از نخستین سالهای نزول قرآن در مکه و مدینه، جمع و تدوینش سپس رواج قرائت و کتابت و تفسیر آن در سراسر جهان اسلام و دو پرسشِ «چگونه خواندن قرآن» و «چگونه فهمیدن قرآن» همواره با هم مطرح بوده است. نخستین دریافتکنندگان متن شفاهی قرآن همان قدر در پی درستی متن و صحت قرائت قرآن بودند که در جستوجوی معنا و تفسیر آن میکوشیدند.
در چهار، پنج قرن نخست هجری، دو دسته دانشمند قرآنی را میتوان به وضوح از هم جدا کرد: نخست قاریان، مُقریان و مُعربان متن قرآن و دوم مفسران و مبیّنان معنای قرآن. پارهای از دانشمندان (از جمله قراء سبعه و عشره و اربعة عشر و راویان بیشمار آنها) بیشتر به ضبط، کتابت و قرائت صحیح متن قرآن اهتمام داشته، یا چونان مؤلفان کتب رسم و نقط و ضبط و عدّ الآی، و نویسندگان کتب المصاحف به ثبت گزارشهای مختلف متنی قرآن پرداختهاند و برخی دیگر، چون مفسران قرآن همت خود را بیشتر صرف دانستن معنا و وجوه تفسیری و تأویلی آن کردهاند.
در همه این قرنها، کم نبودند کسانی که هر دو دغدغه را در کنار هم داشتند. از امام علی علیهالسلام و اغلب صحابۀ پیامبر، چون ابن مسعود و ابن عباس، روایات فراوانی هم در باب شیوۀ قرائت متن قرآن و هم در باب تفسیر آن برجای مانده است.
نخستین تفاسیر قرآنی از فراء (م ۲۰۷ ق)، ابوعبیدة (م ۲۰۹ ق)، ابوعبید (م ۲۲۴ ق)، و طبری (م ۳۱۰ ق) نیز نشان میدهند این دسته از عالمان به این هر دو جنبۀ «متنی ـ معنایی» توجه همزمان داشتهاند. بسیاری از تفاسیر برجای مانده از امامان شیعه علیهمالسلام یا صحابه و تابعین مبتنی بر خوانش و قرائت خاصی از متن قرآن است که در روایت و قرائت کنونی ما متداول نیست (مثلاً بنگرید به تفسیر علامه طباطبایی در المیزان، ج ۹/ ص ۵۹ــ۶۰ ذیل آیۀ انفال، ۲۵ که قرائت منسوب به امام علی و امام باقر علیهماالسلام را ترجیح میدهد و این آیه را بر مبنای «لتصیبن» تفسیر میکند، نه «لا تصیبن»). از همینرو، توجه مفسران قدیم شیعه و سنی به موضوع قرائات مختلف قرآنی، ارتباطی تنگاتنگ با تبیین معنای متن و بیان وجوه مختلف معنایی قرآن داشته است. این امر به سادگی با مراجعه به یک تفسیر سُنّی، چون جامع البیانِ طبری و یک اثر شیعی، چون مجمع البیانِ طبرسی درخور تصدیق است.
توجه به خوانش متن قرآن، در مقایسه با فهم معنا و ارائه تفسیر آن در سدههای اخیر کمرنگ و کمرنگ شده است. این امر در محیطهای شیعی بیشتر نمایان است. مفسران شیعه در قدیم، چون وزیر مغربی، شیخ طوسی، امینالاسلام طبرسی و حتی فقیهانی، چون شهید اول و شهید ثانی با موضوع قرائات قرآن آشنایی نزدیک داشتند و متن قرآن برای ایشان مساوی با قرائت حفص از عاصم نبود (تا پایان قرن ششم هجری، حتی یک مصحف قرآنی که تماماً به قرائت حفص از عاصم نوشته شده باشد، نمییابیم و در عوض انبوهی مصحف به سایر قرائات یا به ترکیبی از اختیارهای قرائی مییابیم.) از همینرو، تفاسیر قدیم از جهت اجتهاد در امر قرائات و رسم و ضبط قرآنی بسیار غنیتر بودند.
از نظر من، آسیب بسیار بزرگی که حوزههای شیعی را در روزگار حاضر تهدید میکند، آشنایی نداشتن با تاریخ متنی قرآن در سدههای نخست ــ در تمام وجوه آن، از جمله موضوعهای رسم و قرائت قرآن ــ و اجتهاد و نظریهپردازی در این امور است. از همینرو، بسیاری از عالمان ما (چه رسد به مبتدیان) به محض برخورد با موضوع قرائات قرآن، پذیرش تاریخی آن را مساوی با تحریف قرآن مییابند، از آن میگریزند، و گاه آن را از برساختههای اهل سنت میشمارند. حال آنکه یک تتبع ساده در تاریخ کتابت و تفسیر قرآن نشان میدهد بیشتر عالمان شیعه و سنی در قدیم (دست کم تا قرن دهم هجری)، متن قرآن را به انواع مختلف قرائات سبعه و عشره مینوشته و تفسیر میکرده و در عین حال معتقد بودهاند که قرآن ابداً تحریف نشده است.