وقتی نخستین دوره انتخابات ریاستجمهوری اسلامی ایران برگزار میشد، تازه یکسال از پیروزی انقلاب میگذشت و مردمی که تازه گردنهای خسته و زخمیشان از زیر یوغ صدها سال پادشاهی و دیکتاتوری رها شده بود، احساس آزادی و رهایی میکردند و شادمان بودند که نخستینبار میتوانند با اراده و اختیار خودشان رئیس خود را انتخاب کنند. مردم ایران تا جایی که به یاد داشتند و از پدران و اجداد خود میشنیدند، چه در روستا و شهر خود و چه در سطح کشور پهناورشان همیشه محکوم به تحمل زورگویی اربابهای ریزودرشت بودند.
خانها و خانزادهها و شاهها و شاهزادهها، هرکدام سهمی از این خاک و مواهب آن میگرفتند و مردم در نگاه آنان رعیتی بیاختیار بهشمار میآمدند که باید نوکری و کلفتی میکردند و از خود اختیاری نداشتند. حتى در دوران جدید که ارتباطات جهانی و آگاهی نسل نو، فضایی تازه و چشماندازی نوین رسم کرده بود و نمیشد مانند گذشته بهشکل رسمی بردهداری کرد، بازهم اختیار و آزادی مردم به اراده حاکمیت و چارچوبهای مشخص محدود بود و از سطح نمایش و تظاهر فراتر نمیرفت. قدرت تعیین سرنوشت و توان تأثیرگذاری و نقشآفرینی در حاکمیت سیاسی کشور، رؤیایی بود که حتى تصورش میتوانست مردم را برای حضور در صحنه انقلاب و ایستادن در برابر گلولهها راهی خیابان و میدان کند و آنان را برای پرداخت هر هزینهای توانا سازد.
شاید هیچوقت نسل جدید نتواند آن حسوحال را درک کند و شاید هیچوقت جوان امروز نتواند حالوهوای آن مردان و زنانی را بفهمد که با شور و هیجان خود را برای انتخابات ریاستجمهوری آماده میکردند.
من آن روزها، در سال١٣٥٨، حدود ۹ساله بودم و دانشآموز کلاس سوم ابتدایی مدرسهای که محل تقاطع انقلابیون حزباللهی و طرفداران گروهکها شده بود.
در همان فضای کودکانه ما طرفدار دکتر حسن حبیبی بودیم و گروهی نیز حامی ابوالحسن بنیصدر و هر روز در فاصله زنگ تفریح و در حیاط، بساط درگیری و دعوا پهن میشد. یکی از بچههای کلاس ما به تشویق و تحریک برادر بزرگترش که عضو گروهک منافقین بود، در مدرسه نشریه «مجاهد» میفروخت و ما که طرف مقابل او بودیم، نشریات انقلابی به مدرسه میآوردیم.
اکنون سالها از آن روزها میگذرد و به سیزدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری رسیدهایم و مهمترین ارزشی که باید از آن پاسداری کنیم، مردمسالاری و دموکراسی گرانبهایی است که اساس نظام جمهوری اسلامی را شکل میدهد.
کسانی که این روزها برای منافع حزبی یا گرایشهای سیاسی خود یا مصلحتاندیشیهایی که در ذهن و فکر خود دارند، با گفتار و کردار خود این نقطه قوت را تضعیف میکنند، بیآنکه بدانند، بزرگترین و خطرناکترین ضربه را به کیان جمهوری اسلامی میزنند و اساس نظام و کشور را تهدید میکنند. چه این ضربه از سوی مسئولان رسمی نهادهای مختلف باشد و چه این تهدید را صاحبان رسانهها یا فعالان سیاسی رقم بزنند. این دقیقا نقطهای است که باید همه روی آن وسواس و حساسیت شدید داشته باشند و دقیقا همان چیزی است که باید خط قرمز نظام و کشور باشد.
پیچیدهترین توطئههای امنیتی و بزرگترین تهدیدهای انفجار انتحاری هم نمیتواند بهاندازه تضعیف ماهیت مردمسالارانه جمهوری اسلامی و کمرنگکردن یا بیاهمیتساختن نقش مردم برای استقرار و ثبات آینده این مرزوبوم خطرناک باشد.
این میراث گرانقدر شهیدان و ناموس ارزشمند شاهدان، همان چیزی است که باید خط قرمز نظام و کشور باشد و همه با تمامی وجود برای پاسداری از آن بکوشند.