افشین هاشمی (ت. ۱۳۵۴) که ما او را بیشتر برای فعالیتهایش در تئاتر، ازجمله همکاریهایش با بهرام بیضائی و محمد رحمانیان و حمید امجد در گذشته و حال، و همچنین بازیهایش در سریالهای تلویزیونیای نظیر «نیمکت» (۱۳۸۴) و «توی گوش سالمم زمزمه کن» (۱۳۸۵)، آثار رحمانیان، میشناسیم، از سال ۸۳، با بازی در «خیلی دور، خیلی نزدیک»، اثر سیدرضا میرکریمی، پا به عرصه سینما گذاشت و خیلی زود توانست درمقام بازیگر سینما به جایگاه خوبی برسد، تاآنجاکه برای بازی در فیلم «پابرهنه در بهشت» (۱۳۸۴)، اثر بهرام توکلی، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را دریافت داشت. او، پس از بازی در چندین فیلم دیگر که هیچکدام بهخوبیِ آن دو فیلم اول نبودند، درمقام کارگردان هم به فعالیت پرداخت و در قدم اول با همکاری محسن قرائی (کسی که بعدها «سدمعبر» (۱۳۹۵) را با فیلمنامهای نوشته سعید روستایی ساخت و فیلمنامه «قصر شیرین» (۱۳۹۷) را با همکاری محمد داوودی نوشت) «خسته نباشید!» (۱۳۹۱) را ساخت، گرچه، بنابه دلایلی، نپذیرفتند که نام او بهعنوان کارگردان در تیتراژ فیلم بیاید. این فیلم قصه مواجهه جوانی انگلیسیبلد و دوستش با یک زن و مرد انگلیسیزبان است. فیلمنامه «خسته نباشید!» را محمد رضایی راد نوشته بود، البته براساس طرحی از میرکریمی که تهیه فیلم را نیز برعهده گرفت. هاشمی فیلم دوم خود، یعنی «صدای آهسته» (۱۳۹۴)، را نیز با فیلمنامهای از رضایی راد ساخت. البته او تا همین یکیدو ماه پیش فرصت نیافته بود که این فیلم را اکران کند. درباره «صدای آهسته» مفصل نوشتهام.
رضایی راد (ت. ۱۳۴۵) که سابقه هنریاش چند سالی بیشتر از هاشمی است مثل او کارش در سینما و تلویزیون را با میرکریمی شروع کرد. او اول «بچههای مدرسه همت» را نوشت که میرکریمی آن را به سریالی ۱۲ قسمتی تبدیل کرد، سریالی که در سالهای میانی دهه ۷۰، دربین همنسلان من، طرفداران بسیاری داشت. رضایی راد، پس از آن، فیلمنامه «کودک و سرباز» را قلمی کرد که ایضا میرکریمی آن را به اولین فیلم سینمایی خود بدل ساخت، فیلمی که به موفقیتهای مهمی رسید و ازنظر برخی منتقدان همچنان بهترین آفریده خالق خود بهشمار میآید. از دیگرفیلمنامههای مهم رضایی راد میتوان به فیلمنامه «قدمگاه» (۱۳۸۲)، ساخته محمدمهدی عسگرپور، و نیز فیلمنامه «چوپان دروغگو» (۱۳۸۴)، ساخته سیروس حسنپور، اشاره کرد. البته او فیلمنامه اخیر را با همکاری نغمه ثمینی نوشت، کسی که فیلمنامه آثاری، چون «خونبازی» (۱۳۸۵) و سریال «شهرزاد» (۱۳۹۴-۱۳۹۷) را نیز در کارنامه دارد. رضایی راد که حتی سابقه بازی در فیلمی همچون «وقتی همه خوابیم» (۱۳۸۷)، اثر بیضائی، را هم دارد، در سالهای اخیر، توجه خود را بیشتر بهسمت نمایش و نمایشنامهنویسی معطوف داشته است. او بسیاری از نمایشهای خود را روی صحنه برده است، نمایشهایی که اتفاقا افشین هاشمی و عاطفه نوری که از عوامل «صدای آهسته» هم بوده است نیز در برخی از آنها بازی کردهاند. نشر «بیدگل» اخیرا به انتشار نمایشنامههای قدیم و جدید رضایی راد همت گماشته و تاکنون چندتا از آنها، ازجمله «براساس دوشس ملفی» (اثر مشترک رضایی راد و ثمینی) (۱۳۹۷) و «گزارش خواب» (۱۳۹۸) و «فرشته تاریخ» (۱۳۹۸) و «رقصی چنین» (۱۳۹۸) را منتشر کرده است.
