ماجرای اراضی «پلاک ۶۸» در منطقه ۳ مشهد جزئیاتی از فاز یک خط ۳ قطار شهری مشهد؛ از تولیدات داخل تا همه آمار‌ها و رکورد‌ها | خط‌۳ متروی مشهد روی ریل افتخار طرح تفصیلی توس در حال تهیه است ضرورت تخریب بنای قدیمی مسجد صاحب الزمان (عج‌) و بازگشایی خیابان رحیمی مشهد رئیس کمیسیون عمران، حمل‌ونقل و ترافیک شورای اسلامی شهر مشهد: چپ‌گرد‌های غیرهمسطح میدان شهید فهمیده ترافیک را ۴۴ درصد کاهش می‌دهد اجرای حدود ۴۰۰ پروژه فضای سبز در مشهد | ۱۲ بوستان تا پایان تابستان به بهره‌برداری می‌رسند مراسم وداع و تشییع پیکر شهید غیب‌پرور در شیراز برگزار شد (۲۹ تیر ۱۴۰۴) + فیلم هوای کلانشهر مشهد امروز آلوده است (۲۹ تیر ۱۴۰۴) شهردار مشهد مقدس: آماده گسترش همکاری‌های شهری با هرات هستیم والی هرات از قطار شهری مشهد بازدید کرد + عکس درباره «ذوالفقار مهندس» اولین نقشه‌کش ایرانی که در ۱۲۸۴ قمری یک نقشه از شهر مشهد کشیده است تأکید عضو شورای شهر مشهد بر ضرورت تصمیم‌سازی مؤثر شورا برای حل مسائل تربیتی و کاهش آسیب‌های اجتماعی رئیس کمیسیون فرهنگی شورای شهر مشهد: پویانمایی می‌تواند در خدمت فرهنگ رضوی قرار گیرد و مشهد را به قطب تربیتی کشور تبدیل کند آغاز مرحله دوم آزمون استخدامی آتش‌نشانی از اول مرداد ۱۴۰۴ + جزئیات جوی‌های دردسرساز محله صابر مشهد، مطالبه‌ای قدیمی، وعده‌ای تازه آخرین اخبار از توافق آتش‌بس در سویداء سوریه تأمین پایدار آب فضای سبز در شرق مشهد با بهره‌برداری از خط انتقال کشف‌رود  تقدیر فرماندار مشهدمقدس از مدیریت تأمین کالا‌های اساسی در فروشگاه‌های شهرما خدمات‌رسانی شهرداری مشهد در ۳ حوزه خدمات‌شهری، فرهنگی و حمل‌ونقل در اربعین ۱۴۰۴ تأکید قلندرشریف بر استفاده تخصصی از نیروها و عملیاتی‌شدن برنامه‌ها در جهت تأمین منابع شهرداری مشهد قاضی‌زاده هاشمی: بهسازی و تعریض جاده میامی در تابستان شروع خواهد شد
سرخط خبرها

یک قاب خیالی از اعماق شاهنامه

  • کد خبر: ۶۷۶۴۸
  • ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۰۵:۵۷
یک قاب خیالی از اعماق شاهنامه
امید مافی - روزنامه‌نگار

یک تصویر فراواقعی هولناک چشم‌خانه‌ها را پر کرده است. باد در کوچه‌های خاکی توس، هروله می‌کند و آفتاب ولرم صورت‌ها را نوازش می‌دهد. رودابه و زال از اعماق شاهنامه بیرون می‌زنند تا هزار سال پس از دلدادگی، دوباره خیابان‌ها را گز کنند و از تن دادن به تیغ تاریخ سر بزنند.

زال با آن مو‌های سپید، اول به یک آرایشگاه می‌رود و موهایش را های‌لایت می‌کند تا هم آلامد باشد و هم رؤیا‌های باستانی‌اش را فراموش کند. رودابه هنوز برای زال می‌میرد و با استشمام عطر شوی مهربانش، کیفور می‌شود. دردانه مهراب کابلی به زال می‌گوید: «برویم کوهسنگی هوایی بخوریم و از فراز آن، شهر را ببینیم.» کلاغ‌ها در کوهسنگی دنیا را روی سرشان گرفته‌اند و آرامش عاشق و معشوق را به‌هم می‌زنند. زال دستش را در جیبش می‌گذارد و از رودابه می‌پرسد: «چرا اینجا هیچ خبری نیست؟» یک نفر که دارد لابه‌لای شاخه‌ها تاب می‌خورد، به آن‌ها می‌گوید: «از وقتی کسب‌وکار کرونا رونق گرفته است، مردم کمتر از خانه‌هایشان بیرون می‌آیند و در خوف و بیم ترجیح می‌دهند در پارک محله خود قدم بزنند.»

زال و رودابه با یک تاکسی شیک، خودشان را به باغ نادری می‌رسانند تا با نادرشاه افشار عکسی سه‌نفره بگیرند. نادر، اما رفته است واکسن بزند تا بیش از این به ماسک‌ها و عطسه‌ها و سرفه‌ها مشکوک نباشد. او در رده سنی شونصدسال به بالا جاگرفته است و تنهاکسی است که می‌تواند بساط این درد مردافکن را همچون بساط سرزمین‌هایی که فتح کرده است، جمع کند. رودابه حیران است. به نگهبان باغ نادری می‌گوید: «اگر نادر برگشت و سراغ ما را گرفت، بگو از طریق پرندگان نامه‌بر جویای حالش خواهیم شد». آن‌ها هنوز نمی‌دانند با یک آیفون کوچک، می‌توانند در کلاب‌هاوس شرکت کنند و پشت دود سیگار با نادر کلنجار بروند.

مقصد بعدی زوج رومانتیک، بازاررضاست. توی راه، دلشان برای سوگلی‌شان غنج می‌رود و قول می‌دهند یک روز بارانی دیگر با رستم و رخش به شهر بیایند. کمترکسی سراغ خرید انگشتر و جغجغه و تیله و خروس‌قندی می‌رود. زال دل به دریا می‌زند و با تمام اسکناس‌هایش یک تسبیح شاه‌مقصود اصل می‌خرد تا وقتی به عمق تاریخ برگشت، یادگار داشته باشد. رودابه هم یک جین جوراب می‌خرد تا بین رستم و تهمینه و اسفندیار و بهمن و بیژن و داراب و سین‌دخت تقسیم کند. یک بسته آب‌نبات هلدار هم برای همه شخصیت‌های شاهنامه می‌خرد. از داروخانه آن‌سوی بازاررضا هم چند ورق قرص آسنترا و دیازپام می‌خرند تا شب‌ها سیمرغ توی خواب راه نرود و از میزان نگرانی‌اش بکاهد.

روز‌های آخر اردیبهشت است، اما شهر به دلیل کرونا و کم‌آبی، حال خیلی خوبی ندارد. زال با تماشای آدم‌ها در خیابان‌هایی که هیاهو و شلوغی قبل را ندارند، بهانه سیمرغ را می‌گیرد و به رودابه می‌گوید: «بهتر است برگردیم به شاهنامه و کارت شناسایی خود را نشان فردوسی دهیم. آخر من موهایم را بلوند کرده‌ام و ممکن است حکیم، ما را نشناسد.»

آن‌ها با یک تاکسی دربست به توس برمی‌گردند و در طرفه‌العینی به میان ابیات شاهنامه می‌غلتند. آنجا در تمام ۵۰ هزار بیت شاهنامه دارد باران می‌بارد و رستم ابر‌ها را زیر پیراهنش، پنهان کرده است تا پس از کشتن دوباره سهراب، آب شور کم نیاورد!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->