فرزانه شهامت | شهرآرانیوز؛ اول: چند بوق آزاد و بعد، صدایی زنی جوان از آن سوی خط. معرف گفته بود نیازمند است و چند سال است که برای فرزندان هشت و سیزده ساله اش، پدری و مادری میکند. بی حوصله به نظر میرسد. انگار میخواهد زود «نه» بگوید و قطع کند. نشانی میدهی که فلانی هستی، از روزنامه فلان برای قرار حضوری و تهیه گزارش تماس گرفته ای. با انگیزهتر از قبل، میگوید تجربه اش را دارد که این گزارش ها، به جمع آوری کمکهای مردمی منجر میشود. جمله آخرش تأمل برانگیز است؛ «ببخشید اولش خوب صحبت نکردم. فکر کردم از اداره ... تماس گرفتید و کارِ خونگی پیدا کردید.» بعدتر میفهمیم درآمدی ندارد و هزینههای زندگی اش با یارانه و کمک خیریهها تأمین میشود.
دوم: با مددکار کهنه کار یکی از خیریههای مشهد، صوتی چت میکنی. صدایش پر از تأسف است؛ «خیریه ما دو تا کارگاه بزرگ زد. توی هر کدوم ۲۵، ۳۰ تا چرخ خیاطی نو گذاشت. مشتری هم بود. مددجوها پای کار نیومدن به بهونههای الکی؛ غذام روی گازه، چشمم ضعیفه، دستم درد میکنه و .... گفتیم بیاید نامه معرفی بدیم، برید میدون فردوسی، رایگان مهارت یاد بگیرید. بازم قبول نکردن، بازم بهونههای الکی که راه دوره، اتوبوس نمیخوره و .... هر کار کردیم اینا رو پای کار بیاریم، نشد. ما خیریهها مقصریم. مددجوها رو عادت دادیم به صدقه، نه خدمت در برابر خدمت.»
سوم: با مدیر یکی از خیریههای شهرمان، در واتس اپ صحبت میکنیم. پیاپی فایلهای صوتی میفرستد و درد دل میکند. پیداست این موضوع، حسابی فکرش را مشغول کرده است. از مددجویانی میگوید که کار نمیکنند و لقمه حاضر و آماده میخواهند؛ «کار براش پیدا کردیم، جوشکاری. ساعت کاری ش منطقی بود. گفت برو بابا!»
چهارم: چشم هایت از زیر و رو کردن آرشیو رسانهها خسته است. از شش هفت سال پیش به این سو، دهها گزارش و تحلیل را خوانده ای، اما دریغ از یک آمار دقیق. از ۷ هزار تا ۳۰ هزار و حتی رقمهای بالاتر، عددهای ضد و نقیضی است که از تعداد خیریههای کشور داده اند. آشپز که چند تا شود، برای حداقلهایی مثل آمار درمی مانیم، چه رسد به کیفیت خدمات.
بیشتر نقدها محور مشترک دارد؛ حسابهای مالی خیریهها شفاف باشد، همین. از میان هزاران واژهای که بازخوانی کرده ای، فقط یک نفر به آسیب، ریشهای نگاه کرده است. حبیب ا... آسوده، وقتی این صحبتها را گفت، قائم مقام کمیته امداد استان بود و حالا مدیر کل است؛ «مشهد و استان از وجود مراکز حمایتیِ صرف اشباع شده است. دولت یارانه میدهد. مؤسسات حمایتی پای کار هستند و خیریهها کمک میکنند، اما چرا همچنان فقر وجود دارد؟ چون فقر با پول از بین نمیرود. پول، فقیر را توانمند نمیکند.»
پنجم: نوشتن از تجربههای عینی تمامی ندارد؛ از خیریههای بسیار و دستگاههایی که انگار تفاخر به بستههای ارزاقی که میدهند، شده است تمام رزومه و ادعا شان. خوب است؛ اما همه اش همین؟ کار فرهنگی پیوسته، در اولویت هایشان جایی دارد؟
پیدا کردن کسی که کارشناس باشد، آسیب را فهمیده باشد، دنبال لاپوشانی نباشد و راهکار داشته باشد، ساده نیست.
گفت وگوی ما با محمدرضا رمضانیان، پژوهشگر، دانشجوی دکترای مدیریت فرهنگی و مدیر یکی از خیریههای معتبر مشهد، این طور شکل گرفت. او عضو هیئت مدیره چند مؤسسه خیریه و عضو شورای پنج نفری خیران مشهد زیر نظر اداره اوقاف مشهد است.
از سال ۱۳۸۰ عضو هیئت مدیره یک خیریه شدم. تجربه ام به عنوان مدیر خیریه، پانزده ساله است.
در این ۲۰ سال، چیزهایی میدیدم که غیر منطقی بود؛ مثلا مددجوهایی که از شدت احتیاج، نانشان را از نانوایی، قرض میگرفتند، اما وقتی موقعیت شغلی معرفی میکردیم، نمیپذیرفتند. تغییر رشته دادم تا در این زمینه، کار علمی کنم. موضوع رساله دکتری من، طراحی الگویی برای رفع کارگریزی در بین مددجویان حاشیه مشهد است.