باری، بعد از «صدای آهسته»، دومین همکاری هاشمی و رضایی راد در عالم سینما، نوبت به «گذر موقت» (۱۳۹۴) رسید که اینبار فیلمنامه آن را هم خود هاشمی نوشته بود، ماجرای دو پیرمردِ روبهموت که در اتاقی مشترک بستری میشوند، اما شبهنگام از آنجا میگریزند. چهارمین اثر هاشمی درمقام کارگردان فیلمِ عروسکی «خالهقورباغه» (۱۳۹۶) بود، قصه فرشته طائرپور درباره قورباغهای که در آتش فراق ۹۸ فرزندش میسوزد. پنجمین فیلم او نیز «خداحافظ دختر شیرازی» (۱۳۹۷) نام دارد که گویا قرار است همین پاییز اکران شود. همه فیلمهای هاشمی فیلمهایی بسیار جمعوجور کمخرج هستند، اگرچه او در ساخت آنها از همکاری با بزرگانی، چون مرضیه محبوب (طراح عروسکهای سرشناسی، چون «کلاهقرمزی» و «پسرخاله») و اصغر رفیعی جم (مدیر فیلمبرداری آثار مهمی، چون «سگکشی» (۱۳۷۹) و «وقتی همه خوابیم») و سپیده عبدالوهاب (تدوینگر آثاری، چون «خونبازی» و «وقتی همه خوابیم») برخوردار بوده است. علاقه او به فرهنگ و هنر ایرانی موجب شده در تمام آثارش توجه ویژهای به این امور، بهویژه شعر و موسیقی، داشته باشد. توجه داشته باشید که خود هاشمی کمانچه مینوازد. بد نیست بدانید که اعضای گروه «ولشدگان» در «گذر موقت» حضور کوتاهی داشتهاند. همینجا بایست به طنازیهای جاری در فیلمهای هاشمی نیز اشاره کرد که با نگاهی به موضوعات آثاری که مختصری درباره آنها خواندید کاملا معلوم میشود. اما «صدای آهسته» با دیگرآثار او تفاوتهای بسیاری دارد. «صدای آهسته» یک فیلم جدی است که داستان آن در خارج از ایران میگذرد. هم هاشمی هم رضایی راد گرایش خاصی به عرضه کارهای تجربی دارند؛ این را از ارادتی که هر دو ایشان به عباس نعلبندیان، نمایشنامهنویس پیشرو معاصر، دارند میتوان فهمید. دومین کار هاشمی و رضایی راد هم یک اثر «تجربی» است، به همان معنایی که کارگردان آن در مصاحبهای گفته است: «تجربی به معنای غیرداستانی نیست، همچنین که [بهمعنای]غیرجدی یا آماتوری نیست؛ تجربی درواقع تجربه راههای تازه بیانی یا کمترتجربهشده است.»
«پس خدا آدم را بهصورت خود آفرید.
او را بهصورت خدا آفرید.
ایشان را نر و ماده آفرید.»
(عهدین، عهد عتیق، سفر پیدایش.
