سید محمد عطائی | شهرآرانیوز؛ ۳۰ آذر ماه مصادف با ولادت حضرت زینب (س) و روز پرستار بود. در این یک سال گذشته به سبب بیماری واگیردار کرونا کارمان بدجور به بیمارستان و کادر درمان و پرستاران افتاده و دائم ازشان یاد میکنیم وگرنه این قشر زحمتکش همانند دیگر زحمتکشان حرفههای دیگر تنها در روز تقویمیشان کمی دیده میشدند و تقدیرهای شاخه گلی انجام میشد و عکسهای یادگاری هم گرفته میشد تا سال بعد همین روز. حتی همین الان هم که در اصطلاح کارمان گیر این عزیزان است بازهم کوتاه نمیآییم، چه مردمی که مراقبت نمیکنند و کار کادر درمان را مضاعف میکنند و چه مسئولانی که حق و حقوق قانونیشان را پرداخت نمیکنند. خلاصه که خبری از تقدیر واقعی و درخور زحمت کادر درمان به ویژه پرستاران نیست. گزارش این شماره را به گفتگو با تعدادی از پرستاران بیمارستان امام زمان (عج) اختصاص دادم تا حداقل یادی از زحماتشان باشد.
آدمها به دنیا میآیند که به هم محبت کنند
اول از همه به بخش اورژانس میرویم. مریم قدسی متولد ۱۳۷۱ است. میگوید: «با وجود مخالفت خانواده در رشته پرستاری تحصیل کردم به این دلیل که در کنار بیمار بودن را خیلی دوست داشتم، دوست داشتم که کاری که از دستم ساخته است برای بیماران انجام دهم. به نظر من آدمها به دنیا میآیند که به هم محبت کنند و از همان ابتدا برای پرستاری برنامهریزی کردم و قبول شدم. ۴ سال سابقه کار پرستاری دارم بعد از دانشآموختگی باید دوره طرح را به مدت ۲ سال در نیشابور میگذراندم و بعد از آن در این بیمارستان و به محض ورود در بخش اورژانس مشغول به کار شدم.
جنس بخش اورژانس نسبت به دیگر بخشهای بیمارستان متفاوت است کار بسیار حساس است، خلوتی و شلوغی دارد، مریض بد حال دارد. باید اطلاعات کافی داشته باشید، همکاری بچههای اورژانس با هم خیلی اهمیت دارد. به این دلیل که ممکن است یکباره چند مریض بد حال بیاید. البته این به آن معنی نیست که باقی بخشهای بیمارستان کار راحتتر یا کم اهمیتتری داشته باشند اصلا اینگونه نیست. هر بخش اهمیت و سختی خاص خودش را دارد. در تمام بخشها به پرستارانی با اطلاعات بسیار بالا احساس نیاز میشود، اما در بخش اورژانس علاوه بر اطلاعات بالا، نیاز است که فرد خونسردی خودش را هم حفظ کند، زیرا گاهی بیمارانی وارد میشوند که هیچ علایم حیاتی ندارند و علاوه بر بیمار بد حال با همراه آشفته هم سروکار داریم که برخی اوقات حتی پیش روی خود ما به ما ناسزا میگویند و ما باید این وضعیت را از طرف همراهان درک کنیم و خونسردی خودمان را حفظ کنیم، البته من به شخصه به دلیل فعال بودن این بخش، کار کردن در اورژانس را به دیگر بخشها ترجیح میدهم، به این دلیل که هم با موارد متعدد و آدمهای متعدد روبهرو میشویم و پرستاران نیز همکاری زیادی با یکدیگر دارند. به همین دلیل من این بخش را خیلی دوست دارم».