نه. یکی و دو تا هم نبودند. یکی از بانکهای استان، برای مهمان سرایش نیرو میخواهد. از ما خواسته نیرو معرفی کنیم. یکی از کارخانه ها، برای جذب نیرو تا ۵۰۰ نفر اعلام آمادگی کرد؛ مددجویان از کار سر باز زدند. گفتیم شاید با کار بیرون از خانه مشکل دارند. کار خانگی جور کردیم. مواد اولیه میبردیم تا تکمیل کنند و از درِ خانه، تحویل میگرفتیم و مثالهای دیگر. باز هم با مواردی از خودداری، روبه رو شدیم.
بله. مشکل، یک خیریه و دو تا نیست. به اوقاف، کمیته امداد و خیلی از خیریهها سر زده ام. همه با این مسئله مواجه اند؛ با گروهی کارگریز.
وقتی همه علتها جمع است، اما اتفاقی که باید نمیافتد، یعنی پای یک عامل خارجی در میان است. در مسئله فقر و کار نکردن مددجوها اسم آن را گذاشته ام عامل فرهنگی.
از قدیم بوده، به نظرم الان تشدید شده است. در سامانههای علمی جست وجو کرده ام. کسی دنبال حل این مسئله نبوده و نیست. کار علمی من هم هنوز تکمیل نشده است، با این حال بر اساس تجربه ام میگویم که ۱۵، ۱۰ سال پیش، مددجوها روی اعتبارشان حساستر بودند و برای کار، همت خیلی بیشتری داشتند.
عاملی فرهنگی که عرض کردم میتواند منشأ کارگریزی باشد؛ یک دلیل، فراوانی خیریهها و بی برنامگی آن هاست. دلیل دیگر میتواند افسردگی مددجوها باشد که انگیزه کار در آنها را از بین برده است. مددجویی که میل به کار ندارد، بی استعداد نیست. هنر این است که علت بی میلی اش پیدا و درمان شود.
در بیشتر خیریهها چیزی به عنوان اسناد بالادستی نداریم؛ یعنی نمیدانیم چطور و به کجا میخواهیم برویم. نحوه تعامل را بلد نیستیم و خیلی وقتها به شأن مددجو توجه نداریم. نیازها دو بُعد جسمی و روحی دارد و برنامههای ما معطوف به نیازهای جسمانی است.
دانمارک و فنلاند را بررسی کردم. خیلی از کشورهای حوزه یورو همین هستند. خدماتشان را به انجام خدمت متقابل از سوی مددجو منوط کرده اند. اگر قرار است کمکی غیر اورژانسی به مددجو بشود، او هم باید در مقابل آن، کاری برای جامعه انجام دهد و برخی حقوقش، مشروط میشود به فعالیتهای بعدی اش. مشارکت مددجو اصل است. او باید سه گام بردارد تا مددکار یک گام بردارد. وظیفه مؤسسه خیریه، ایجاد اعتمادبه نفس است، نه اینکه روی نیازهای مادی مددجو متمرکز باشد. بیشتر مددجوها، امید و میل به کار را از دست داده اند.
خیلی هایشان خانواده سالم و سرپایی ندارند، از نظر اجتماعی، بی پناه هستند و تحت تأثیر نابسامانیهای اجتماعی اقتصادی زود زمین گیر میشوند.
اصل کار مقدس است. آرامش و اعتماد به نفس میآورد. اگر سازگار با روحیه باشد، عین تفریح است. این همه روایت و تأکید اسلام برای کار، فقط برای معیشت نیست. دنیا رویکرد کاردرمانی را برای آسیب دیدهها در پیش گرفته است.
خانم بدسرپرستی که با سه فرزندش چند شبی را در خیابان گذارنده بود. بلافاصله برایش خانه گرفتیم. گاز، یخچال، فرش دادیم، بدون دریافت هزینه. نیازهای اولیه که تأمین شد، متوجه شدیم رفت و آمدهای مشکوک با رنگ و بوی فساد به این خانه دارد شکل میگیرد. کمکهای ما پیوست فرهنگی نداشت. ما به صورت ساختارمند چنین پیوستی در بیشتر خیریهها نداریم.
پیوست یعنی اگر میخواهی آب به کسی بدهی، بدانی کِی و توی چه ظرفی بدهی، زبان بدنت چه باشد، با دو دست بدهی یا یک دست، توی صورتش زل بزنی یا نه. در اسلام برای اینها حرف داریم.
نه. این عبارتی است که برای تقریب به ذهن گفتم. درستش این است که بگوییم شاکله کار خیریه، فرهنگی است و بقیه ابعاد، پیوست است. سیستم عامل، فرهنگ است و تصویر پس زمینه، اقتصاد. ما باید کمک اقتصادی، تحصیلی و... را به مددجو ارائه کنیم تا فرهنگش درست شکل بگیرد. الان این طور نیست.
