سلمان نظافت یزدی | شهرآرانیوز - ۱۴ سال از درگذشتش میگذرد، شاعری که نمیخواست «سارق ذهن مخاطبانش» باشد و در انزوایی عبوس، پشت واژههایش پنهان شد تا امروز که دوباره نامش اینجا تکرار میشود تا گم نشود میان هیاهوی شبهشاعران و نویسندگان که میخواهند با چند سطر ساده و شکستن چند کلمه، دل از مخاطبان ببرند و این دل بردن به فشار دادن قلبی تهی در گوشی تلفن همراه خلاصه شده است و کتابهای شاعران در قفسههای کتابفروشی خاک میخورد، و این روزها سهم فروش را بیشتر ترجمه شعر بر میدارد تا شاعری که جان میکند و روحش را روی کاغذ حلاجی میکند.
با این گزارههای ساده که «شعر خراسان پیشینهای غنی دارد»، «شعر خراسان ریشه در متون کهن دارد» و «شاعران خراسان هرجا باشند حرفهای زیادی برای گفتن دارند» دلخوشیم! اما این دلخوشی دردی دوا نخواهد کرد و امروز در میان نامهای تکرارشونده، سهمی از شاعران خراسان و مشهد نیست. اگر هم هست، اندک است و ناچیز.
دیده نشدن شعر خراسان و مشهد وجوه مختلفی دارد که یک سمت آن به شاعران برمیگردد و سمتی به رسانهها و سمتی به خلقوخوی ساکنان این اقلیم و بخشی به نبود ناشران گردنکلفتی که بتوانند شعر شاعران خراسان را بر سر دست بگیرند و به مخاطب عرضه کنند.
در مشهد چندمیلیونی با این همه شاعر و این سابقه ادبی، یک ناشر تخصصی شعر که نه، کاش دستکم یک ناشر با نگاهی جدی به شعر امروز داشتیم تا شاعران مجبور نباشند برای چاپ کتابهایشان به ناشری تهرانی اعتماد کنند، و بدیهی است که دیده شدن و فروش رفتن با در معرض بودن رابطه مستقیمی دارد. پس شاید شاعری از مشهد کتابش را با ناشری صاحبنام در پایتخت چاپ کند، اما آیا ناشر برای شاعر دور از مرکز همانند شاعر همسایه دل خواهد سوزاند؟
۱۴ سال از درگذشت محمدتقی صبور جنتی، شاعر تنها و جمعگریز شهرمان، گذشته است، شاعری که اگر امروز نامش را جستوجو کنید، غیر از یکیدوتا مقاله و چند خبر درباره درگذشتش چیزی نخواهید یافت. اینجا پای رسانه گیر است! بله، رسانهها و روزنامههای شهرمان هم آنچنان که باید و شاید وقعی به شعر نمینهند و اگر هم خبری باشد، حول همان نامهای تکراری و همیشگی میچرخد. مگر وظیفه رسانه یافتن و جستن و معرفی کردن نیست؟ پس چرا نام شاعری که کتاب دارد و سالها در فضای ادبی این شهر جستهوگریخته نفس کشیده و حتی در روزنامههای این شهر نوشته است اینقدر غریب است؟ پس رسانه وظیفه یا دین خود را به ادبیات و شعر این شهر ادا نکرده است.
ایستادن قلب صبور جنتی در روزهای اول اسفند ۸۵ آسودگی واژهها بوده است. شاعری دقیق و سمج جهان کلمه را تنها گذاشت. اگرچه خودش نوشته است در داستان جدیتر است، ما امروز به مجموعهای از داستانهای او دسترسی نداریم تا بتوانیم صبور داستاننویس، صبور نقاش یا صبور عکاس را قضاوت و روایت کنیم.