پرخاش همراهان بیمار به پرستاران بخش اورژانس
سراغ پرستار بعدی بخش اورژانس میروم. خودش را اینطور معرفی میکند: «خدیجه آراسته هستم متولد ۱۳۵۵، کارشناس پرستاری و دانشآموخته سال ۱۳۸۴ دانشگاه گناباد. ۹ سال است که در این بیمارستان مشغول به کار هستم و در بخشهای مختلفی کار کردم و اکنون در بخش اورژانس این بیمارستان مشغول هستم. این بخش را به دلیل فعالیت و رفت و آمد زیاد دوست دارم. هرچند به ما پرخاش میشود مثلا گاهی اوقات بیماران مشکل خاصی ندارند، اما همراهان بیقرارند و گاهی هم پرخاشگری میکنند.
وقتی ما بیمار قلبی داشته باشیم، اولویت با بیمار قلبی است، اما همراهان بیماری که شاید مشکل خاصی هم ندارند انتظار دارند که سریع و با اولویت به بیمارشان رسیدگی شود. یک بار اتفاق افتاد که در همین اتاق پرستاران مشغول احیای بیمار بودند و همراه تقاضای دیدن بیمارش را داشت و وقتی مانع شدند همکاران ما را کتک زد. این هم به این دلیل است بیشتر مراجعه کنندگان به بخشهای اورژانس فوتی هستند و پرخاشگری هم در بخش اورژانس بیشتر است، در حالی که فرد فوت شده است و کاری هم از دست ما ساخته نیست».
تنها علاقه است که پرستار را سرپا نگه میدارد
سمانه حق دادی متولد سال ۱۳۷۱ پرستار بخش قلب است. او میگوید: «مادرم پرستار بیمارستان بود، به همین دلیل از همان ابتدا این رشته را میشناختم و انتخاب کردم. نیشابور تحصیل کردم و سال ۱۳۹۵ دانشآموخته شدم. طرح را در نیشابور گذراندم، اما به این دلیل که در آن زمان امکان کار در نیشابور وجود نداشت به مشهد آمدم و در این بیمارستان مشغول به کار شدم، اکنون مدت ۵ سال سابقه کار در بخش قلب دارم. این بخش را انتخاب کردم، چون علاقه زیادی به بخش قلب داشتم و مدت طرح را نیز در بخش قلب گذراندم و ترجیحا کارم را در همین بخش ادامه دادم.
تفاوت بخش قلب با دیگر بخشها در این است که بخش قلب حساسیت بالاتری دارد و بیمار توجه بیشتری را میطلبد. به طور کلی پرستاری شغل بسیار سخت و حساسی است و تنها علاقه است که میتواند پرستار را سرپا نگه دارد. باید هر روز به خودت انرژی بدهی و از صحبت کردن و کار کردن با مریض لذت ببری. اگر این اشتیاق به کار را نداشته باشی خیلی زود خسته میشوی، البته به نظر من این رشته هرگز تکراری نخواهد شد به این دلیل که هر روز با بیماران جدید و استادان و جراحان جدید روبهرو میشوی که باعث میشود هر روز چیز جدیدی یاد بگیری. روز پرستار را به تمام پرستاران عزیز تبریک میگویم.
به همگی این عزیزان خسته نباشید عرض میکنم، البته به دلیل وجود بیماری کرونا و حساسیت بالایی که این روزها با آن درگیر هستیم کار ما پرستاران به نوعی دقیقتر شده است و با توجه به همه معایبش بیماری کرونا کمی برای ما کمککننده نیز بوده است، زیرا انتظارات از پرستاران چندین برابر شده است و متعاقبا ما هم سعی میکنیم خیلی بهتر باشیم و این امر باعث پیشرفت ما خواهد بود».
پرستارباید به بیمارآرامش خاطر دهد
مصطفی پیوندی متولد ۱۳۶۸ در مشهد است. او سال ۸۶ در دانشگاه علوم پزشکی کرمان در رشته پرستاری شروع به تحصیل میکند. شهریور ۱۳۹۰ در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان در مقطع کارشناسی ارشد رشته علوم تشریح پذیرفته میشود و در ادامه در بهمن ۱۳۹۲ در مقطع دکتری در رشته علوم تشریح دانشکده علوم پزشکی مشهد پذیرفته میشود و علاوه بر آن بورسیه دانشکده علوم پزشکی بیرجند است. او به زودی در مقطع دکتری دانشآموخته میشود.