باب اول، آیه ۲۷، ترجمه فاضلخان گروسی)
اکران «صدای آهسته» (۱۳۹۴) یک اتفاق مهم است. «صدای آهسته» که فیلمنامهاش را محمد رضایی راد نوشته و افشین هاشمی آن را ساخته درباره تراجنسیتیهاست؛ البته درباب معضلات فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی آنها نیست، تأملی فلسفی است درباره نحوه بودن و زیستن ایشان، بهویژه پس از جراحی اصلاح یا تغییر جنس و در دوره گذار، بیآنکه اصلا قرار باشد بازار نگاه عرفی به تراجنسیتیها را سکه کند یا از سکه بیندازد. داستان این فیلم در خارج از ایران، در جایی از جهان غرب، مثلا آمریکا، میگذرد و کاراکترهای آن نیز انگلیسیزبان هستند. ازآنجاکه در فرهنگ غربی تراجنسیتیها بسیار کمتر با معضلاتی از جنس معضلات تراجنسیتیهای ایران روبهرو هستند، محتمل است که بسیار بیشتر از همتایان ایرانیشان درباب وجود و ماهیت خود بیندیشند و تأمل کنند. این نیز، درکنار مشکلات روی پردهآوردن چنین داستانی در ایران، یکی از دلایل انگلیسیزبانبودن فیلم تواند بود، هرچند راوی که همان کاراکتر اصلی است و ما حدیثنفس او را میشنویم بهفارسی سخن میگوید (البته از جایی راوی تغییر میکند). بد نیست بدانید که رضایی راد کارشناسی «زبان و ادبیات فارسی» دارد و کارشناسیارشد «فرهنگ و زبانهای باستانی». دغدغههای زبانی او بر کسی پوشیده نیست. نمونه بارز آن را در نمایشنامه «فعل» میتوان دید. چنانکه آمد، این بار دوم است که افشین هاشمی فیلمنامهای از رضایی راد را کارگردانی میکند؛ در همکاری سینمایی نخست ایندو، درمقام کارگردان و نویسنده، یعنی در «خسته نباشید»، نیز دغدغه زبان مشهود است.
فیلمهای «آینههای روبهرو» (۱۳۸۸) از نگار آذربایجانی، «بیوگرافی» (۱۳۹۵) از فاطمه ثقفی، «دم سرد» (۱۳۹۵) از عباس زریجی، سریال «ممنوعه» (۱۳۹۷-؟) از امیر پورکیان، چند فیلم دیگر و دوسه مستند که در ایران امکان اکران ندارند، بهاضافه آثار حاشیهایِ پرحاشیهای، چون «آتشبس» (۱۳۸۴) و «قلادههای طلا» (۱۳۹۰)؛ این کُل سهم تِرَنسجِندِرها یا تراجنسیتیهای ایران از سینما و تلویزیون کشور ماست، گروهی ۲۰-۳۰ هزارنفره که متولیان رسانه بزرگی، چون تلویزیون مطلقا آنها را نادیده گرفتهاند و دستاندرکاران رسانه کوچکی، چون سینما نیز چنانکه باید به ایشان نپرداختهاند و حتی گاهی در فیلمهای، چون «آتشبس» و «قلادههای طلا» موجبات تحقیرشان را فراهم آوردهاند. تراجنسیتیها انسانهایی هستند که حتی در راه رسیدن به حقوق اولیه خود نیز با موانع بسیاری مواجهاند، فقط بهایندلیل که جنسشان با جنسیتشان تطابق ندارد و در دوگانه برساخته «نرـماده» جای نمیگیرند و بنابراین با بخش اعظم افراد یک جامعه فرق دارند. اینهمه درحالی است که هم در اخلاق هم در دین هم در قانون، سه منبع و مرجع مهم داوری درباب امور و پدیدهها، حقوق تراجنسیتیها مسلم و محفوظ است (مریمخاتون ملکآرا، اولین تراجنسیتی ایرانی که ما او را میشناسیم، از امام خمینی فتوای مشروعیت تغییر جنس داشت). درواقع، وضع فعلی تراجنسیتیهای ایران پیامد داوری براساس عرف است که منبع و مرجعی درعرض اخلاق و دین و قانون، و البته اغلب بسیار قدرتمندتر از آنهاست.
