راه حل پیشنهادی آموزش و پرورش برای حل مشکل سربازی معلمان بازی پزشکان تقلبی با جان مردم | شناسایی ۸۹ مداخله‌گر سلامت در سال ۱۴۰۳ لغزندگی برخی جاده‌های خراسان رضوی در پی بارش برف و باران (۶ اسفند ۱۴۰۳) رازگشایی از قتل مرد زندانی به دست قاتلان اجاره‌ای ماجرای عجیب سرقت‌های باند دختران لاغر در مشهد کیک و غذای رنگی بخوریم یا نخوریم؟ بارش برف و باران در بیشتر مناطق کشور (۶ اسفند ۱۴۰۳) پیاده روی عوارض سکته مغزی را بهبود می‌بخشد مجازات سخت کادر درمانی که سقط جنین انجام می‌دهند اهمیت کاهش گلبول‌های سفید در خون‌های اهدایی مهلت چند هفته‌ای اولیای دم به قاتل فرزندشان قصاص؛ مجازات قتل زن میانسال بعد از رابطه نامشروع سامانه‌های الکترونیکی ثبت اسناد فردا (دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳) فعال است چند منبع مهم آلودگی هوا در خانه را بشناسید تعطیلی واحدهای قضایی استان تهران در روز دوشنبه (۶ اسفند ۱۴۰۳) ظفرقندی خبر داد: استقبال کمرنگ پزشکان از تخصص‌های داخلی و جراحی بایدها و نبایدهای گرم کردن غذا در مایکروویو سازمان غذاودارو هشدار داد: خطر تشدید کبد چرب با مصرف داروهای مسکن و گیاهی نامعتبر برخورد ۲ پراید در خواف پنج مصدوم برجای گذاشت (۵ اسفند ۱۴۰۳) شرایط رانندگی با گواهینامه ایرانی در عراق اعلام شد آیا مدارس و ادارات مشهد و خراسان رضوی فردا (دوشنبه، ۶ اسفند ۱۴۰۳) تعطیل است؟ تیراندازی به رئیس آموزش و پرورش سراوان (۵ اسفند ۱۴۰۳) آیا تخمه آفتابگردان برای مبتلایان به دیابت و کبد چرب مضر است؟ صدور هشدار سطح نارنجی هواشناسی خراسان رضوی در پی پیش‌بینی بارش برف و باران (۵ اسفند ۱۴۰۳) ماجرای کارزار سربازی دختران چیست؟ | استقبال جالب و معنادار مردان ایران افزایش ۲۵ درصدی بلیت مترو در سال ۱۴۰۴ از پالایش قوانین قدیم تا نظارت بر قوانین جدید | حوزه خراسان، مشاور فقهی قانون‌گذاری مجلس می‌شود آیا مدارس و دانشگاه‌های استان مازندران تا پایان هفته مجازی شده است؟ (۵ اسفند ۱۴۰۳) جدول فوق‌العاده ایثارگری بازنشستگان و تأثیر آن روی همسان‌سازی حقوق منتشر شد + جزئیات آغاز طرح امداد نوروزی اورژانس از ۲۵ اسفند ۱۴۰۳ شلیک خونین به جوان تهرانی در ولنجک
سرخط خبرها

نگهبان پیر ساختمان

  • کد خبر: ۷۶۴۵۰
  • ۱۳ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۱:۵۶
نگهبان پیر ساختمان
محمد امانی - نویسنده

برخی آدم‌ها در محیط زندگی مان، فارغ از وظیفه‌ای که دارند، فقط حضور و بودنشان نوعی انرژی و برکت در خود دارد. نمونه اش آقای همتی، نگهبان مجتمع ساختمانی مان است؛ پیرمردی که سال‌ها ست هر صبح می‌آید و در کانکس نگهبانی می‌نشیند و رادیوی کوچکش را روشن می‌کند.

 

برای خودش چای دم می‌کند و اگر یکی از همسایه‌ها در بیرون آوردن ماشین مشکلی داشته باشد، به او فرمان می‌دهد. همچنین اگر با آن چشم‌های ضعیفش، توانایی تشخیص غریبه‌ای را داشته باشد، جلویش را می‌گیرد و پرس و جو می‌کند. عصر‌ها هم بقچه خالی ناهارش را برمی دارد، کانکس را قفل می‌کند و می‌رود.


هر روز صبح وقتی در آسانسور را باز می‌کنم و اصلا حواسم به اطراف نیست، صدای قبراق و سرشار از انرژی سلام کسی را می‌شنوم. سر که برمی گردانم، آقای همتی را می‌بینم که با دندان‌های مصنوعی یکدست و براقش درحال لبخند زدن و دست تکان دادن است و صبحی را که این گونه آغاز شود، خداوند پر از خوشی و برکت خواهد کرد.


آقای همتی را هیچ وقت فردی نمی‌دیدیم که قادر باشد امنیت یک ساختمان هشت طبقه را برقرار کند. حتی همان روز‌های نخستی که عهده دار حراست از ساختمان بود، تردید‌هایی بین همسایگان وجود داشت برای جانشین کردنش با فردی جوان‌تر که بتواند به سرتاسر ساختمان سرکشی و رفت وآمد‌ها را با دقتی بیشتر کنترل کند.


اما پس از مدتی همه اهالی ساختمان با آن پیرمرد همیشه خندان چنان انس و الفت گرفتند که روزی نبود یکی از همسایه‌ها ناهارش را با او سهیم نباشد یا نمی‌شد که یخچال کوچکش خالی از میوه بماند.


با تمام این حرف‌ها مانند هر حضور دائمی و قطعی، گاهی هم می‌شد که بودنش را نمی‌دیدیم و از اینکه همیشه هست، خاطرمان جمع بود و خیال می‌کردیم همیشه وقت هست که از محبت و لطفش قدردانی کنیم.


روز‌ها گذشتند تا رسید به اردیبهشت امسال و غیبت چندروزه آقای همتی. مدیر ساختمان در جلسه هفتگی اعلام کرد که نگهبان پیر ساختمان به علت درگیر شدن با ویروس کرونا در بیمارستان بستری شده است و گویا حالش هم چندان مساعد نیست.


همان آدم‌هایی که اوایل حضورش قصد داشتند عذرش را بخواهند، حالا بغض کرده بودند و چه بسا اگر شرم حضور دیگران نبود، به خاطر آقای همتی که بر روی تخت بیمارستان افتاده بود و نفس هایش به کندی بالا می‌آمد، زار هم می‌زدند.


با اینکه بیش از ۲۰ سال است رانندگی می‌کنم، همیشه وقتی ماشین را روی دنده عقب می‌گذارم، باید تمام انرژی کاینات به کمکم بیاید تا ماشین را داخل جدول سیمانی نیندازم.


آرنج دستم را روی صندلی بغل می‌گذارم و گردنم را تا آستانه در بر‌ می‌گردانم تا ماشین را با دنده عقب از پارکینگ خارج کنم. همان لحظه چشمم به آقای همتی می‌افتد که عقب ماشین ایستاده است و با آن دندان‌های مصنوعی درخشان اشاره می‌کند که نگران هیچ چیز نباشم و فرمان می‌دهد که بیرون بیایم. از ماشین پیاده می‌شوم و در آغوش می‌گیرمش. در دلم دعا می‌کنم بوی سیگار ارزان آقای همتی، همیشه در این ساختمان بپیچد. آقای همتی برکت ساختمان کهنه‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->