ماجرای آتش سوزی در شهرری چه بود؟ + فیلم (۲۶ مرداد ۱۴۰۴) آتش سوزی در جنوب تهران | انبار روغن موتور طعمه آتش شد + فیلم (۲۶ مرداد ۱۴۰۴) پنجمین سال خشکسالی پیاپی در خراسان رضوی | احتمال از دست رفتن سد‌های تأمین‌کننده آب مشهد در پاییز ۱۴۰۴ + فیلم نیمی از مدارس کشور را خیرین بازسازی و تجهیز می‌کنند یگان حفاظت محیط زیست: ارتقای توان عملیاتی برای امنیت محیط‌بانان ضروری است بازنشستگان صندوق فولاد وام بانکی می‌گیرند + جزئیات آیا واکسیناسیون HPV در ایران متوقف شده است؟ شکر سفید و قهوه‌ای از نظر ارزش غذایی چه تفاوتی با هم دارند؟ سیل در پاکستان جان ۳۵۱ نفر را گرفت «اوزمپیک» داروی لاغری محبوب با بیش از ۱۸۰۰ شکایت اهدای عضو در مشهد به ۱۱ نفر زندگی دوباره بخشید (۲۶ مرداد ۱۴۰۴) جزئیات امتحانات جبرانی دوازدهمی‌ها اعلام شد (۲۶ مرداد ۱۴۰۴) چالش کمبود نیروی انسانی متخصص در کنار توسعه تجهیزات مدرن سرطان‌شناسی در بیمارستان تخصصی سرطان امید بازنشستگان تأمین اجتماعی: معوقات حقوق را زودتر پرداخت کنید یک فرد محکوم به قصاص در اهواز پس از ۳۶ سال آزاد شد درخشش تیم‌های نخبه دانشجویی و دانش‌آموزی ایران در مسابقات رباتیک کره جنوبی بانک رفاه متعلق به تأمین اجتماعی و واگذاری آن به دولت برخلاف قانون است نتایج اعتراضات داوطلبان به آزمون سمپاد چه زمانی اعلام می‌شود؟ آغاز مهلت ثبت نام بومگردی‌ها برای دریافت پنل خورشیدی (۲۶ مرداد ۱۴۰۴) ویژگی‌های هتل مناسب تابستان در مشهد تالاب هورالعظیم همچنان در آتش | حریق در بخش‌های ایرانی مهار شده است برپایی میز خدمت ویژه بازنشستگان کشوری آیا در مدارس پناهگاه ساخته می‌شود؟ + ویدئو راه‌اندازی سامانه مجازی انتخاب رشته کنکور ۱۴۰۴ سهل‌انگاری ۲ میلیاردی یک مشهدی به‌خیر گذشت کشف صد‌ها کیلو گوشت خر در موتورسازی متروکه با هوشیاری شهروند مشهدی کدام ضدتعریق‌ها برای پوست بی خطرند؟ اهدای عضو جوان مرگ مغزی در مشهد به ۳ بیمار زندگی دوباره بخشید (۲۶ مرداد ۱۴۰۴) روش جدید مجرمان سایبری برای کلاهبرداری از والدین در فصل ثبت نام مدارس
سرخط خبرها

شادی‌های واقعی

  • کد خبر: ۶۹۲۵۸
  • ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۲:۴۱
شادی‌های واقعی
محمدرضا امانی - نویسنده

هر آدمی در زندگی انگیزه‌ای برای ادامه دادن دارد. یکی برای رسیدن به موفقیت مالی و یکی برای پشت‌سر گذاشتن مدارج علمی و دیگری سفر به سرزمین‌های دوردست و کسانی هم برای خوشبختی خانواده شان تلاش می‌کنند. بسیاری هم مخلوطی از هر کاری که بشود نامش را موفقیت گذاشت، انجام می‌دهند، اما گاهی آن قدر درگیر روزمرگی می‌شویم که فراموش می‌کنیم اصلا برای چه زنده هستیم.


برادر بزرگ ترم، ناصر، شخصیتی جدی، مغرور و کم حرف دارد. شیوه شوخی کردن را خوب بلد نیست و با وجود هوش سرشارش در ارتباط گرفتن با اطرافیان، ضعف دارد. مثلا در مهمانی‌ها بیشتر از چند جمله مرسوم حرف نمی‌زند و اگر مجلس کمی خودمانی‌تر باشد، احتمالا درمورد درس و مشق بچه‌ها یا مدل موی میزبان صحبت می‌کند. همه این‌ها باعث شده بود که احساس کنم رابطه مان خیلی عمیق نیست.


ناصر، اواخر اسفند کمی کسالت پیدا کرد و در این اوضاع واویلای ویروس کرونا، همه خانواده نگرانش بودیم. اما شخصیت آرام و مغرورش اجازه نمی‌داد خیلی درمورد دلواپسی مان با او حرف بزنیم، فقط به او توصیه‌هایی از این دست می‌کردیم که بهتر است خودش را به یک دکتر نشان بدهد.
تااینکه در آخرین پنجشنبه سال با مامان تماس گرفت و گفت که سی تی اسکن کرده و بخشی از ریه هایش درگیر ویروس شده است و باید در بیمارستان بستری بشود.


حس آدمی را داشتم که شهرش بمباران شده است و هریک از عزیزانش در گوشه‌ای از شهر ویران، منتظرند تا نجاتشان دهم. دلشوره برادرم از یک سو و اندوه پدر و مادرم که نمی‌توانستند در آن شرایط به بیمارستان بروند، از سوی دیگر، پاک زندگی را برایم دشوار کرده بود.
روز تحویل سال هرکدام، دور میز هفت سین به جز گریه چاره دیگری نداشتیم. تنفس برادرم حاد شده بود و جز با دستگاه، توان نفس کشیدن نداشت. آخر شب پیام داد: «می ترسم.»
همین یک کلمه، شروع حرف هایمان شد. شب‌ها تا وقتی رمق داشت، باهم حرف می‌زدیم؛ از دوران بچگی، از اشتباهاتمان در زندگی و از رازهایمان.


صادقانه باید اعتراف کنم که بهترین لحظات زندگی برادری مان در همان ۸ روز دوری رقم خورد. حالا می‌دانستم که برادرم همیشه دلش می‌خواسته است کمانچه بزند. دختری را دوست دارد، اما شجاعت گفتنش را ندارد. از ساعت‌های بندفلزی بیزار است و خیلی وقت‌ها پنهانی می‌رود به طباخی و سیراب و شیردان می‌خورد.
یک هفته‌ای می‌شد که از بیمارستان مرخص شده بود، اما باتوجه به شرایطش باید در خانه خودش قرنطینه می‌شد. در آن یک هفته، برایش یک ساعت مچی بندچرمی سفارش دادم و وادارش کردم برای آن کسی که دوستش دارد، پیام بفرستد.


احساس می‌کنم در مدتی که ناصر سلامتی اش را به دست آورده است، کمی دارد با اصول شوخی کردن آشنا می‌شود. راستی تا یادم نرفته است، بگویم او قرار است تا پایان سال ازدواج کند. ناصر امیدوار است مجلس عروسی اش واقعی باشد؛ مهمان‌های واقعی و شیرینی‌های واقعی و شادی‌های واقعی.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->