روزی «محمدبنبولس» در میان نخلستانهای مدینه، شیفته دختری به نام «حمیرا» میشود و به خواستگاریاش میرود، اما او را از این عشق برحذر میدارند، زیرا که او برای همسری یزید، سفارش شده است و در قبال این وصلت، یزید حکمرانی مدینه را به پدرش خواهد داد. در همین هنگام، امام حسین (ع) و یاران او به کوفه عزیمت میکنند، اما محمد آشفته و بیقرار، دیرتر از حادثه عاشورا به کربلا میرسد و همراه با مردمانی که حقیقت واقعه کربلا را درک کردهاند، به دنبال کاروان اسیران میرود تا به شام برسند. همینجاست که عاشق و معشوق دوباره یکدیگر را در شام ملاقات میکنند.
اما هر دو در پی اهداف انقلابی خود هستند و به اسیران کربلا خدمت میکنند و باقی ماجراها همچنان تا رسیدن به پایانی دراماتیک ادامه پیدا میکند. روایت عشق، همزمانی روایت تاریخ و تخیل و دیالوگهای تأثیرگذار و طرح روشن از ویژگیهای کتاب عشق مقدس است.
«کیستی ای سوار زردموی ازرق چشم که هر بامداد کنار نخلستان ما اسب میتازی و چشم به خانه ما میدوزی؟» داستان با این جمله آهنگین و وصفی شروع میشود که با فضاهای تاریخی و عاطفی اثر مناسب است و تا پایان هم با همین آهنگ باقی میماند.
نویسنده با همزمانی روایتها، ارادت خود را به حسین (ع) نشان داده؛ ضمن اینکه راهی برای گسترش داستان خود و فرار از کلیشههای همیشگیاش یافته است. گرچه عشق ناگهانی محمد به حمیرا در یک نگاه و دیدارهای اتفاقی در ادامه و پایان غمانگیز داستان، نشانه از همان کلیشههای متداول داستانهای مستعان دارد. اما موضوع اینجاست که این دو روایت، در تاروپود هم تنیده نشدهاند. مستعان با تعریف چند جریان به دنبال هم و رساندن آنها به نقطه اتصال، سبک همیشگی خود را تکرار کرده است و این خبر از ناکامی نویسنده از اتصال روایت عاشورا با روایت اصلی میدهد و مستعان را در حد یک گزارشگر تاریخ باقی میگذارد.
چنانکه شخصیت اصلی داستان محمد در داستان فقط دوبار با امام حسین (ع) گفتگو میکند. آن هم گفتوگویی کوتاه. جریان داستان در یک بازه زمانی طولانی- نزدیک به ۳ سال- اتفاق میافتد که گاهی این جریانها به سرعت تعریف و تکمیل و گاهی به شیوه نمایشی روایت میشوند. بیشتر مواقع نویسنده با صراحت و مستقیم به موعظه میپردازد و پیدرپی جملاتی شورانگیز میآورد که البته در کنار توصیفهای زیبای داستان، دلپذیر مینماید و چشم مخاطب را بر ایرادهای داستان میبندد و لرزشی بر پشت مخاطب ایجاد میکند. طرح اصلی عشق مقدس بسیار ساده و روشن است.
درواقع صحبت از دو طرح است. یکی روایت عشق محمد است و دیگری وقایع عاشورا و طرح اصلی هیچ لطمهای به طرح تاریخی نزده است. مطمئنا در تاریخ محمد بولسی وجود ندارد، اما امام حسین (ع)، یاران دلاور بسیاری، چون محمد داشته که حاضر بودهاند به خاطر رهبرشان، یار و دیار خود را ترک کنند. مستعان عشق زمینی (عشق محمد به حمیرا) و عشق آسمانی (عشق به رهبر و جهاد) را در کنار هم قرار میدهد و به یک اندازه از هر دو میگوید. به طوری که هیچکدام فدای دیگری نشود و هر کدام راهی برای شناخت دیگری باز کنند.