همه فیلمهای پیشگفته بازتابنده نگاه عرفی به تراجنسیتیها هستند، حال یا درراستای قبول و تثبیت آن یا برای رد و نفیَش؛ یعنی بعضیها هنوز تراجنسیتیها را گناهکار و مجرم میشمارند و بعضی دیگر که آنها را بهدرستی درک میکنند هم هنوز، بهناگزیر، مشغول زدودن غبار فهم نادرست از صورتمسئله هستند تا افراد جامعه دستکم وجود تراجنسیتیها را نامشروع ندانند (البته فیلم «دم سرد» هنوز اکران نشده است و درنتیجه چیز چندانی درباره آن نمیدانیم و نمیتوانیم دربارهاش بهدرستی داوری کنیم، اما از شواهد و قرائن چنین برمیآید که این فیلم هم در مسیر فیلمهای یادشده باشد)! انسانها برای فهم و درک امورْ ناگزیر از دستهبندی و مقولهمقولهکردن آنها هستند، اما، بنابه تواناییِ محدودِ خود، در این کار صرفهجویی میکنند و درنتیجه همواره فروکاستگرایانه با امور روبهرو میشوند؛ درنتیجه، مثلا انسانها، چنانکه از دیرباز گفتهاند و شنیدهایم و بیقیدوشرط پذیرفتهایم، یا «نر» هستند یا «ماده»، و امروز، دستکم در ایران، کمتر کسی است که تصور کند «نر» و «ماده» دو سر یک «طیف» هستند و حتی ممکن است نوع دیگری هم درکار باشد. در این وضع نامطلوب و درحالیکه فیلم چندانی درباب تراجنسیتیها نداریم و آنچه هست نیز هنوز از سطح مسائل ابتدائی و البته مهم چندان فراتر نرفته است، اکران «صدای آهسته» یک اتفاق مهم است. این فیلم با فیلمهایی که از آنها سخن گفتیم تفاوتهای بسیاری دارد.
باری، کاراکتر اصلی «صدای آهسته» یک تراجنسیتی با ظاهری مردانه بوده که تن به تیغِ جراحیِ اصلاح یا تغییر جنس داده است، یعنی حداکثرکاری که از دست، چون اویی برمیآید. این مرحله آن مرحلهای است که فرد تراجنسیتی طی گذشتن از آن رنجهای بسیاری را متحمل میشود، ازجمله اینکه بهدلیل هورمونتراپی و واکنشهای دیگران متعاقب آن انزوا پیشه میکند. این انزوا و بلاتکلیفیِ او بهواسطه اینکه نمیداند کجای دوقطبی «نرـماده» قرار دارد برایش بستری برای تأمل فراهم میسازد. کاراکتر اصلی فیلم نیز چنین شخصی است که تنها در خانهای تاریک که در آن هیچچیز درست بهچشم نمیآید مسکن گزیده و در به روی همه، حتی دختری که دوستش بوده، بسته است. او، در مدتی که برای بروزِ تغییرات لازم است، تکوتنها روزگار میگذراند و با گشتوگذار در وب و مشاهده تجربیات دیگران، و نیز انجامدادن کارهایی که بنابه قرارداد انجامدادن آنها از جنس نر انتظار نمیرود خود را برای ورود به جهان مادهها آماده میکند. اما فراغتِ این فرد تراجنسیتی بیش از همه برایش محملی برای تأمل درباب لوازم و نتایج چنین تغییری فراهم میآورد. اینهمه با مراجعات مکرر مراجعانی همراه میشود که همواره به در بسته میخورند، اما جملگی با صاحبخانه سخن میگویند، زیرا به بودن او مطمئناند. راوی، اگرچه هیچگاه رخ نمینماید، حرفهای این دیگران را میشنود و نیز ازپس پنجره یا ازطریق دوربینهای مداربسته آنها را میبیند.
راوی، فارغ از اینکه خود را محصول یک تصادف میداند یا ناشیاز یک خطای کبریایی، بهخوبی دریافته که با آرایش ظاهری نمیتوان از قالب نری بیرون رفت و بههیئت مادگی درآمد؛ پس تغییر برای دیگرگونگی ناگزیر است، تغییری که از رویه، از پوست، از ظاهر آغاز میشود و به آستر، به زیر پوست، به باطن میانجامد. اما، تا یک امر را باور نکنی و نپذیری، از بودن آن طرفی نخواهی بست. احساسکردن یک امر نیز کافی نیست؛ باید آن را حس کرد. اینکه در آینه نقشی را ببینی با اینکه آن نقش بر لوح ذهنت حک شود زمین تا آسمان فرق دارد. اگر بنا را بر این بگذاریم که آدمی جمع یک روح و یک جسم است، نه اینکه تماما تشکلیافته