تصادف مرگبار پژو پارس و پراید در بایگ خراسان رضوی + جزئیات (۱۷ فروردین ۱۴۰۴) آماده باش هلال احمر در خراسان رضوی و ۲۰ استان دیگر برای بارش‌های شدید بهاری آیا وعده دروغ ازدواج جرم است؟ | پاسخ حقوقی به یک فریب عاطفی ! عزل سه مدیر در هلال احمر + جزئیات هشدار پژوهشگران: بی‌تحرکی و تنبلی به مغزتان آسیب می‌زند واژگونی خودرو در جاده سبزوار - نیشابور با یک فوتی و ۶ مصدوم (۱۷ فروردین ۱۴۰۴) انفجار مهیب گاز پیک‌نیک در مشهد با یک مصدوم (۱۷ فروردین ۱۴۰۴) آمار نهایی سفرهای نوروزی سراسر کشور اعلام شد | مشهد و خراسان رضوی در جمع مقاصد برتر و پر تردد آخرین آمار داوطلبان کنکور ۱۴۰۴ اعلام شد درباره توصیه‌های غذایی کارشناس‌نماها در فضای مجازی | تغذیه زرد تشیکل کلاس‌های جبرانی رایگان برای دانش آموزان در پایان سال تحصیلی تشخیص سرطان با نانوداروی "تیلمانوسپت" ایرانی فراخوان وزارت علوم برای جذب امریه در دانشگاه‌ها (۱۷ فروردین ۱۴۰۴) تصادف ساختگی برای زورگیری پویش کافی نیست؛ راه‌ها را  ایمن کنید مدیرعامل سازمان تأمین اجتماعی: در آخرین روز سال نشان دادیم تأمین اجتماعی ورشکسته و بدعهد نیست پیگیری وضعیت نوبت دهی بیمارستان تأمین اجتماعی مشهد | التیام درد‌های بیمارستان فارابی مشهد عدم پرداخت به‌موقع حق بیمه مشکلات جدی برای بحث درمانی بازنشستگان ایجاد کرده است + فیلم ریزش معدن مهاباد به دلیل بارش باران | یک معدن کار جان باخت (۱۷ فروردین ۱۴۰۴) اختلال در سامانه ثبت نام وام بازنشستگان | توضیحات صندوق بازنشستگی: بازنشستگان طی روز‌های آتی به سایت مراجعه کنند هدیه نوروزی بازنشستگان بانک تجارت واریز شد (۱۷ فروردین ۱۴۰۴) اولین توربین بادی سیمانی کشور در زابل نصب شد اورژانس کشور در نوروز بیش از ۲۰۰ هزار ماموریت انجام داد پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (۱۷ فروردین ۱۴۰۴) | کاهش نسبی دمای روزانه در روز سه‌شنبه شبکه زیرزمینی مخازن سوخت قاچاق در ساحل جزیره قشم کشف و منهدم شد + فیلم افزایش چشمگیر استقبال فرهنگیان از اسکان نوروزی در سال ۱۴۰۴ ویتامین‌ها چطور ما را قوی می‌کنند؟ درد در نواحی مختلف سر ناشی از چیست؟ قاچاقچی حرفه‌ای با ۸۸ کیلوگرم حشیش در مشهد دستگیر شد پبش بینی ۵ روز رگبار باران و ورزش باد شدید از امروز ۱۷ فروردین ۱۴۰۴
سرخط خبرها

دیشب بهار بودی و امروز باران شدی

  • کد خبر: ۵۴۰۰۹
  • ۰۸ دی ۱۳۹۹ - ۱۸:۲۵
دیشب بهار بودی و امروز باران شدی
فاطمه خلخالی استاد - روزنامه‌نگار
فقط ما نبودیم که تغییر کردیم. مادران و پدران بعضی از ما هم جور دیگری شدند، جوری که در جوانی‌شان نبودند. انگار توی دنیا سیل آمده باشد و هر کسی را که دستش به جایی یا چیزی بند نباشد با خودش برده باشد. خوب که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم زندگی مایی که کودکی‌هایمان توی دهه ۶۰ بوده ۲ تکه شده است. بخش اول آن تا حدود بیست‌سالگی یک جور ثابتی گذشت، توی یک کرختی آرام‌بخش، بی‌فراز و نشیبی. یعنی اگر هر بار از ما می‌پرسیدند «چه رنگی را دوست داری؟» جوابمان همانی بود که سال قبلش گفته بودیم و ۲ سال قبلش و ۱۰ سال قبلش. اگر از ما می‌پرسیدند «چه آهنگ‌هایی گوش می‌کنی؟» و در جواب می‌گفتیم «سنتی»، دیگر برای سال‌ها روی ریتم سنتی گوشمان را می‌نواختیم. ما به حساب خودمان ثابت‌قدم‌تر از این حرف‌ها بودیم که با هر بادی به یک سو خم برداریم.