میگوید: «به این دلیل که به کار کردن در بیمارستان بسیار علاقه دارم و احساس دین میکنم همزمان با تحصیل به عنوان کارشناس پرستاری در بیمارستان هم مشغول به کار شدم. از سال ۹۷ تا امروز در بخش CCU مشغول به کار هستم. پرستاری و کار در بیمارستان بسیار جذاب است، در این بین مدتی به دلیل درس از کار دور بودم که بسیار احساس خلأ داشتم. از همان ابتدا هم به عنوان کارشناس پرستاری در همین بخش مشغول به کار شدم و دلیل عمده آن هم سابقه فعالیت من در اصفهان بود و البته بخش CCU و ICU جزو بخشهای ویژه بیمارستان است که فعالیت در این بخشها هم به اطلاعات جامعتری نسبت به بخشهای دیگر نیاز دارد و هم از بابت سطح کاری در بالین پرستار باید در سطح بالاتری باشد و خدا را شکر به دلیل همان سابقه فعالیت در اصفهان اینجا هم در همین بخش مشغول به کار شدم. بخش آیسییو وسیسییو بخشهای ویژه بیمارستان است که در این مقطع داروهایی که برای بیمار تجویز میشود ظرافت بیشتری دارد و به همین نسبت مراقبت از بیمار هم سختتر و حساستر از بخشهای عمومی بیمارستان است.
در این بخشها گاه نجات جان بیمار در گرو تصمیم لحظهای است و با یک تصمیم درست کسی زنده میماند یا از دنیا میرود، البته هر بخش سختیهای کار خود را دارد و تخصص ویژه همان بخش را دارد و البته هر کس همان بخشی را که مشغول فعالیت است بخش مهم و ویژهای میداند که درست هم هست، زیرا اگر کسی همان بخش فعالیت خود را کم اهمیت فرض کند به طور قطع ضرورتی که باید برای کار خود در نظر بگیرد کم میشود و خود همین به بهره کار او لطمه خواهد زد. پرستاری تنها فعالیتهای ظاهری برای بیمار نیست بلکه مهمتر از آن امنیت روانی و آرامش خاطری است که پرستار باید به بیمار منتقل کند».
آخرین نقطه امید بیمار در بیمارستان اتاق عمل است
بعد از بخش اورژانس، قلب و زنان با رعایت بهداشت و مراقبت فراوان وارد فضای اتاق عمل میشوم. دیوارهایی با رنگ آبی تیره و پرستارانی که لباسهای مخصوص پوشیدهاند. اولین نفر رضا عزت زاده از کارکنان اتاق عمل است.
میگوید: «کارم را با خدمت سربازی و طرح از سال ۱۳۹۳ شروع کردم. طرح را در امداد گذراندم و از سال ۱۳۹۶ در این بیمارستان مشغول هستم. بخش اتاق عمل از جهاتی مشابه و از خیلی جهات متفاوت با بخشهای دیگر بیمارستان است، به کار ما کار تهاجمی میگویند. بخش ما در واقع با جراحی و اندامهای داخلی بیماران سروکار دارد. نوع کار، استرسها و نوع لباس با دیگر بخشها متفاوت است.
ما بیمار را فقط در طول عمل جراحی میبینیم، اما باقی پرستاران قبل و بعد از جراحی تا لحظه ترخیص با بیماران سروکار دارند. مدت ارتباط بیمار در بخش اتاق عمل بسیار فشرده است به طور مثال ارتباط کلامی باید با بیمار برقرار شود و سؤالات زیادی پرسیده میشود منتها بسیار فشرده و دقیق.
