طی روزهای اخیر 2واقعه در فضای سیاست خارجی ایران اتفاق افتاده است که در نگاه اول نامرتبط، اما درواقع به هم مرتبطاند؛ نخست اینکه دادگاه عالی اونتاریو کانادا به مصادره 2ساختمان متعلق به ایران در این کشور رأی داد. طبق این رأی، پول حاصل از فروش این ساختمانها که حدود دهها میلیون دلار است، به خانواده قربانیان «حملات تروریستی منتسب به طرفداران جمهوری اسلامی ایران» پرداخت میشود. دوم اینکه حدود نیمی از ظرفیت تولید نفت عربستان در نتیجه حملات پهپادی آسیب دیده و از دسترس خارج شده است. گروه حوثی یمن مسئولیت این حمله را بر عهده گرفته است، اما آمریکا و برخی کشورهای همراه با آن بهصورت مستقیم و غیرمستقیم ایران را مسئول این حملات میدانند.
مسئلهای که در اینجا مدنظر است، منصفانه بودن یا نبودن حکم دادگاه عالی اونتاریو و درستی یا نادرستی اتهام آمریکا نیست؛ بلکه هدف اصلی توجه به موضوعی دردناک در سیاست خارجی ایران طی 4دهه اخیر است. طی سالهای بعد از انقلاب اسلامی بهکرات ایران بهویژه از سوی غرب و آمریکا به حمایت از حملات تروریستی متهم شده و به دلیل همین اتهامات، پیدرپی مجازات شده است. یکی از مجازاتها در این زمینه مصادره اموال و سرمایههای ایران در خارج از کشور بوده است. تاکنون بیشتر آمریکا از این حربه استفاده میکرد، اما اکنون کانادا نیز وارد این جرگه شده است. کشورهای مختلف فارغ از نوع نظام سیاسی و کیفیت جهتگیری سیاست خارجی، دارای اهداف پیدا و پنهان هستند. بدیهی است که اهداف پیدا از طریق سازوکارهای رسمی و اهداف پنهان به شیوههای غیررسمی و بیشتر بیسروصدا دنبال میشود. در بیشتر موارد، اهداف پنهان محملی برای داستانپردازی رسانهها، تحلیلگران و مخالفان آن کشورهاست. برای مثال، آمریکا رسما طی دهههای اخیر با تروریسم مبارزه کرده است، اما شواهد متعددی وجود دارد که در خفا در ایجاد و تقویت گروههای تروریستی و تبهکار متعدد نقش داشته است. علاوه بر آمریکا، سیاست خارجی کشورهای دیگر نظیر فرانسه، بریتانیا، عربستان، پاکستان، هند، اسرائیل و... نیز سرشار از اتهامات متعدد در کاربرد رویههای غیرمشروع و ناصواب در سیاست خارجی است؛ اما چرا این کشورها با مجازاتهای مشابه ایران مواجه نمیشوند؟
نخست، جهتگیری انتقادی سیاست خارجی ایران نسبت به نظام بینالمللی و قدرتهای بزرگ، باعث یکدست شدن قدرتمندان شده و اتهاماتشان علیه کشورمان مشروع مینماید. دوم، بیشتر کشورها هنگامی که برای وصول اهداف پنهان خود از روشهای غیرمشروع در سیاست خارجی استفاده میکنند، معمولا از رویکرد ابهام پیروی کرده و درباره آن اعلام موضع نمیکنند. این امر بهویژه در رفتارهای ناصواب آمریکا یا رژیم صهیونیستی در سیاست خارجیشان به چشم میخورد؛ اما در ایران برخی از سیاستمداران گویا نمیتوانند شادمانی خود را از وقایع مطلوب در محیط بینالمللی پنهان کنند و زمینه را برای اتهامزنی فراهم میکنند. سوم، تحلیلهای اغراقآمیز برخی رسانههای داخلی است که به باورپذیر شدن اتهامات آمریکا به ایران کمک میکند. برای مثال، در اینباره کافی است نگاهی به تحلیلهای برخی سایتها و روزنامههای اصولگرا درباره حمله به تأسیسات نفتی عربستان داشت. بیشتر تحلیلها سرشار از تأثیرپذیری حوثیها از ایران، پیروی آنها از ایران، الگوبرداری یمنیها از ایران و... است.
در مجموع باید در نظر داشت که بیشتر کشورها از رویههای ناصواب در سیاست خارجی خود استفاده میکنند، اما رویکرد رسمی آنها در اینباره لاپوشانی و ابهام است؛ اما درباره ایران، رویکرد انتقادی کلی همراه با کمتوجهی و رویکرد اغراقآمیز برخی سیاستمداران و تحلیلگران رسانهای باعث میشود که کشورمان حتی برای عملیاتهای نامربوط و اثباتنشدنی نیز نکوهش و مجازات شود.