فرزانه شهامت | شهرآرانیوز؛ از واتس آپ به تلگرام، از آنجا به اینستا و بعد توئیتر، دوباره اینستا و باز ... تلفن همراهش را با بی حوصلگی بالا و پایین میکند. خودش هم نمیداند چرا حال دلش خوب نیست. مشکل خاصی وجود ندارد، یعنی دارد، اما چیز تازهای نیست. اوضاع همیشه همین بوده، گاهی خوب، گاهی سخت و گاهی سخت تر. یادش نمیآید آخرین باری که از ته دل خندیده است، به کِی برمی گردد. با اینترنتی که سرعتش چنگی به دل نمیزند، چندثانیهای طول میکشد تا کلیپ دانلود شود.
مرد میان سالی را نشان میدهد که با تمام چهره اش دارد میخندد، با چشم هایش که تنگتر از حالت عادی است و لبهایی که پشت سر هم «خدا خیرتان بدهد» میگوید. گویا روستایشان، تازه برق دار شده و دیگر لازم نیست برای کمترینهایی مثل شارژکردن تلفن همراه به روستاهای اطراف برود. هنوز حرفهای مَرد، تمام نشده است که پُست را رد میکند و میرود سراغ خبر بعدی، چون حوصله خوشحال شدن ندارد. به نظرش این جور مثبت بازیها به درد آدمهای خوش خیال و از همه جا بی خبر میخورد؛ همینهایی که دائم استوری میگذارند، قربان صدقه گلدان هایشان میروند و از کارهای مثلا خوبشان میگویند؛ آن هم توی این اوضاعِ به زعم او «بلبشو».
خبر بعدی هم چیز خاصی ندارد. درباره تعدادی پزشک جهادی است که برای درمان چند بیمار به منطقهای محروم رفته اند. با خودش فکر میکند کار اینها بد نیست؛ به هر حال جوان اند و داغ، فکر میکنند که با یک گل بهار میشود. پستهای بعدی برایش جالبتر است. ناخودآگاه همه را لایک میکند و خط در میان، کامنت میگذارد؛ خبرهایی درباره احتمال قصاص فلان قاتل، دهان به دهان کردن دو فعال سیاسی، احتمال جیره بندی آب در تابستان و گریه خواننده آن ور آبی برای یک آهنگ ساز که سال ۹۵ فوت کرده است.
زیر لب به مخاطبی که نمیداند کیست، «فلان فلان شده ها» یی میگوید، در حالی که هنوز هم درست نمیداند چرا حال دلش خوب نیست.
من میدونم...
بعضی هایمان ذهن خلاقی پیدا کرده ایم در منفی بافی؛ در اینکه بگوییم لابد کاسهای زیر نیم کاسه است. آینده، تاریک است و باید منتظر بدتر از اینها باشیم؛ چیزی شبیه مستر گُلام در کارتون سفرهای گالیور با «من میدونم» گفتنهای معروفش. هر کس که تحلیلش منفیتر باشد، لایک بیشتری میخورد و بیشتر بازنشر میشود. تحلیلش دور از ذهن هم باشد، عیبی ندارد. اصلا طوری شده است که هر کس ذره بینش را بیشتر بگیرد روی نیمه خالی لیوان، با کلاس تر، آگاهتر و فهمیدهتر به نظر میرسد. حالا اینکه چه بلایی بر سر روان خودش و مخاطبان حرف هایش میآورد، بماند.
بیایید به تعدادی از نمونههای بی شمار این رفتار، نگاهی بیندازیم. وزیر بهداشت از موج چهارم کرونا گفته است و برخی کاربران این طور به آن واکنش نشان داده اند: «اینها رو میگید تا مافیای دارو رو تقویت کنید»، «دروغه به قرآن! لعنتیهای جذاب! پولها تموم شده، به دنبال جیب مردمین.» نمونه دیگر، خبر واکسیناسیون ۸۰ درصد از کادر درمان است و کامنتهای متعددی که معلوم نیست دلیلشان برای رد این خبر چیست؛ «واکسن نیست، آب مقطره»، «۸ درصد هم نزدیم!»، «چه دروغ ها!»، «چند درصد ناقص شدن؟ اون رو بگو».
خبر اجرای فلان پروژه عمرانی و اعلام اعتبار آن، نمونه دیگری در یکی از صفحات خبری است که البته با توجه به گستره کار، اعتبار میلیاردی آن، منطقی به نظر میرسد و نظر برخی کاربران درباره زد و بندها برای به جیب زدن ۵۰ درصد از اعتبار پروژه! پست دیگر درباره ماجرای فوت آزاده نامداری است و برخی کاربران، با استناد به منبع خبری نامعلوم، قاطعانه بر تاریکترین گزینه ممکن که قتل او باشد، تأکید کرده اند.
نسبت دادن خبر توفان در یکی از شهرها به جریانی سیاسی، تشکیک در آمار فضای سبز کلان شهری که به سرسبزی مشهور است و نوشتن جملاتی مثل «دیگه ایران جای زندگی کردن نیست»، زیر متن مربوط به سرقت چراغ یک خودرو، نمونههایی دیگر از تحلیلهای تأمل برانگیز است.
اظهارنظرهای منفی درباره خبر تزریق واکسن کرونا به پاکبانها که یکی از گروههای در معرض ابتلا به کرونا هستند، به اندازهای پر شمار است که نقد یکی از کاربران را این طور برمی انگیزد: کامنتها رو مرور میکردم. اعتماد ملی موج میزنه. همگی خوش بین هستیم و حال همه ما خوب است.