از رشتههای عصبی باشد، آنگاه باید بپذیریم که یک تراجنسیتی بهصرف یک عمل جراحیْ یک نر یا یک ماده نخواهد شد؛ دیگریشدن بهاینسادگیها نیست: اگر جسمی نر را داری و روحی ماده یا جسمی ماده داری و روحی نر، باید از خیلی چیزها بگذری و خیلی چیزها را بهجان بخری. آدمها همنوعان خود را یا نر میبینند یا ماده، و برایناساس با ایشان معامله و مراوده میکنند. تو که هیچکدام از اینها نیستی، تو که جمع «من» و «او» هستی و خودت را با انگشت اشاره نشان میدهی و برای خودت نامه مینویسی، و میخواهی در یک تن، در یک من مستحیل شوی این قاعده را میپذیری؟
اگر این را میپذیری، باید شهامت داشته باشی که از خیلی چیزها بگذری، باید آنقدر شهامت داشته باشی که حتی در راه ایمانت قربانی بدهی. میتوانی اول کراوات کهنه لک دارت را بدهی به دورهگردی که لباس دستدوم میخرد و جایش یک دامن تمیز بیخاطره بگیری، گرچه از دست خاطرهها بهاینسادگیها خلاص نمیشوی. از دست هرکدامشان هم که بتوانی خلاص شوی، از دست صدا نمیتوانی؛ صدا میماند، میماند و از گوشهها، از گوشها در جانها مینشیند. اگر میخواهی دیگران صدایی را که تو میخواهی، صدای زیر را، صدای تو را بشنوند، باید آن صدای دیگر را، آن صدای رو را خاموش کنی، بکُشی، بهزیر بکشی؛ صدای زیر، صدای زیرِ آوارِ بممانده تنها اینطور رو خواهد آمد و خاکسترهای خود را خواهد تکاند. اما اول باید مطمئن باشی که میخواهی چیزی را، کسی را بکشی و بعد تازه فکر این را بکنی که غیاب آن را، او را چطور برای دیگران، برای خودت توجیه کنی. اگر توجیهی یافتی، درنگ نکن! اما حواست باشد که بعد از آن یک آدم بیخاطره خواهی بود، مثل آنکه پوست نری پوشیده است. او همه نشانههای مادگی را زدوده و از آن چیزی در خاطرش نیست، اما بهعنوان یک موجود نر هم خاطرهای ندارد؛ مثلا او سربازی نرفته و احساسات قبل و حین و بعد آن را تجربه نکرده و نمیتواند کرد. این یعنی، اگر تصادفی رخ داده باشد، اگر خطایی بر قلم صنع رفته باشد، ابدا نمیتوان آن را اصلاح کرد؟! یعنی همین است که هست؟!
شاید حرف آخر سازندگان «صدای آهسته» همین باشد، حتی فراتر از این. جز این نیست که آدم، بی هیچ اختیاری، وقتی، جایی بهدنیا میآید، از پدر و مادری، در زبانی، با ظاهر و باطنی که هیچکدام از آنها را خودش انتخاب نکرده است. اما او میتواند بعضی از این چیزها را تغییر دهد، هرچند دشوار، هرچند اندک. آنطورکه افشین هاشمی گفته، دغدغه اصلی او و رضایی راد نیز پرداختن به همین تغییر و نتایج خواسته و ناخواسته آن بوده است. او، درمقام طراح و کارگردان و تدوینگر فیلم، کوشیده تاحدممکن چنین تغییری را نشان دهد: هاشمی رؤیا تیموریان را بهعنوان راوی انتخاب کرده که صدایی دورگه دارد. همچنین در انتخاب بازیگر نقشاول حواسش به این بوده که فرد نه چهرهای کاملا مردانه داشته باشد نه چهرهای کاملا زنانه. از همه مهمتر اینکه در انتخاب نوع نماها و راوی و سپس تغییر آنها بهخوبی تعارض «من» و «او» در چشم کاراکتر اصلی و کاراکترهای فرعی را بهتصویر کشیده است. فیلم نیمهبلند هاشمی که حدودا ۵۵ دقیقه است فیلمی بسیار کمخرج با میزانسنی تئاتری است که کارگردان در آن از شگردهای ویژه نمایش بسیار بهره برده است. حتما سابقه تئاتری هاشمی و رضایی راد موجب شده با فیلمی نمایشگونه طرف باشیم. این نکتهای است که خود کارگردان به آن اذعان کرده است، اما چنانکه همو گفته اینکه یک فیلم صبغه تئاتری داشته باشد فینفسه اشکالی دارد؛ بماند که «صدای آهسته» را بهدلیل نوع روایت و کاراکتر اصلی آن بههیچوجه نمیتوان بهشکل یک نمایش روی صحنه برد.