در این بخش محیط لباس و تمام وسایل باید به طور استاندارد کنترل شده باشند. این بخش نیز مانند دیگر بخشها سختیهای خاص خود را دارد. دیگر پرستاران با بیماران که درد زیادی را تحمل میکنند و همراهانی که نگران حال بیمارشان هستند سروکاردارند و آرام کردن این وضعیت بسیار سخت است، اما این بخش این مشکلات را ندارد منتها مشکلات دیگری دارد که آن بیماران با آن سروکار ندارند، البته من پرستاری را هم دوست دارم، اما برای کار کردن بخش اتاق عمل را ترجیح میدهم. در این بخش ما با مواردی روبهرو میشویم که شاید یک نفر بعد از ۱۰ سال کار کردن در بخش پرستاری یا دیگر بخشها با آن مواجه نشود برخی مواقع هستند که هر بار که با آن مواجه میشویم همان حال و همان دگرگونی به انسان دست میدهد.
ما با بیمارانی مواجه میشویم که به دلیل حس نوع دوستی که در انسان هست تا مدتها حالمان بد میشود، زیرا آخرین نقطه امید بیمار در بیمارستان اتاق عمل است و اگر در اتاق عمل کاری از پیش نبریم جای دیگری نمیتوان کاری کرد و این را میبینیم که این بیمار متأسفانه سلامت خود را بهدست نیاورده است و به لحاظ روحی دچار تنشهای بسیار میشویم و تا سالهای سال اثرگذار خواهد بود».
دعای بیمار لطف خداوند است
محمد علی غدیری متولد اسفند ۱۳۶۰ و پرستار با تجربه اتاق عمل است. میگوید: «از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۲ در دانشکده سبزوار تحصیل کردم و طرح و سربازی را در بیمارستان امام حسین مشغول کار بودم و همزمان در بیمارستان امام زمان (عج) نیز فعالیت میکردم. بعد از تمام شدن طرح استخدام دانشگاه و بیمارستان خاتمالانبیا شدم و اکنون ۲ روز در هفته را در بیمارستان امام زمان (عج) مشغول فعالیت هستم. در مجموع مدت ۱۵ سال است که در این حرفه فعالیت دارم. اتاق عمل را دوست داشتم و برای من بهترین قسمت بیمارستان هست. شاید فضای اتاق عمل محدود به نظر برسد، اما از نظر علمی و تجربی کار بسیار پیچیدهای است و هر روز تجربه جدیدی کسب میکنیم. کار در اینجا در وهله اول به زندگی خودت کمک میکند و بعد از آن خدمت به مردم است. وقتی بیماری برای انسان دعا میکند لطف خیلی بزرگی است که خداوند به ما کرده است».
کسی که وارد این حرفه میشود باید واقعا انسان آرامی باشد
پس از گفتگو با پرستاران گپ و گفتی هم با کمک بهیار با اخلاق بیمارستان داشتم. محمدرضا فرامرز متولد سال ۱۳۶۳ و دانشآموخته کتابداری است. او دوره کمک بهیاری دیده و ۲ سال است که در بیمارستان امام زمان (عج) و در بخش جراحی مشغول کار است.
میگوید: «تفاوت کار کمک بهیار و پرستار در این هست که پرستاران بیشتر مشغول بررسی وضعیت بیماران و انجام دستورات پزشکان هستند، ولی کارهایی که در محدوده وظایف ما باشد به ما میگویند و ما هم انجام میدهیم، مانند آماده کردن بیمار برای اتاق عمل، آماده کردن تخت و جابهجایی بیماران کار کمک بهیار است. برخی اوقات که اینجا شلوغ میشود باید کمک بهیار به کمک پرستار بیاید و فضا را آماده کند. کار ما قسمت بد ندارد همین که بیمار با رضایتمندی از اینجا خارج میشود برای ما خوب است، کسی که وارد این حرفه میشود باید واقعا انسان آرامی باشد در غیر اینصورت برای خودش بسیار سخت خواهد بود، زیرا باید حوصله به خرج داد و همیشه درنظر داشته باشیم که این فردی که اکنون روی این تخت نشسته بیمار است و باید با حوصله و آرامش برخورد کرد و نباید زیاد انتظار برخورد منطقی از شخص بیمار داشته باشیم. با علم به تمام اینها از شغلم بسیار راضی هستم».
