چیز دیگر را در سمت دیگر جا میدهد. چنان زبالهها را میجوید، گویی آنچه به چنگ میآورد، چیزی نایاب است که ارزش فرورفتن با سر را در انبوه زبالههای خشک وتر دارد. نزدیک که میشوم، در لحظهای، رو برمیگرداند و نیمی از چهرهاش را با زحمت میبینم. خانم جوان، هراسناک رو برمیگرداند و دوباره -تا کمر- به درون سطل زباله فرومیرود. این روایت آیا برای شما، آشنا و تکراری نیست؟
دهم| بار دیگر، بند یکم این یادداشت را ببینید. به باور شما، وقتش آیا نرسیده است که صورتمسئله را دوباره و چندباره بخوانیم؟ زبالهها همچنان هستند و هر روز هم بیشتر میشوند. یک سازمان رسمی (مپ) با بودجه محدود داریم که وظیفه قانونیاش، جداسازی زباله از مبدأ است. دستمریزادشان میگوییم. اجرشان پرارج! در کنارش، اما یک نا سازمان غیررسمی و شبهمافیایی، سالهاست که سر برآورده است و همان کار را میکند؛ هرچند پلشت و بهرهکشانه و با زیر پا گذاشتن معیارهای بهداشتی و پایمال کردن حق کارگر. پس آیا وقتش نرسیده است که بهجای انکار و ندیدن آن سویه سیاه و غیرقانونی، بخش خصوصی (و نه دولتی) برای سامان دادن و کاستن از رنج زبالهگردها و رهاییشان از چنگ مافیا اندیشه کند؟ شاید در اینباره باید با یکدیگر، بیشتر سخن بگوییم.