مهتاب علینژاد | شهرآرانیوز؛ دختر جوان به کسی که پشت خط بود با صدایی طنزآلود گفت: «من کوتاهبیا نیستم! یا کوتاه میآیی یا مهرم حلال و جانم آزاد!» بعد هم با خنده و شوخی به حرفهایش ادامه داد و از آشپزخانه خارج شد.
صدایی بلند از انتهای راهرو گفت: «حالا چرا مهرت حلال؟! دستکم مهریهات را بگیر به یک زخم زندگیات بزن.» دختر جوان گفت: «کف دستی که مو ندارد چه بکنم عزیزم؟! داشتم با شوخی، شرایط را برایش روشن میکردم که فکر نکند خبری است و بخواهد هنوز جوهر مهر ازدواج خشک نشده آقابالاسر من بشود.»
صدای انتهای راهرو گفت: «هرچه هست کوتاه نیا. کوتاه که بیایی، از همین اول راه قافیه را باختهای.» با صدایی آرام پیش دلم گفتم: «قرار است زندگی بسازند. قشونکشی از اول کار که بنای ساختنها را ویران میکند.» کسی مانند رعد میان راهرو ظاهر شد و گفت: «گذشت آن دوران که مادرهای ما گیسشان رنگ دندانشان میشد، میسوختند و میساختند. حالا از همین اول کار باید حساب کار دست طرف مقابلت بیاید، چه زن چه مرد. جنگ اول به از صلح آخر! دوران بدبختی زنان به سر آمده است.» صدای انتهای راهرو سوت میزند. اینبار میان حرفشان میآیم و میگویم: «یعنی مسئله تا این حد وخیم است که باید از تهدید به طلاق استفاده کرد؟» آن نفر اول که تهدید به طلاق را با چاشنی طنز پشت تلفن مطرح کرده بود، پیروزمندانه به آشپزخانه برمیگردد و ادامه میدهد: «از یک جایی به بعد، باید حق زنان را بگیریم. باید روی پای خودمان بایستیم و نباید بگذاریم کسی حقمان را بخورد. دوران با لباس سپید به خانه بخت رفتن و با کفن بیرون آمدن گذشته است!» و من فکر میکنم عاقبت استفاده از این ادبیات نابجا به کجا خواهد رسید؟
فرصتهای زیستن را نسوزانید
درست است که سوختنوساختنهای افراطی گذشتگان امروزه برای همه عملکردی غیرعقلانی به حساب میآید، اما آیندگان این تلاشنکردنها و با کوچکترین تنش و چالشی دادخواهی را به طلاق کشاندن را چگونه ارزیابی خواهند کرد؟ آیا دادخواهی بدون مدارا و تهدید به طلاق و گسستن یک پیوند بدون بررسی همه جوانب و راههای احتمالی حفظ پیوند مشترک عملکردی غیرعقلانی تلقی نخواهد شد؟ در گذشته، از یک سوی بام میافتادند. امروزه، با عادیسازی طلاق، از سوی دیگر بام میافتیم.
در هر ۲ حالت، افتادن و صدمهدیدن رخ میدهد. هر ۲ عملکرد غیرعقلانی است: چه تا حد مرگ در یک زندگی نامتناسب بمانی و بسوزی و با شرایط بسازی و طلاق نگیری، چه با کوچکترین اختلاف و ناهمسانی ظاهری، بدون تلاش برای سنجش همه ابعاد یک پیوند مشترک طلاق بگیری. در هر ۲ حالت فرصتهای زیستنت را سوزاندهای. تهدید به طلاق حتی بهطنز، رفتاری زشت و دور از خردورزی است. قبح «طلاق» را با استفاده مکرر در گفتگوهای روزمره از بین نبرید. «طلاق» کلمهای نیست که با آن شوخی کنید.