آدمهای خوبی که از بین ما رفتند
در پایان گزارش قصد داریم یاد و خاطره دو تن از کارکنان بیمارستان که ظرف مدت یک سال گذشته به رحمت خدا رفتهاند با بیان خاطراتی از آنها زنده کنیم. رضا ناصری و سکینه زلالی. سالگرد رضا ناصری به روز پرستار نزدیک است. از رضا عزتزاده همکار آقای ناصری درباره او میپرسم، میگوید: «اولین باری که من ایشان را دیدم یکی از کارکنانی بود که هم تجربه بسیار بالا داشت و هم فوقالعاده خاکی بود، فوقالعاده مهربان و دست به خیر. همه جوره به همه کمک میکرد یعنی اگر حتی کسی کاری را بلد نبود و گیر بود کمک میکرد. اگر کمکی از دستش ساخته بود اولین نفری بود که کمک میکرد.
نمونهاش را ندیدم و هیچ کس قدرش را ندانست حتی ما هم که میشناختیم و دوستش داشتیم دوست داشتنمان در حد لیاقت ایشان نبود. فرصتهای خیلی زیادی در زندگی داشت که مشکلات زندگیاش را حل بکند، اما اعتقادش این بود که از راه تلاش کسب روزی کند و نان عرقش را بخورد. پول اصلا برایش مهم نبود بیشتر دلش برای بیمار میسوخت.
میتوانست با دکترها بیرون کار کند، ولی این کار را دوست نداشت محیط بیمارستان را ترجیح میداد با اینکه سابقهاش از تمام ما بیشتر بود و بیمارستان قائم هم کار کرده بود و خیلی چیزها میدانست که حتی هم گروهیهای خودش هم بلد نبودند. خیلی به بقیه کمک میکرد، فعالیتش از همه کارکنان بیشتر بود، به نوعی فراتر از حد انتظارات بود».
درباره علت فوت میپرسم، میگوید: «رضا سنی نداشت و جوان بود، علت فوت مشخص نشد، ایشان شب کار بودند و من صبح که سرکار آمدم همه داشتند گریه میکردند. فوت ایشان علامت سؤالی برای همه ما بود، چون فرد بسیار سالم ورزشکار و فعالی بودند و سنی هم نداشتند و حتی همه ما را به کوه رفتن تشویق میکردند و بعد از مدتی به تنها نتیجهای که همه ما رسیدیم این بود که آدم بسیار خوبی بود و حیف شد این که چی شد و چگونه فوت شد با خداوند و خودشان، اما تنها نکته این بود که نبودشان بسیار احساس میشود. هنوز هم که هنوز است بعد از یک سال روزی یا شیفتی نیست که اسم ایشان نیاید و نگوییم که خدابیامرزدشان و جایشان خالی است».
