فرصت دوماهه به صنایع شهرستان‌های خراسان رضوی برای تجهیز به کنتور هوشمند آب شهردار مشهدمقدس: کمربند جنوبی چه بخواهیم چه نخواهیم در آینده اجرا خواهد شد + فیلم دیدار شهردار مشهد با شورای اجتماعی محلات منطقه ۹ و بیان مشکلات توسط رؤسای شورا (۲۳ آبان ۱۴۰۳) حمایت از بانوان و توسعه ارتباطات دانش‌بنیان در اولویت کاری شورای ششم تأکید شورای ششم بر توسعه پروژه‌های راهبردی و زیرساختی مشهد ناصحی: سهم بودجه فرهنگی از بودجه شهرداری مشهد از ۲ به ۱۰ درصد افزایش یافت+ویدئو تامین برق و پایداری خدمت‌رسانی در تقاطع‌های سطح مشهد | ضرورت همکاری شهروندان و پلیس راهور در هنگام قطعی برق سرگذشت یکی از قدیمی‌ترین مزارع شمال مشهد | خاطرات خفته در «چاهش» اتوبوس‌های جدید راهی حاشیه شهر مشهد می‌شوند محکم پای «روز مشهد» بمانید! شهروند خبرنگار | درخواست جمع‌آوری زباله از یک زمین غیر محصور در بولوار سجادیه مشهد + پاسخ کاهش ۵۰ درصدی زمان صدور پروانه‌های ساختمانی در مشهد افزایش عملیات‌های آتش‌نشانی مشهد در پی قطع برق و ازکارافتادن آسانسور‌ها (۲۲ آبان ۱۴۰۳) سهم شهرداری مشهد از عوارض آلایندگی، تقریباً هیچ! درباره یکی از کوچه‌های فرعی بازار سرشور مشهد | سراسرِ کوچه «سراسر»، پر از داستان «دکتر شیخ» است آیا مازوت‌سوزی در مشهد متوقف می‌شود؟ آغاز صدور صورت‌وضعیت الکترونیکی مسافری در خراسان رضوی رئیس کمیسیون برنامه و بودجه شورای اسلامی شهر مشهد: توسعه متوازن شهری با شهرفروشی محقق نمی‌شود تهیه طرح تفصیلی محله آبکوه مشهد با نظر مردم یدالله بشکنی سرپرست فرمانداری طرقبه شاندیز شد
سرخط خبرها

یک قاب خیالی از اعماق شاهنامه

  • کد خبر: ۶۷۶۴۸
  • ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۰۵:۵۷
یک قاب خیالی از اعماق شاهنامه
امید مافی - روزنامه‌نگار

یک تصویر فراواقعی هولناک چشم‌خانه‌ها را پر کرده است. باد در کوچه‌های خاکی توس، هروله می‌کند و آفتاب ولرم صورت‌ها را نوازش می‌دهد. رودابه و زال از اعماق شاهنامه بیرون می‌زنند تا هزار سال پس از دلدادگی، دوباره خیابان‌ها را گز کنند و از تن دادن به تیغ تاریخ سر بزنند.

زال با آن مو‌های سپید، اول به یک آرایشگاه می‌رود و موهایش را های‌لایت می‌کند تا هم آلامد باشد و هم رؤیا‌های باستانی‌اش را فراموش کند. رودابه هنوز برای زال می‌میرد و با استشمام عطر شوی مهربانش، کیفور می‌شود. دردانه مهراب کابلی به زال می‌گوید: «برویم کوهسنگی هوایی بخوریم و از فراز آن، شهر را ببینیم.» کلاغ‌ها در کوهسنگی دنیا را روی سرشان گرفته‌اند و آرامش عاشق و معشوق را به‌هم می‌زنند. زال دستش را در جیبش می‌گذارد و از رودابه می‌پرسد: «چرا اینجا هیچ خبری نیست؟» یک نفر که دارد لابه‌لای شاخه‌ها تاب می‌خورد، به آن‌ها می‌گوید: «از وقتی کسب‌وکار کرونا رونق گرفته است، مردم کمتر از خانه‌هایشان بیرون می‌آیند و در خوف و بیم ترجیح می‌دهند در پارک محله خود قدم بزنند.»

زال و رودابه با یک تاکسی شیک، خودشان را به باغ نادری می‌رسانند تا با نادرشاه افشار عکسی سه‌نفره بگیرند. نادر، اما رفته است واکسن بزند تا بیش از این به ماسک‌ها و عطسه‌ها و سرفه‌ها مشکوک نباشد. او در رده سنی شونصدسال به بالا جاگرفته است و تنهاکسی است که می‌تواند بساط این درد مردافکن را همچون بساط سرزمین‌هایی که فتح کرده است، جمع کند. رودابه حیران است. به نگهبان باغ نادری می‌گوید: «اگر نادر برگشت و سراغ ما را گرفت، بگو از طریق پرندگان نامه‌بر جویای حالش خواهیم شد». آن‌ها هنوز نمی‌دانند با یک آیفون کوچک، می‌توانند در کلاب‌هاوس شرکت کنند و پشت دود سیگار با نادر کلنجار بروند.

مقصد بعدی زوج رومانتیک، بازاررضاست. توی راه، دلشان برای سوگلی‌شان غنج می‌رود و قول می‌دهند یک روز بارانی دیگر با رستم و رخش به شهر بیایند. کمترکسی سراغ خرید انگشتر و جغجغه و تیله و خروس‌قندی می‌رود. زال دل به دریا می‌زند و با تمام اسکناس‌هایش یک تسبیح شاه‌مقصود اصل می‌خرد تا وقتی به عمق تاریخ برگشت، یادگار داشته باشد. رودابه هم یک جین جوراب می‌خرد تا بین رستم و تهمینه و اسفندیار و بهمن و بیژن و داراب و سین‌دخت تقسیم کند. یک بسته آب‌نبات هلدار هم برای همه شخصیت‌های شاهنامه می‌خرد. از داروخانه آن‌سوی بازاررضا هم چند ورق قرص آسنترا و دیازپام می‌خرند تا شب‌ها سیمرغ توی خواب راه نرود و از میزان نگرانی‌اش بکاهد.

روز‌های آخر اردیبهشت است، اما شهر به دلیل کرونا و کم‌آبی، حال خیلی خوبی ندارد. زال با تماشای آدم‌ها در خیابان‌هایی که هیاهو و شلوغی قبل را ندارند، بهانه سیمرغ را می‌گیرد و به رودابه می‌گوید: «بهتر است برگردیم به شاهنامه و کارت شناسایی خود را نشان فردوسی دهیم. آخر من موهایم را بلوند کرده‌ام و ممکن است حکیم، ما را نشناسد.»

آن‌ها با یک تاکسی دربست به توس برمی‌گردند و در طرفه‌العینی به میان ابیات شاهنامه می‌غلتند. آنجا در تمام ۵۰ هزار بیت شاهنامه دارد باران می‌بارد و رستم ابر‌ها را زیر پیراهنش، پنهان کرده است تا پس از کشتن دوباره سهراب، آب شور کم نیاورد!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->