کاظم کلانتری | شهرآرانیوز - دیگر نمیتوان مشهد را برای فعالیت مستقلش در موسیقی راک ایران تنها دانست؛ این همان خاصیت پویا و بسطپذیر موسیقی راک است که مرکززدایی میکند و از دل خودش در نقاطی دیگر جوانه میزند. موسیقی مشهد از یک نظر هم متخصص ساخت هزارتوهاست و هم راهبلد خروج از آن. نمونهاش هم «هزارتو»ی بجنورد است؛ اولین گروه راک رسمی این شهر که ۵ سال پیش با تکآهنگ «خیز بلند» نخستین گامهایش را برای جهش امروزش برداشت؛ جهشی که انگار آخرین چاره بود برای پا گذاشتن در مسیر شکستن سدها، گاه با امید فرازداشتن و مقطعی با ناامیدی فرودآمدن، و در یک کلام برای تکرار تلاشهایی که هربار به یک نتیجه ختم میشوند. معلقبودن آلبوم اول «هزارتو» بین امید و ناامیدی، و از سوی دیگر بسامد بالای کلمات و مفاهیمی مثل «رؤیا»، «بیفرجامی»، «پایان راه»، «هزارتوی بیانتها»، «راه»، «جاده»، «مسیر»، «راه طولانی»، «برگشت»، «جاده» و ... شرح وضعیت مشابهی است که احتمالا خیلی از گروههای راک شهرستانی تجربه کردهاند؛ همان وضعیتی که به این جملات کتاب «رؤیاهای انیشتن» آلن لایتمن بسیار شبیه است: «همانطورکه همهچیز در آینده تکرار خواهد شد، هرچیزی که امروز اتفاق میافتد، یکمیلیونبار دیگر اتفاق خواهد افتاد، در هر شهری اشخاص نادری هستند که بهطور مبهم در رؤیاهایشان احساس میکنند که همهچیز قبلا به وقوع پیوسته است. این آدمها زندگی ناهمواری دارند و حدس میزنند قضاوتهای غلطشان، اعمال بدشان و بدشانسیشان در دور قبلی زمان رخ داده است. وسط شب، این اشخاص نفرینشده در میان ملافههایشان دستوپا میزنند و نمیتوانند آرامش پیدا کنند و، چون مطمئن هستند که نمیتوانند هیچکدام از اعمال و حرکاتشان را تغییر بدهند، درمانده میشوند. اشتباهاتشان عینا در این زندگی همچون زندگی قبلی تکرار خواهند شد. در هر شهری، در ساعتهای دیروقت شب، نالههای آنها بالکنها و خیابانهای خلوت را پر میکند.»
اگر «خیزش بلند»، اولین تکآهنگ رسمی گروه «هزارتو»، را شنیده باشید متوجه خواهید شد که مشخصه شاخص این گروه هماهنگی تام و تمام سازهای شاخص (گیتار و درام) با کلام است. ادامه حس کلام در فضای بیکلام انتهایی قطعه «خیز بلند» به تعلیق میان ضربهای درام و اشتیاق گیتار سپرده شده است و همین ویژگی در اولین آلبومشان هم رنگی غالب دارد.
گروه را کیانوش نقدیپور (خواننده و نوازنده گیتار ریتم) و آرش چپانی (نوازنده گیتار باس) در سال ۱۳۸۹ در بجنورد تشکیل دادند. یکسال بعد کیان عفتی فرید (نوازنده گیتار الکتریک) به آنها ملحق شد و البته حالا در اولین آلبومشان علی باغفر هم با درامز آنها را همراهی میکند. «هزارتو» را میتوانیم گروهی آلترناتیو بدانیم که در سبک یا شاخه مشخصی قرار نمیگیرد؛ آنها ترکیبی از تجربه و آزادی در آهنگسازی هستند که سولوهای نسبتا طولانی گیتار در قطعاتشان فضای راکهای دهه ۷۰ و ۸۰ را به یاد میآورد. ورودیهای مناسب، سولوها و ریفهای بهجای گیتار برای القای حس کلام و فضاسازی رنگدار و تحریرهای بینقص خواننده از ویژگیهای برجسته آنهاست. این گروه بجنوردی عملا در کلام اولین آلبومشان (که بیشترش کار کیانوش نقدیپور است) وضعیت هر گروه راک ایرانی را منعکس میکنند: گذشتهای پر از سختی و ناامیدی، و آیندهای که پیش روست با هزار امید.