گاهی از ما می‌پرسیدند «تعریفت درباره خوشبختی چیست؟» برای سال‌ها توی ۴ جمله تغییرناپذیر، خوشبختی را جا می‌دادیم. می‌خواهم بگویم شتاب تغییر اگر در ما صفر نبود، نزدیک به صفر بود. وضع ظاهرمان و سبک لباس پ‍وشیدنمان کمتر عوض می‌شد. این‌طور نبود که وقتی بعد از ۲ سال یکی را ببینی، بگویی «وای، چقدر عوض شدی!» یا چشمانت گرد شود که «واقعا خودتی؟»، اما بعد از بیست‌سالگی، دست‌و‌پ‍ا‌شکسته جهش‌هایی زدیم. تغییر بعد از بیست‌سالگی بی‌معنا نبود. از اینجا آب می‌خورد که وارد دانشگاه و بعد هم بازار کار شده بودیم و سر و کارمان با آدم‌هایی افتاده بود که تا پیش از آن شاید لنگه‌شان را هم ندیده بودیم. راه به دنیای آدم‌هایی باز می‌کردیم که تجربه زیستی متفاوتی با ما داشتند. با همه این‌ها هنوز خودمان بودیم. بیشتر نظاره‌گر همدیگر بودیم.
 
از کنار هم رد می‌شدیم، اما درهم نمی‌شدیم. هنوز به این نقطه نرسیده بودیم که توی آینه نگاهمان برای خودمان هم تازه باشد. گفتن ندارد، اما حالا خیلی از ما دوستان سال‌های دورمان را نمی‌شناسیم. آن‌ها هم ما را به یاد نمی‌آورند. هیچ‌یک دیگر آن آدم‌های سابق نیستیم. وقتی به هم می‌رسیم، می‎‌پرسیم: «چی شدی؟ تو که این‌طوری نبودی!» عده‌ای هم که باهوش‌تر هستند به روی هم نمی‌آورند، چون می‌دانند ماجرا از چه قرار است. اما این ۲ تکه شدن زندگی برای بچه‌های الان معنا ندارد. قصه آن‌ها یکپارچه است. ۲ جلدندارد. دیگر لازم نیست به مرز بیست‌سالگی برسند.
 
لازم نیست قد بکشند و قدم‌هایشان بلند شود تا توی دنیای آدم‌های دیگر قدم بگذارند. حالا به راحتی آب‌خوردن سروکله همه آدم‌های دنیا توی هفت‌سالگی‌شان پیدا می‌شود. چه بسا زودتر! حالا طوری شده که «بهار» شب که می‌خوابد، صبح برمی‌خیزد، دیگر «بهار» نیست. شده است «باران». «بامداد» شده «شباهنگ». امشب دور‌اندیش هستیم و فردا شعار می‌دهیم: «لحظه را دریاب. زندگی همین یک نفس است.»
 
نفس تغییرکردن که سرزنش‌کردن ندارد. دارد؟ آدمی که درجا بزند و همه عمر یک نقطه بایستد باخته است، اما به نظرم خیلی مهم است که ما به دنبال تغییر باشیم، نه اینکه تغییر دنبال ما بدود. ما تغییر را انتخاب کنیم، نه اینکه تغییر ما را بیابد. اینجاست که آدم نمی‌تواند به‌راحتی بگوید حالا زندگی‌کردن راحت‌تر از گذشته شده است. اتفاقا هولناک‌تر شده است. گذشتگان ما کجا این همه یکه و تنها در میان جمع بودند؟ ما برای گم‌نکردن خودمان سخت‌تر ایستادگی می‌کنیم، چون حالا تغییر دیگر باران نیست که فقط پاییز ببارد و سر شانه‌های بارانی‌مان را خیس کند.
 
تغییر حالا رودخانه نیست که وقتی از آن رد می‌شویم فقط آب توی کفشمان برود. حالا تغییر سیل است که هجوم می‌آورد. اگر ریشه نداشته باشیم، جاکن می‌شویم، سر از ناکجاآباد در می‌آوریم. ما حالا سخت‌تر مبارزه می‌کنیم، چون حریفان قدرتری داریم. ما حالا جراحت‌های عمیق‌تری برمی‌داریم، چون سلاح‌های خطرناک‌تری در دست داریم. حق آدم‌های این عصر نیست بیشتر سرزنش شوند. حقشان است بیشتر فهمیده شوند. سعدی گفته بود: رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود/ رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود. استاد سخن درست می‌گوید. کسی که گاهی تند و گاهی خسته می‌رود، توی راه قدم برنمی‌دارد. لابد دارد تلاش می‌کند از سنگلاخ بیراهه‌ها مسیری به راه باز کند. برای همین است گهگاه در روشنایی می‌شتابد و گاه در تاریکی پایش را به دنبال خودش می‌کشاند.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->