در چند سال اخیر بیش از هر زمانی ذهنم درگیر موضوع دوچرخه و دوچرخه سواری در شهر شده است. یادم میآید تا چند سال قبل، فکر میکردم اگر فصلی برای دوچرخه سواری مناسب باشد، فصل بهار و بخشی از فصل پاییز است که هوا نه زیاد گرم است و نه سردی آن آزاردهنده است، اما بعد از مدتی به اینجا رسیدم که دیگر برای دوچرخه سواری دنبال فصل و روز مناسب نگردم. این تفکر باعث شد حتی در روزهای سرد و یخبندان سالهای برفی مشهد و در روزهایی که شهر بی نهایت گرم شده بود، بازهم با دوچرخه در شهر رفت وآمد کنم.
رکاب زنی ده روزه ام از قم تا مشهد آن هم در مرداد سال قبل و در گرمای شدید، بیش از پیش کمک کرد تا ماجرای روز خوب و ساعت مناسب برای دوچرخه سواری را فراموش کنم؛ هرچند میدانم که بهار یکی از فصلهای خوب برای دوچرخه سواری است و باید از آن استفاده کرد و این چیزی است که این روزها در خیابانهای مشهد شاهدش هستیم. شهروندان زیادی را میبینم که به جای به کارگیری خودروی شخصی، از دوچرخه استفاده میکنند که پاکترین وسیله نقلیه است.
دیدن شهروندان دوچرخه سوار، بیش از هر چیزی حالم را خوب میکند، زیرا در این سالها دریافته ام که دوچرخه سواری یعنی حال خوب، یعنی استفاده نکردن از بنزین، آلوده نکردن شهر، کم کردن استهلاک ماشین، سهم نداشتن در ایجاد ترافیک و دهها منفعت دیگر که شاید بازگو کردن آنها خارج از حوصله این نوشته باشد، با این همه نمیتوانم از کنار رفتارهای نادرست شهروندانی که دوچرخه سوار نمیشوند و حتی بعضی از آنهایی که دوچرخه سوار میشوند، بگذرم. نمونه خیلی ابتدایی آن، راه بندانهایی است که در مسیر دوچرخه شاهدش هستیم.
از پارک ماشینها گرفته تا موتورسیکلتها و عابران پیاده که باعث میشوند دوچرخه سواری در مسیرها سخت بشود. از آن طرف نمیتوانم منتقد بعضی دوستان دوچرخه سوار خودم نباشم؛ دوچرخه سوارانی که حوصله ندارند رفتار آنهایی را که مسیرهای دوچرخه سواری را بند میآورند، اصلاح کنند؛ برای همین ترجیح میدهند به جای استفاده از مسیر دوچرخه، در خیابان و لابه لای ماشینها رکاب بزنند که خطرهای آن بر هیچ کس پوشیده نیست. خوشبختانه در چند سال اخیر به مدد شهرداری، مسیرهای دوچرخه مشهد بسیار زیاد شده است. این اتفاق خوب را باید با استفاده درست از این مسیرها قدردانی کنیم.
معتقدم هم من به عنوان دوچرخه سوار باید در این زمینه فرهنگ سازی کنم و هم همه متولیان این حوزه به خصوص راهنمایی ورانندگی. وقتی قرار است من به عنوان دوچرخه سوار در این مسیرها آمد و شد کنم و راه بندانهای دیگران را به آنها تذکر بدهم، باید حوصله داشته باشم. باید در انتظار برخورد بد بعضی از این شهروندان باشم و بایدهای بسیار دیگر، اما برای اصلاح امور، هم نیاز به حوصله است، هم مسئولیت پذیری و هم اینکه در این کار مداومت کنیم.
تا زمانی که ما دوچرخه سواران، خود را در مقابل مسیرهای دوچرخه و اشغال آن از طرف دیگر شهروندان مسئول ندانیم، مسیرهای دوچرخه در غربت خود باقی خواهند ماند. حالا که میلیاردها تومان برای ما دوچرخه سواران و به نفع ما در شهر هزینه شده است، ما هم باید بخشی از وظیفه نگهداری و رونق بخشی آن را برعهده بگیریم. باید یاد بگیریم که برای بهبود اوضاع، وظیفهای برای خودمان تعریف کنیم. اگر خودمان را شهروندی مطالبه گر میدانیم، باید از آن طرف مسئولیتی هم برای خودمان قائل باشیم. نمیشود فقط مطالبه گر باشیم، اما در رسیدن به مطالبه خودمان، وظیفهای در قبال آن، تعریف نکنیم.