آلودگی هوای مشهد از وضعیت اضطرار عبور کرد (یکشنبه، ۵ مرداد ۱۴۰۴) ۱۲ قرن کم‌آبی در مشهد پیشنهاد اضافه‌شدن کارگروه «جمعیت و خانواده» به آیین‌نامه نشان مشهدالرضا(ع) ارائه خدمات فرامرزی اتوبوسرانی مشهد و تقویت ناوگان منتهی به حرم مطهر رضوی در ایام اربعین مشهد باید به سمت رایگان شدن پروانه ساختمانی حرکت کند | احیای بافت‌های فرسوده نیازمند کمک دولت است آماده‌سازی ۳۰ دستگاه اتوبوس برای خدمت‌رسانی به زائران اربعین حسینی در کشور عراق تامین آب مورد نیاز برای آبیاری کمربند سبز جنوبی از بند گلستان اعزام ۴۵۰ نیروی خدمات شهری و اجرای برنامه‌های فرهنگی از مشهد به نجف + ویدئو بهره‌برداری موقت از ایستگاه دائمی استقبال از زائران در محور نیشابور-مشهد | ظرفیت همزمان میزبانی از دو هزار زائر پیاده در دهه پایانی صفر دو برابر شدن سهم منابع آلاینده داخلی | هشدار برای تنفس در مشهد شهردار مشهدمقدس خبر داد: نصب ۱۵۷ قطعه بتنی (سگمنت) تقاطع غیرهمسطح شهید فهمیده شمارش معکوس برای تکمیل پروژه بزرگ تقاطع غیرهم‌سطح انقلاب| روایت شهرآرانیوز از آخرین وضعیت پیشرفت کلان‌پروژه‌های شهر مجید طهوریان عسکری: مدیریت شهری تحول بزرگ در بولوار شاهنامه ایجاد کرد کمبود ۷۰۰۰ جای‌پارک در سطح شهر مشهد چرا هیچ خبری از پرداخت معوقات حقوق فروردین بازنشستگان تأمین‌اجتماعی نیست؟ معاون فرهنگی شهردار مشهد: تجمع کادر درمانی مشهد، فریادی علیه سکوت جهانی درقبال نسل‌کشی مردم غزه است اعتراض جامعه پزشکی مشهد به جنایت‌های رژیم صهیونیستی در غزه + فیلم مشهد، یکی از سبزترین شهر‌های کشور از نگاه مردم و مسئولان ورود نماینده ویژه رئیس‌جمهور در توسعه دریامحور و مکران، به مشهد (یکم مرداد ۱۴۰۴) بودجه عمرانی مشهد ۳۰درصد افزایش یافت | فرماندار مشهد: اعتبارات خوبی برای پروژه‌های تأمین آب شرب مشهد اختصاص یافته است آغاز فعالیت ناوگان اتوبوسرانی مشهد از ساعت ۶ صبح فردا (چهارشنبه یک مرداد ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

«اما و اگر»های یک حال خوب

  • کد خبر: ۶۱۳۱۷
  • ۲۳ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۵۸
«اما و اگر»های یک حال خوب
بهروز فرهمند - روزنامه‌نگار

یکم. تعریفش را از دور و نزدیک شنیده ام. «جمعه بازار» یکی از مناطق شهر را می گویم، پس همین جمعه، دمدمه های ظهر، شا ل وکلاه می کنیم و با خانواده می رویم تا وقت بگذرانیم و دوری بزنیم و چشم بچرخانیم و چیزکی بخریم... شاید.


دوم. جمعه بازارها همیشه حال وهوای خودشان را دارند.
از جان مرغ تا شیر آدمیزاد در بساطشان پیدا می شود؛ فروشنده هایی که در هوای سرد استخوان سوز، پشت پاچال یا در گوشه غرفه یک دردو مترشان، نشسته اند و با چشمان گودافتاده، خیره اند به دست مشتری هایی که گاه، از خودشان نادارتر و ناچارتر هستند. با این همه، غرفه های ازهمه رنگ و آدم های درتکاپو را دوست داری. باور ندارید؟ پیشنهاد می کنم شما هم امتحانش کنید.


سوم. از «خریددرمانی» چه می دانید؟ مرادم خرید کردن با انگیزه تغییر حال وهوا و خلق وخوست. آدم هایی هستند که با این روش، حال دل خودشان را خوب می کنند. برخی روان شناس ها از «خرید کردن» با نام «اعتیاد خاموش خانم ها» نام می برند. راست و دروغش با خودشان.


چهارم. اگر می خواهید حال دلتان خوش شود و درمانش را در «خریددرمانی» می جویید، لازم نیست همیشه تیپ بزنید و با موهای واکس زده و چهره ای «آراگیرا»شده، از هایپرمارکت ها و «مال»ها و فروشگاه های پرزرق وبرق برندهای چندملیتی سر درآورید؛ هرچند آن هم خودش عالمی دارد، اما نه برای امثال ما که به نیمه دوم زندگی پا گذاشته ایم. باور کنید همین جمعه بازارها و چندشنبه بازارهای سنتی و دیمه خودمان با آن درهم ریختگی غرفه ها و با آن فروشندگان بی شیله وپیله، گاه چنان برای من و شما دلبری می کند و شور چشم چرخاندن بر روی کالاها و خرید کردن را در دل ما زنده که تا مدت ها خاطره و حس خوبش به یادگار می ماند.

پنجم. کمی آن سوتر از محوطه جمعه بازار، چند پیرزن دستفروش درکنار پیاده رو بساط کرده اند. نمی دانم، شاید از پس هزینه اجاره غرفه در محوطه بازار برنیامده اند. یکی شان جوراب دستباف کرکی و پاپوش های بافتنی گرم می فروشد و همه را درهم وبرهم، روی یک پلاستیک مشکی کوچک ریخته است. رنگ های گرم و شاد دست بافته های بانوی مسن فروشنده، چشم ها را می نوازد. یک جفت پاپوش بافتنی خوش رنگ بچگانه می خرم به قیمت خیلی مناسب. از کسب وکارش که می پرسم، زبان به شکایت می گشاید. همه حرف هایش را می شنوم اما هیچ نمی گویم!


ششم. می گویند خرید کردن از بساطی ها و فروشنده های دوره گرد از این دست، هرقدر کوچک و کم هم باشد، برکت زندگی خریدار است. نمی دانم شما هم این را باور دارید یا نه؟


هفتم. خرید کرده ایم و به خانه برمی گردیم. باید به خودم تلقین کنم که حال و روزم «به» شده است. زیر لب نجوا می کنم: «ان شاءا... که گربه است!» ناگهان در همان حوالی، نگاهم را بیلبورد بزرگ حاشیه خیابان می دزدد، از همان ها که من و شما را به «خنده» و دل خوش، فرامی خواند. می خواهم اطاعت امر کنم و لبخندکی بر چهره بنشانم؛ چه بسا زورکی!، اما نمی دانم چرا چهره پیرزن دستفروش، پیش چشمانم رژه می رود؟... «کاش حال دل همه خوب باشد.» این را -تلخ کامانه- در دل آرزو می کنم و تا رسیدن به خانه، زبان به کام می گیرم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->