طلاق برای مرد و زن دردآور است
گسستن همیشه دردآور و آسیبزا خواهد بود، چه برای مردان چه برای زنان. کسی سرش را تکان میدهد و میگوید: «یعنی بسوزیم و بسازیم؟ پس ما چه تفاوتی با نسل قدیم داریم اگر نتوانیم حقمان را بگیریم؟» در پاسخ، با خودم میاندیشم که چه کسی خطکش گذاشته و تعیین کرده است که حتما گذشتگان اشتباه رفتار کردهاند؟ منشأ خاطرات نیک ما از گذشته جز خانوادهای صمیمی و فعال چیز دیگری است. غیر از این است که این غنای خانوادگی را از مدارا و صبوری پدر و مادرهایمان به یادگار داریم؟ بنابراین میگویم: «خوب است آدم حقش را از زندگی بگیرد، اما عاقلانه و خردورزانه، نه از روی افراط و سطحینگری. امروزه طلاق یک انتخاب است و یک راهحل برای پایان دادن به یک آسیب، اما اینکه بهواقع تحت چه شرایطی و پس از گذشتن از چه مراحلی میشود از این راهحل برای بهبود کیفیت زندگی استفاده کرد به آگاهی نیاز دارد.
اتفاقی که امروزه رخ میدهد این است: جمعی از کسانی که تصور میکنند در ازدواجشان ناموفق عمل کردهاند از این سوی بام میافتند و به جای آنکه مهارت ارتباط مؤثر را فرابگیرید، مدارای مناسب را بشناسند و عمل کنند یا تابآوریشان را افزایش دهند، نزدیکترین راه برای پایان دادن به یک ازدواج ناموفق را طلاق میدانند. شما که امروز بهطنز با بهکارگیری سادهانگارانه «طلاق» در گفتگو با همسرت، سعی میکنی باج بگیری یا بهاصطلاح گربه را دم حجله بکشی، آیا متوجه هستی که با رایجکردن این کلمه در گفتگوهای روزمره چه اندازه احساس ناامنی روانی در ارتباط با همسرت ایجاد میکنی؟»
آیا حق زنان با طلاق گرفته میشود؟
نه اینکه بگویم طلاق اشتباه است. طلاق برای خانوادهای که بیش از آنکه برای هم سازنده باشند آسیبزا هستند انتخابی حتمی و شایسته است، اما آیا همه طلاقهای روزگار فعلی در جامعه ما ناشی از انتخابهای اشتباه است یا تعداد چشمگیری به دلیل نداشتن مهارتهای زندگی و برقراری ارتباط موثرند؟ متأسفانه عادیسازی طلاق یکی از آسیبهای اجتماعی دوران کنونی برای کانون خانواده است و از مهمترین عواملی که سبب شده است طلاق به انتخابی رایج در برابر مشکلات زندگی خانوادگی تبدیل شود نبود آموزش افراد در زمینه تابآوری و مدارا و مهارتهایی نظیر کنترل خشم، معناسازی برای زندگی مشترک و به طور کلی زوال هوش هیجانی است. هوش هیجانی مهارتی اجتماعی است که افراد با آموزش فرا میگیرند تا به کمک آن بتوانند روابطمؤثر برقرار کنند.
هوش هیجانی پایین به معنی فقدان یکی یا همه مهارتهای برقراری ارتباط مؤثر است. متأسفانه نظام آموزشی در زمینه آموزش مهارتهای زندگی به جامعه غفلت ورزیده است. اقدام به آموزش دادن مهارتهای زندگی از پایه کودکستان تا پایان دبیرستان به طور مستمر و منظم نیاز مبرم امروز جامعه ایرانی است، اما با توجه به اینکه جمعیت وسیعی از بزرگسالان بدون دریافت آموزش با آزمون و خطاهای بیشمار زندگی را سپری میکنند، بهتر است به شکل فردی و خودجوش به کسب مهارتهای زندگی از پادکستهای آموزشی این مهارتها که در اینترنت موجود است یا مشاورهگرفتن از مشاوران متخصص بهویژه در مطالعات خانواده مبادرت ورزند.