در وضعیت تورمی اقتصاد، چند گروه بیش از دیگران آسیب میبینند؛ کسانی که درآمدهای تعریفشده ندارند و نیز کسانی که درآمدهای آنان انعطافپذیری کافی ندارد. کسی که فروشنده و مغازهدار است، ممکن است در اوضاع تورمی تا حدی بر عوارض تورم چیره شود، اما کسی که حقوق ثابت دارد، این توانایی را ندارد. بازنشستگان از اقشار آسیبپذیر در برابر اوضاع تورمی هستند؛ از یکسو امکان کمتر آنان برای کارکردن و جبران کمبود درآمد و از سوی دیگر افزایش کمتر از سطح تورم مستمری، آنان را در وضعیت مخاطرهآمیز قرار میدهد. بدتر اینکه در وضعیتی نیستند که نگاهی به آینده داشته باشند و بازار کار نیز بهروی آنان بسته است.
مشکل مهمتر این قشر ساختار نامناسب مدیریت منابع صندوقهای بیمهای است. بازنشستگان امروز، سهم بازنشستگی خود را در زمان گذشته پرداختهاند و اگر مدیریت درستی بر آن منابع بشود، بدون شک با وضعیت تورمی حفظ خواهند شد، اما بهطور معمول چنین نیست و صندوقهای بازنشستگی توان هماهنگکردن پرداختهای خود را با تورم ندارند. در نتیجه، دریافتی بازنشستگان به قیمت ثابت کمتر میشود و رفاه آنان نیز کم میشود. در دهه گذشته بهویژه دوره احمدینژاد، افزایش مستمری آنان از نرخ تورم کمتر بوده است.
دو گروه اصلی بازنشسته در کشور داریم؛ بازنشستگان کشوری و بازنشستگان تأمیناجتماعی. بخشی از مشکل بازنشستگان کشوری را بودجه عمومی حل میکند. اکنون سهم اصلی پرداخت این بازنشستگان در صندوق بازنشستگی از بودجه دولت است. در سال گذشته دوسوم بودجه این صندوق را دولت پرداخته و این سهم در ۱۰ سال از ۱۶درصد به ۶۵درصد رسیده است!
بازنشستگان صندوق بازنشستگی کشوری در سال۱۳۹۹ در چند نوبت با افزایش مستمری چشمگیری مواجه شدند. بااینحال، همچنان باور دارند که این افزایش نیز نتوانسته است سطح زندگی قبلی آنان را حفظ کند. اما بازنشستگان صندوق تأمیناجتماعی وضعیت بسیار سختتری دارند، چون افزایش مشابهی را نیز تجربه نکردهاند و تورمهای دو سال گذشته فشار شدیدی را بر آنان وارد میکند.
مشکلات بازنشستگان از بابت هزینه درمان و تأمین هزینههای جاری بهنسبت زیاد است. یکی از این مشکلات که در سالهای گذشته گریبان آنان را گرفته است، کمکهایی است که باید به فرزندان بیکار یا ازدواجکرده خود بکنند، زیرا بار مالی عقبافتادن ازدواج و تداوم تحصیلات و افزایش بیکاری و کمبود حقوق و دستمزد فرزندان آنان، مستقیم به پدر و مادران بازنشسته منتقل میشود. راههای تأمین کسری هزینه نیز نزد آنان محدود است، بهویژه اگر مسکن نداشته باشند و همچنان اجارهنشین باشند، مشکلات آنان شدیدتر و دوچندان خواهد شد.
از همه بدتر اینکه نوعی تمایز میان صندوقهای بازنشستگی وجود دارد که افراد گوناگون با سوابق حرفهای مشابه، مستمریهای متفاوتی دریافت میکنند و این نیز بر نگاه منفی آنان به وضعیت خودشان میافزاید. در مجموع مدیریت نادرست اقتصادی صندوقهای بازنشستگی موجب شده است برخی از آنها ورشکسته محسوب و به یکی از ابربحرانهای اقتصادی کشور تبدیل شوند و برخی دیگر نیز درحال حرکت بهسوی منطقه قرمزند. بهویژه با کاهش درآمدها و توقف اشتغال و بالابودن تورم، هزینههای صندوقها بهسرعت درحال افزایش است و درآمدهای آنها به قیمت ثابت درحال کاهش است که این یکی از ۶ بحران مهم اقتصادی ایران است.
از سوی دیگر تعداد بازنشستگان روزبهروز درحال افزایش است و جمعیت بیشتری از کشور را به خود اختصاص میدهد. منابع عمومی و دولتی نیز توان تأمین کمبودها و کسریهای این صندوق را ندارند. یگانه راهحل این بحران روبهافزایش، بهبود وضع اقتصادی است. با رشد لاکپشتی، هر روز وضع بدتر از گذشته خواهد شد. باید اقتصاد کشور را برای مدتی به رشد بیش از ۸درصد رساند. هیچ راه دیگری وجود ندارد.