ما امروز با صبور جنتی شاعر روبهرو هستیم و همین روبهرو شدن آنقدر اندک است که حرص هر آدمی را درمیآورد. دستکم اهالی رسانه و آنهایی که در بخش ادبیات و هنر رسانه پیگیر هستند میدانند و دیدهاند که این روزها چهگونه با روایت و نقلقول و تکیه به نامهایی آشنا ناگهان نام آدمی را بر سر زبان میاندازند و بر سر دست میگیرند که «ای وای! چهقدر ما از حضرت استادی غافل بودهایم!» و بعد ناگهان رسانهها یکییکی از نام آن آدم تازهبالاآمده بالا میروند و به این کشف خود میبالند و بعد، ما در این خراسان و در این شهر چه میکنیم؟ (و این «ما» ۳ بخش دارد: مدیران فرهنگی، رسانه و جمعهای پراکنده شاعران.) ما نادیده میگیریم و میگذریم و بعد میرویم برای نمونه با قبر اخوانثالث عکس میگیریم! بزرگی اخوانثالث سرجایش، اما بعدش قرار است چه کنیم؟ (هرچند اگر اخوان هم مشهد میماند، بهاحتمال از سمت همان محافل مذکور نادیده گرفته میشد.) قرار است هرسال اخوان را برجسته کنیم؟ ما در این سالها در کار نادیده گرفتن امروزمان و شاعران زنده و شاعرانی که یکی دو دهه بیشتر نیست رفتهاند، استاد شدهایم! ما در نادیده گرفتن، چشم پوشیدن و حتی تخریب کردن همنسلانمان استاد شدهایم و بعد با ژستی قلندرمآبانه، مدعی هستیم که شعر
برای ما اهمیتی ندارد، اما هیچکس جز ما یا مثلا دارودسته اطرافمان در این شهر شاعر نیست! شعر خراسان و شعر مشهد شاعران توانمند و خواندنی زیادی دارد، اما اگر قرار نیست شعری خوانده شود یا شاعری دیده شود، پس چرا شعر نوشته میشود؟ شعر یکبار در ذهن شاعر خلق میشود و بارها در ذهن خوانندهاش. شعر خراسان و شعر مشهد و از همه بیشتر شاعران مشهد به یک خانهتکانی ذهنی نیاز دارند. به جای نگاه محفلی و نگاه رفاقتی و نگاه تکفیری که «آنها بدند و ما فقط شاعریم.» به یک پیکرتراش نیاز دارد که این قامت را از زیر گرد و غبار رسوب ذهنهای کوچک بزداید و دوباره به ماهیت شعر که روشنی و مهربانی است برگرداند.
تاریخ معاصر شعر خراسان شاعرانی همچون مرحوم تقی صبور جنتی کم ندارد که باید رسانه به آنها کمک کند دیده شوند و این دیده شدن فقط به نفع شاعران نیست. این دیده شدن کمک میکند شعر مسیر خودش را با قدرت بیشتری طی کند و شاعر جوان امروز در هر نحلهای و سبکی بداند که در عقبه این کاروان چه کسانی ایستادهاند و چرا و چهگونه ایستادهاند. ما امروز برای فهم شعر و پیشرفتن و تکرار نکردن تجربههای دیگران به فهم صبور جنتی و شاعرانی از این دست که سینما را بفهمند، نقاشی را بفهمند، فلسفه و مکاتب هنری را بفهمند بیش از گذشته نیاز داریم تا سارقان ذهن و سلبریتیها ذهنمان را با رنگ و لعاب و چند کلمه اینترخورده پر نکنند تا بفهمیم که شعر امروز شعری بر پایه احساس و سانتیمانتالیسم دبیرستانی نیست. شعر امروز باید ما را با آتشی اینگونه گرم کند:
در کاسه دلم/ در کاستن جان/ در کاهش روح/ میآیم/ مینشینم/ قلم هست/ سطر هست/ و آتش تنهایی؛
و بعد ما را به کوبه وحشتزده دری دعوت کند:
آهنگی دیگر بزن با سوت
که شب ابدی را مگر
الماس سوت تو
خش اندازد
از آن
نگینی بساز برای من
تا گوشهایم پر از زمزمه باشد
مرا به کوبه وحشتزده
دری دعوت کن
آخرین روزهای شهرآرانیوز در سال ۹۹ با شعر و فراموشی پیوند خورد، اگرچه امروزمان دیگر مجال تأمل و همنفسی با ادبیات و کلمه در شتاب روزهای هولناک نیست. اگرچه امروز ادبیات کالای مصرفی شده است، برای رسیدن به فردا و یافتن یک دریچه امن در امروز، به شعر نیازمندیم و اگر این اتفاق تا امروز کمتر از سوی رسانهها و روزنامهها برجسته شده است (هرچند در شهرآرا و صفحههای ادبی آن همیشه شعر و ادبیات جایگاه ویژهای داشتهاند و گواهش در سالی که گذشت صفحه هفتگی داستان و شعر است.) یک غفلت بوده است.
ما باید صبور جنتی و صبورجنتیها را بشناسیم تا بدانیم چه کسانی در این شهر نفس کشیدهاند تا شهر و شاعران شهر برایمان مهمتر شود تا بدانیم که همه داراییمان را پشت ویترین نیاوردهایم یا نخواستیم یا نشده یا صلاح نبوده است. ما داراییهای زیادی داریم که از روی یک غفلت همگانی، رویشان غبار نشسته است.
درباره محمدتقی صبور جنتی | برای این شاعرباید کف بزنی
درباره محمدتقی صبور جنتی | آه ای مـربع غمگین!
درباره محمدتقی صبور جنتی | هیزمی بر آتش تنهایی
درباره محمدتقی صبورجنتی | برخاستن از خواب زمستانی غفلت