همدلی زوج‌های جوان مشهدی در پویش اطعام روز عید غدیر (خرداد ۱۴۰۴) دو یادمان بزرگ شهدا درمشهد همزمان با کنگره ۱۸ هزار شهید استان افتتاح خواهد شد اجرای عملیات تعریض خیابان خیام شمالی در مشهد (۲۱ خردادماه ۱۴۰۴) علت نقص فنی خط یک مترو مشهد چه بود؟ (۲۱ خرداد ۱۴۰۴) ویدئو | تحول ترافیکی بزرگراه پیامبر اعظم (ص) مشهد با ساخت ۶ پل جدید تا شاهنامه برگزاری جشنواره گل در باغ گل‌های مشهد (۲۳ خرداد ۱۴۰۴) رئیس کمیسیون خدمات شهری و محیط زیست شورای اسلامی شهر مشهد مقدس: اجرای پروژه‌های شهری منوط به پیوست زیست محیطی است برخورد قاطع شهرداری مشهد با ساخت‌وساز‌های غیرمجاز آغاز توزیع بلیت‌های رایگان استخر روباز بوستان ملت مشهد کنگره بزرگداشت ۱۸ هزار شهید بزرگترین رویداد فرهنگی در حوزه ایثار و شهادت خراسان رضوی است کیفیت هوای کلانشهر مشهد امروز ناسالم است (۲۱ خرداد ۱۴۰۴) شهردار مشهد مقدس: معراج شهدا، پیش از برگزاری کنگره بزرگداشت ۱۸ هزار شهید خراسان رضوی، به بهره‌برداری خواهد رسید + فیلم آماده‌باش سراسری برای مقابله با سیل احتمالی و وقوع آب‌گرفتگی در خراسان رضوی (۲۰ خرداد ۱۴۰۴) عضو شورای اسلامی شهر مشهد: پروژه‌های شهری بیش از هر زمان دیگری در حال بهره‌برداری هستند آماده‌باش ۶ هزار و ۵۰۰ نیروی خدمات شهری مشهد درپی صدور هشدار نارنجی هواشناسی خراسان رضوی (۲۰ خرداد ۱۴۰۴) احداث ۶ پل در بزرگراه پیامبراعظم(ص) مشهد، حدفاصل بزرگراه هاشمی‌رفسنجانی و شهرک صنعتی پیش‌بینی هوای مشهد و خراسان رضوی امروز (سه‌شنبه، ۲۰ خرداد ۱۴۰۴) | بارش‌های رگباری و احتمال وقوع صاعقه و تگرگ در مشهد شهردار منطقه ۱۰ مشهد: تقاطع غیرهم‌سطح امام‌حسن(ع) و چپ‌گرد بولوار شاهنامه، دو مگاپروژه منطقه ۱۰ هستند آهنگ تاریخ در «میل آهنگان» | درباره میل اخنگان، یکی از بناهای تاریخی حومه مشهد در شمال شرق توس سالن معراج بهشت‌رضا(ع) مشهد تا شهریورماه ۱۴۰۴ به بهره‌برداری می‌رسد
سرخط خبرها

یک قاب خیالی از اعماق شاهنامه

  • کد خبر: ۶۷۶۴۸
  • ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۰۵:۵۷
یک قاب خیالی از اعماق شاهنامه
امید مافی - روزنامه‌نگار

یک تصویر فراواقعی هولناک چشم‌خانه‌ها را پر کرده است. باد در کوچه‌های خاکی توس، هروله می‌کند و آفتاب ولرم صورت‌ها را نوازش می‌دهد. رودابه و زال از اعماق شاهنامه بیرون می‌زنند تا هزار سال پس از دلدادگی، دوباره خیابان‌ها را گز کنند و از تن دادن به تیغ تاریخ سر بزنند.