آلبوم «هزارتو» با قطعه «آغاز رؤیا» شروع میشود که هم از خواستهها و تمایلات سرکوبشده میگوید و هم باور به فردایی که روزی رؤیایی محال پنداشته میشده است. تقریبا این نوسان بین امید و ناامیدی در چینش زیگزاگی قطعات نیز دیده میشود. تغییر تمپو و فراز و فرودهای موسیقی و صدای خواننده نیز پشتیبان همین تضاد هستند. برای درک انرژی صعودی صدای کیانوش نقدیپور، گیتار ریتم همراهیکننده کلامش و همچنین خلاقیت گروه در فضاسازی باید در سه نقطه از قطعه اول بعد از بند «باور داشته باش/ به هرچی ساختی/ تو رؤیای محالت» به سه پاساژ متفاوت گیتار لید که موسیقی را به بخش بعدی منتقل میکنند دقت کنیم. درواقع قسمتهای بیکلام این قطعه هم در فرم و هم در محتوا همان رؤیای محال هزارتو هستند؛ یعنی موسیقی. دادن فضای زیاد به گیتار الکتریک و درام بهدلیل داشتن جملات ریتمیک و عباراتی با کارکرد هارمونیک بیشتر است که البته بسیار به انتقال حس کلام کمک کردهاند؛ جولان گیتارالکتریک معمولا بعد از کلماتی که به هجای بلند و کشیده ختم میشوند میآید: «راه»، «محال»، «فردا»، «آدما»، «باد»، «طولانی»، «میدوی»، «پرواز». بیشک این آزادی عمل به آهنگسازی گروهی «هزار تو» برمیگردد. قطعه «مرد سرگردان» گفتوگویی است درونی و ذهنی بین وجه امیدوار و ناامید کاراکتر «مرد سرگردان» یا «مرد بی سایه». قطعه از دو بخش تشکیل شده است: در بخش نخست اشعار و ملودی با نگاهی امیدوارانه به زندگی و مسیر هنری ساخته شدهاند؛ درواقع با نگاهی که منشأ آن آگاهی بعد از طی یک مسیر طولانی است: «آی صبر کن/ آی نترس/ حقیقت را باور کن/ چشمانت را نبند» بخش دوم که پاسخی است به بخش ابتدایی نگاهی ناامیدانه و متفاوت به زندگی و راه آینده دارد و اینکه بلافاصله بعد از بخش اول میآید منعکسکننده عصیان و خشمی است که از تکرار و بی پایانی راه میآید: «چقدر راه طولانیست/ چقدر راه، چقدر راه ناهموار است/ هدف کجاست؟ پس چرا نمیرسیم به پایان راه؟»
قطعه «هزارتو» را باید بهترین و بینقصترین قطعه آلبوم از لحاظ فضاسازی موسیقایی بدانیم که هم حس گمگشتگی و هم تکرار آغاز و تلاش دوباره را منتقل میکند. از صدای تیکتاک ساعت و صدای دارکوب که بگذریم شاهکار گروه در ترجمه تکرار دویدن و خستگی و گمشدن به زبان موسیقایی، گرووهای تکرارشونده و شلوغی سازهاست. پایانبندی قطعه با کیبورد که متفاوت از حس و حال کلی قطعه است برگشت دوباره به رؤیاست. قطعه بیکلام آلبوم که معمولا برای فضاشکنی در میانه آلبوم میآید، در آلبوم «هزارتو» بهترین جایگاه را دارد. این قطعه که بیشتر فضایی فانکی را تداعی میکند و پر از ریتمهای متنوع و ضدضربهای پرشور است بعد از فرود قطعه «هزارتو» قرار گرفته تا مخاطب را برای فضای سنگین قطعات دیگر («شبگرد»، «صدای پای آب/سهراب سپهری»، «حس پرواز/ مسعود حصاری)»، «کنج جهان» و «چه زیبا میرقصی» آماده کند؛ به غیر از قطعه آخر، «چه زیبا میرقصی» که فضایی سرخوشانه و عاشقانه دارد، تمام قطعات دیگر، چه از لحاظ کلام و چه از لحاظ موسیقایی دارای همان ویژگیهای سه قطعه اول هستند. «هزارتو» اگرچه در قطعاتش درگیر گذشته است، ولی از آن شاکی نیست و اتفاقا نگران آینده هم هست؛ اگرچه گاهی فضایی غمگین و محزون دارد، ولی سرخوش است و پروجد و شور و انرژی. شاید آلبوم اول «هزارتو» آوانگارد و بدیع نباشد، ولی پیشپاافتاده و تکبعدی هم نیست. ترکیب باورپذیری، صداقت و گاهی اعتراض در آلبوم «هزارتو» درست همان چیزی است که از یک گروه راک درستوحسابی سراغ داریم؛ گروهی که گاهی در هزارتو گم میشود، گاهی برای پیداکردن راه نفسنفسزنان میدود و گاهی در مسیر مهآلود آینده فانوسی به دست میگیرد برای آینده.