شهرآرانیوز - اواخر خردادماه امسال بود که تخریب خانه پدری
پرویز مشکاتیان، استاد سنتورنواز ایران، صدر اخبار رسانههاقرار گرفت تا دوباره زخم کهنه حمایت از میراث هویتی سر باز کند و هر مسئولی به فراخور وظیفهاش وعدهووعیدهایی بدهد. همان ایام به نیشابور سفر کردیم، آنهم درست در روزی که اعضای شورای شهر نیشابور، رئیس میراث فرهنگی شهر، تعداد زیادی خبرنگار و اهالی محلات مجاور همه بر تل آوارهای خانهای جمع شده بودند و شیون وااسفایشان کوک بود. هرکسی چیزی میگفت و بهانهای میتراشید: بودجه نداشتیم تا با خانواده مشکاتیان برای خرید به توافق برسیم، تا آمدیم اقدام کنیم تخریب شد، خانواده همراهیمان نکرد و ما اخطار داده بودیم ملک میراثی است و....
ماجرا از این قرار است که بعد از درگذشت مادر استاد مشکاتیان در فروردین ۱۳۹۶، شورای وقت پیگیریهایی میکند تا خانه پدری او به مجموعه فرهنگی تبدل شود. همه اینها البته در حد حرف باقی میماند تا نوبت به شورای فعلی میرسد. مسئولان این دوره هم قول میدهند که آنجا را خانه موسیقی کنند. البته از خانواده میخواهند بیایند و با شهرداری تهاتر کنند یا اینکه خانه را هدیه بدهند که بهعلت تعدد ورثه این موضوع کامل منتفی میشود.
درنهایت سال گذشته پس از یکدهه وعده توخالی و نبود پیگیری مسئولان، خانواده مشکاتیان تصمیم میگیرند ملک را بفروشد. مالک جدید هم بعد از پادرمیانی محافل فرهنگی میپذیرد که با قیمتگذاری روز، خانه را واگذار کند، اما گویا نه دولت، نه سازمان میراث و نهادهای فرهنگی و نه شهرداری، هیچکدام ارادهای برای خرید ملک نداشتهاند و واکنشی به این پیشنهاد نشان نمیدهند. مالک هم که گویا متوجه میشود قرار نیست اتفاقی بیفتد، درخواست پروانه ساخت میکند و این میشود که خانه با اخذ مجوز انتقال نخاله و پسماند ساختمانی از منطقه ۲ شهرداری نیشابور تخریب میشود تا بهجای خانهای که در گوش خشتبهخشتش سنتور نجوا کرده است، مجتمعی نخراشیده قد علم کند.
آن روز...
آن روز از گچبریهای گلومرغ دیوار و طاقچه خانه مشکاتیان چند رخ شکسته باقی مانده بود و بوتههای گل، بی دست پیرایشگری و حوضی بیماهی. صدای آواز و ساز نبود و حضور مسئولان نوشداروی پس از مرگ سهراب بود.
تا آن روز میراث فرهنگی سالها برای ثبت این خانه، که کمترین وظیفهاش بوده است، تعلل کرده بود. میراث مدعی شده بود که خانه را ثبت کرده و شرایط ثبتملیشدن را هم در نامهای کتبی به مالک توضیح داده است. برای همین وقتی خانه تخریب میشود، در اقدامی سریع از مالک شکایت و زمینه بازداشت راننده لودری که خانه را تخریب کرده بوده است را هم فراهم میکند، درحالیکه شواهد نشان میداد مالک از شهرداری نامه جمعآوری پسماند را گرفته است و شهرداری اخطاری درباره اینکه این بنا ثبتملی است یا قرار است در فهرست آثار ثبتشده قرار بگیرد، صادر نکرده و فقط تفهیم کرده که بهدلیل ارزش فرهنگی و تاریخی، لازم است با سازمان میراث فرهنگی هماهنگ شود.
آن روز هرکسی، دیگری را مقصر دانست و قرار شد تا موضوع تخریب غیرقانونی این خانه و قضاوت درباره مسببانش از طریق دستگاه قضا پیگیری شود تا مگر به این شیوه، راه تخریب بناهایی از این دست ناهموار شود و سختگیریهایی برای حفظ میراثهای فرهنگی و هویتی بهعنوان یک مطالبه عمومی در دستورکار قرار گیرد.
حالا چند ماه پس از آن روز که همگان دلسوز بودند و بر حفظ میراث فرهنگی تأکید میکردند، حکم متخلفان این اتفاق صادر شده است.
در پیوست نامههای دادگستری کل استان خراسانرضوی که حکم مالکان را صادر کرده، آمده است که باتوجهبه دفاعیات موجه متهمان و وکیل ایشان مبنی بر اینکه خانه ثبت میراث فرهنگی نبوده و اینکه اخطار کامل و قانونی دراینباره داده نشده و حکم اخطار میراث با پست به در خانه مالک آمده و نامه را دختر دوازدهساله مالک تحویل گرفته و بعد هم فراموش کرده است دراینباره به پدرش چیزی بگوید، در نتیجه دادگاه «باتوجهبه قاعده فقهی لاضرر و لااضرار و عدم احراز سوءنیت متهمان، وقوع بزه را محرز ندانسته و مستندا به ماده ۴ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ حکم برائت برای ایشان صادر مینماید و اداره کل میراث فرهنگی و سایر ادارات مسئول را به پیشگیری و تدبیر بیشتر جهت حفظ آثار ملی تاریخی و فرهنگی قبل از وقوع حادثه ارشاد مینماید.»
به راستی، چه میتوان گفت و چه میشود نوشت؟ بخشی از هویت و میراث یک شهر خراب میشود و یگانه راهکار آن، موعظه کردن سازمانی است که خود مسئول حفظ ایندست بناهاست و هرسال بودجههای کلانی برای انجام همین وظیفه میگیرد.