بعد از آقای عزتزاده سراغ همکار و دوست دیرینهاش یعنی محمد علی غدیری میروم. میگوید: «از سال ۱۳۸۵ افتخار داشتم که با آقای رضا ناصری همکار باشم. آدم غوغایی بود این آقا رضا. شما از کارکنان ورودی و نگهبان که بپرسید از خدمات و پزشک و ریاست و مدیر عامل همه همین را میگویند. آدم عجیبی بود، بچه هیئتی، صاف و ساده و دلسوز. به همه کمک میکرد از یک نیروی خدماتی بگیر تا بالا. ما با آقا رضا غیر از آن که همکار بودیم در ورزش و کوهنوردی یا در یادوارههای شهدا و راهیان نور هم باهم بودیم. او عاشق شهدا بود. میشود در یک جمله گفت آقا رضا از دنیا بریده بود، تعلق و وابستگی به دنیا نداشت. در تشییع جنازه ایشان همه بچهها بودند، پزشکان، جراحان، پرستاران، بچههای اتاق عمل، بیهوشی و بچههای خدمات بیمارستان همه حضور داشتند. همه ایشان را میشناختند، چون آدم صاف و سادهای بود، اصلا تکبر و غرور نداشت، بسیار خاکی بود. جمعه شب این اتفاق افتاد شنبه صبح به من زنگ زدند فکر میکردم دارند شوخی میکنند تا شب در اتاق عمل حواسم پرت بود.
خیلی ناراحت بودم. الان صحبت کردن درباره آقا رضا برایم خیلی سخت است تا چه برسد به آن ایام. خیلی پسر خوب، ساده و صمیمی بود. اهل شعر و شاعری بود همیشه شعرهای سهراب سپهری و قیصر امین پور را میخواندند. وقتی پسرم متولد شد به منزل ما آمد و کتاب قیصر امین پور را برای ما هدیه آورد، در صفحه اول نوشته بود "ان شاءا... فرزندتان دستگیر واپسین لحظات زندگیتان باشد. هنوز هم که کتاب را میبینم بغض گلویم را میگیرد».
سراغ بخش دندانپزشکی میروم، جایی که خواهر خانم زلالی در آن مشغول است. زهرا زلالی متولد ۱۳۷۰ است و مدت ۱۰ ماه میشود که به عنوان دستیار دندانپزشک در این بیمارستان مشغول کار شده است. میگوید: «خواهرم اوایل منشی بود و بعدها به عنوان کمک بهیار مشغول به کار شده بود.
چند ماه قبل از فوتش اولین علائم بیماری در او ظاهر شد، کف دستش تاول زد و ما فکر میکردیم شاید حساسیت پوستی باشد و بعد از مدتی بیماری وارد بدنش شد. بعد از نمونهبرداری مشخص شد که بیماری لوپوس یک نوع بیماری خود ایمنی است. همیشه میگفت دعا کن به ریههایم نزند اگر بزند خیلی خطرناک است، ولی متأسفانه اول به ریه ایشان و سپس به کلیه هم سرایت کرد و قدرت تنفس، راه رفتن و غذا خوردن را از او گرفت و در بیمارستان قائم بستری شد و، چون بخش عفونی بود و چند نفر همان زمان در اثر آنفلوانزا فوت کردند حال ایشان بدتر شد و به ICU منتقل شد، همزمان دیالیز هم میشد و کم کم بیماری به قلب او هم زد. دو شب هوشیار بود و بعد از آن ایشان را به خواب مصنوعی بردند و دیگر بیدار نشد و ۲۶ دی سال گذشته فوت کرد.
من خودم تنها کسی بودم که با بستری شدن ایشان موافق نبودم، اما، چون حرکت کردن و تنفس خیلی برایشان سخت شده بود به قدری که از سرکار که برمیگشت پلهها را به سختی طی میکرد. وقتی خانواده این وضعیت را دیدند اصرار کردند که بستری شود. تمام مدت بیماری خواهرم در بیمارستان و لحظه مرگ من در کنارش بودم».
از خانم زلالی خداحافظی میکنم و از خانم فهیمه
محمد زاده، کمک بهیار و منشی بیمارستان نیز که در طی این گزارش معرف و همراه من بودند تشکر و بیمارستان را ترک میکنم. ناخودآگاه ماسک را از صورتم برمیدارم و چند نفس عمیق و راحت میکشم، طوری که انگار از شرش خلاص شدم. همان لحظه یادم میآید که پرستاران مجبورند ساعتها با ماسک و محافظ مشغول کار باشند.