زال با آن مو‌های سپید، اول به یک آرایشگاه می‌رود و موهایش را های‌لایت می‌کند تا هم آلامد باشد و هم رؤیا‌های باستانی‌اش را فراموش کند. رودابه هنوز برای زال می‌میرد و با استشمام عطر شوی مهربانش، کیفور می‌شود. دردانه مهراب کابلی به زال می‌گوید: «برویم کوهسنگی هوایی بخوریم و از فراز آن، شهر را ببینیم.» کلاغ‌ها در کوهسنگی دنیا را روی سرشان گرفته‌اند و آرامش عاشق و معشوق را به‌هم می‌زنند. زال دستش را در جیبش می‌گذارد و از رودابه می‌پرسد: «چرا اینجا هیچ خبری نیست؟» یک نفر که دارد لابه‌لای شاخه‌ها تاب می‌خورد، به آن‌ها می‌گوید: «از وقتی کسب‌وکار کرونا رونق گرفته است، مردم کمتر از خانه‌هایشان بیرون می‌آیند و در خوف و بیم ترجیح می‌دهند در پارک محله خود قدم بزنند.»

زال و رودابه با یک تاکسی شیک، خودشان را به باغ نادری می‌رسانند تا با نادرشاه افشار عکسی سه‌نفره بگیرند. نادر، اما رفته است واکسن بزند تا بیش از این به ماسک‌ها و عطسه‌ها و سرفه‌ها مشکوک نباشد. او در رده سنی شونصدسال به بالا جاگرفته است و تنهاکسی است که می‌تواند بساط این درد مردافکن را همچون بساط سرزمین‌هایی که فتح کرده است، جمع کند. رودابه حیران است. به نگهبان باغ نادری می‌گوید: «اگر نادر برگشت و سراغ ما را گرفت، بگو از طریق پرندگان نامه‌بر جویای حالش خواهیم شد». آن‌ها هنوز نمی‌دانند با یک آیفون کوچک، می‌توانند در کلاب‌هاوس شرکت کنند و پشت دود سیگار با نادر کلنجار بروند.

مقصد بعدی زوج رومانتیک، بازاررضاست. توی راه، دلشان برای سوگلی‌شان غنج می‌رود و قول می‌دهند یک روز بارانی دیگر با رستم و رخش به شهر بیایند. کمترکسی سراغ خرید انگشتر و جغجغه و تیله و خروس‌قندی می‌رود. زال دل به دریا می‌زند و با تمام اسکناس‌هایش یک تسبیح شاه‌مقصود اصل می‌خرد تا وقتی به عمق تاریخ برگشت، یادگار داشته باشد. رودابه هم یک جین جوراب می‌خرد تا بین رستم و تهمینه و اسفندیار و بهمن و بیژن و داراب و سین‌دخت تقسیم کند. یک بسته آب‌نبات هلدار هم برای همه شخصیت‌های شاهنامه می‌خرد. از داروخانه آن‌سوی بازاررضا هم چند ورق قرص آسنترا و دیازپام می‌خرند تا شب‌ها سیمرغ توی خواب راه نرود و از میزان نگرانی‌اش بکاهد.

روز‌های آخر اردیبهشت است، اما شهر به دلیل کرونا و کم‌آبی، حال خیلی خوبی ندارد. زال با تماشای آدم‌ها در خیابان‌هایی که هیاهو و شلوغی قبل را ندارند، بهانه سیمرغ را می‌گیرد و به رودابه می‌گوید: «بهتر است برگردیم به شاهنامه و کارت شناسایی خود را نشان فردوسی دهیم. آخر من موهایم را بلوند کرده‌ام و ممکن است حکیم، ما را نشناسد.»

آن‌ها با یک تاکسی دربست به توس برمی‌گردند و در طرفه‌العینی به میان ابیات شاهنامه می‌غلتند. آنجا در تمام ۵۰ هزار بیت شاهنامه دارد باران می‌بارد و رستم ابر‌ها را زیر پیراهنش، پنهان کرده است تا پس از کشتن دوباره سهراب، آب شور کم نیاورد!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->