وضعیت رسانه هایمان دست کمی از حال و هوای مردم ندارد. میگویید نه؟ بررسی کنید. کافی است این بار که به دکه روزنامه فروشیها سر زدید و یا اخبار خبرگزاریها را مرور کردید، نسبت خبرهای منفی به مثبت را بسنجید؛ به ویژه رسانههایی که طرفدار پر و پا قرص طیفهای سیاسی هستند و میخواهند بهتر بودن خود را با زیر سؤال بردن دیگری، اثبات کنند؛ به هر قیمتی، حتی آرامش و سلامت روانی مردم.
خبر با چاشنی آدرنالین
ناآگاهانه باشد یا از روی قصد و غرض، اخبار مثبت و منفی عادلانه بین مخاطبان منتشر نمیشود. این کار پیامدهای منفی بسیاری دارد. دکتر علی اکبر ارجمندنیا، این طور فکر میکند. تخصص او روا ن شناسی است و از همین منظر به وفور خبرهای منفی نگاه میکند.
او درباره دلیل جذابتر بودن خبرهای منفی برای مردم، به ایرنا میگوید: تمایل به اخبار بد، ذاتی است. اخبار منفی میتوانند هورمون آدرنالین بیشتری در بدن ترشح کنند. (این هورمون در موقیعتهای هیجان انگیز و استرس زا ترشح میشود.) یکی از مهمترین دلایل پرداختن به موضوعات منفی از سوی اصحاب رسانه و سینماگران، جذب مخاطب با این ترفند است.
عضو هیئت علمی دانشکده روان شناسی دانشگاه تهران تأکید میکند: اغراق آمیز و چندبرابری نشان دادن ماجرا در خبرها، ترس واقعی را به ترس بیمارگونه و استرس زا تبدیل میکند و مشکلات روان شناختی مثل بدبینی و فقدان اعتمادبه نفس ایجاد میکند. نتیجه اینها ضعیف شدن سیستم ایمنی بدن است.
آیا صحبتهای او یعنی چشم مان را روی واقعیتها ببندیم؟ ارجمندنیا پاسخ منفی اش را با تأکید بر رعایت تعادل بین خبرهای مثبت و منفی همراه میکند و میگوید: درست است که در مسیر توسعه، راه زیادی پیش رو داریم، اما کشورهایی هم هستند که در این مسیر از ما عقب ترند و امید و نشاطشان به مراتب از جامعه ما بیشتر است. حرکت توسعه شان کند است، اما امیدآفرینی شان، شتاب دارد. این نیازی است که در جامعه کنونی ما وجود دارد.
با هم روراست باشیم
«بله، واقعیت دارد. فضای منفی حاکم بر رسانهها و تحلیلهای منفی مردم از خبرهای روز را میبینیم.» دکتر حامد بخشی، پیش از ریشه یابی ماجرا از منظر جامعه شناسی، این توضیح را ارائه میدهد: بیایید ابتدا وضعیتمان را توصیف کنیم. این منفی گرایی نشان دهنده تشدید شکاف بین مردم و مسئولان و پایین آمدن سطح اعتماد عمومی است. البته در چهار دهه پس از انقلاب، این طور نبوده که روندمان همواره کاهشی باشد و در برخی دوره ها، شاهد روند صعودی و تقویت اعتماد ملت به حاکمیت بوده ایم. به نظر بنده به عنوان یک جامعه شناسی خوانده، در حال حاضر میزان اعتماد دولت-ملت به پایینترین سطح پس از انقلاب رسیده است.
این مدرس دانشگاه معتقد است: بی اعتمادی، سوای ریشههای تاریخی، علت نزدیک تری هم دارد و آن، صادق و رو راست نبودن مسئولان با مردم است. اعتماد، سرمایهای است که در طولانی مدت به دست میآید و میتواند با اتفاقاتی از جنس سقوط هواپیمای اوکراینی، وضعیت بازار و ... در کوتاه مدت از بین برود.
جوابهای متولیانی که باید پاسخ گو باشند، سربالا و دیرهنگام است و تا زیر فشار قرار نگیرند، پاسخشان از جنس سکوت و «من نبودم» است. این رفتارها بی اعتمادی و شکافهای موجود را تشدید میکند.
اگر با همین فرمان پیش برویم باید شاهد کدام تبعات اجتماعی باشیم؟ او بر اساس آموزههای جامعه شناختی این طور پاسخ میدهد: ترمیم نشدن اعتماد عمومی و استمرار این فضای منفی، تبعاتی از جنس بحران مشروعیت، کارآمدی و مشارکتهای عمومی را به دنبال خواهد داشت.
بازسازی سرمایه اجتماعی کار سادهای نیست و باید به وضعیت اقتصادی کشور و شرایط معیشت جامعه در افق میان مدت (حداقل پنج سال آینده) امید بست. بی اعتمادیهایی که نشانه اش را در فضای منفی حاکم بر خبرها و تحلیلها میبینیم از بین نمیرود مگر اینکه توجه تک تک ارکان حاکمیت از خارج مرزها و چشم دوختن به طرف مقابل، به درون کشور و حل مسائل داخلی معطوف بشود. تلاش برای ساکت و مطیع نگهداشتن مردم، کمکی به بهتر شدن حال جامعه نمیکند.