با اطمینان میگویم مؤسسات خیریه، آموزش مددکاری ارائه نمیکنند؛ مگر انگشت شمار مؤسساتی که زیر نظر بهزیستی باشند یا خود کمیته امداد که کار تخصصی میکند. فلان خیریه، متشکل از چند مهندس پولدار است. فلانی مال صاحب فلان هتل است. آن یکی مال بازنشستههای فلان اداره است و .... صرفا یک عده دغدغهمند هستند که به حکم انسانیت و علقههای دینی، قصد کمک به همنوع دارند و آموزش ندیده اند.
بله، برای گرفتن مجوز، داشتن سند جامع، نقشه راه و تحصیلات مرتبط لازم نیست. چند خیریه بزرگ مشهد را اسم میبرم؛ نامشان را ننویسید. مدیرعامل و هیئت مدیره شان هیچ کدام تحصیلات مرتبط ندارند و به شیوه خودشان برای رفع فقر تلاش میکنند. خیریهای میشناسم که ساختمانش ۳۰ -۲۰ میلیارد تومان میارزد. خدماتشان شده در حد سالانه یکی دو بار ارائه بسته معیشتی. دو نفر از اعضای هیئت مدیره شان سواد ندارند. خیریه دیگری را مثال میزنم که هیئت مدیره شان کم سوادند؛ در حد دیپلم و دیپلم ناقص. حاضر هم نیستند از تجربه دیگران استفاده کنند. حرف بزنی، فکر میکنند آمدهای خیریه شان را تصاحب کنی. نتیجه میشود اینکه فلان خیریه با کمکهای مردمی ۵۰ جهیزیه بدهد و تعداد شایان توجهی از آنها منجر به طلاق شود. در مقابل، خیریهای داریم که تا الان حدود ۵ هزارجهیزیه داده و یکی هم منجر به طلاق نشده است؛ چون شاکله کارش، به صورت خودجوش، فرهنگی است، کلاس آموزشی میگذارد و همواره پایش میکند.
اینها شئون حاکمیتی است، اما الان چارهای نیست، جز اینکه خیریهها وارد شوند، اما با برنامه.
اگر سامانه واحدی بود، این چند گانگی اشکال نداشت. الان هیچ کدام به دادههای هم دسترسی ندارند. معلوم نیست چه کسی دارد به کدام مددجو کمک میکند. مددجویی فوت کرده بود. برای کارهای کفن و دفن رفتیم خانه اش. دیدیم یک اتاق دو و نیم در سه، پر از مواد غذایی دارد. این بلبشو باعث تضییع کمکها میشود. سمنهایی داریم که مددجو با تیبا و پرشیا میرود دم در مرکز، ترمز میزند و بسته معیشتی اش را میگیرد. پیداست مدت هاست که شناسایی مجدد انجام نداده اند. فرایندهای پنج گانه مدیریتی (برنامه ریزی، تصمیم گیری، سازمان دهی، کنترل و نظارت) در ۹۰ درصد خیریهها اجرا نمیشود. این جنس حرفها را بگویی میگویند «ول کن آقا! کار باید برای خدا باشد!» ساختارهای پنهانی که کمکهای سنگینی به مددجوها میکنند، بماند.
تا حالا یک نفر نیامده بگوید میخواهم خدماتتان را بررسی کنم.
به هیچ شکل.
حسابهای مالی، دقیق بررسی میشود که از کجا آمده و کجا خرج شده است؛ اما به این شکل نیست که چقدر اثر بخش بوده، چرا برای فلان موضوع خرج شده و برای فلان کار نه.
شاید، هر چند دلیل نمیشود.
خیرانی که دوست ندارند دیده شوند، مثلا از ترس دارایی با حسابهای مخفی کار میکنند. جمعهای دوستانه، خانوادگی، جلسات قرعه کشی، دورههای قرآن و .... خیلی از اینها ناخواسته کارهایی میکنند که بعید نیست ضررش برای تضعیف روحیه کار در مددجو، بیش از منفعتش باشد.
رفتار درست را با مطالعه و گفتگو با برخی بزرگان دینی فهمیده ایم، اما نمیتوانیم اجرا کنیم. چون اگر مددجو کوچکترین فشاری حس کند، میگوید خداحافظ. با مشورت در و همسایه، میرود سراغ خیریه دیگر. خودشان اصطلاحی دارند که میگویند «ما خیریه خور شده ایم»؛ یعنی همه هزینه هایشان از خیریهها تأمین میشود.
دقیقا. ما دو نوع متکدی داریم، یکی سر چهارراهها و دیگری، کسی که نمایشگاه فقر درست میکند. هر بار میروی خانه اش، میبینی یخچال ندارد. نانش در این است که وقتی خیران را میآورد خانه اش، دلشان را بسوزاند. چند وقت بعد اهدا، میرود میفروشد و به ثمن بخس هم میفروشد. چون به نمایش فقر نباید لطمهای بخورد.
چون همه خانواده یکدست نیستند؛ مثلا آقایی داریم که روحیه اش را توضیح دادم. دو فرزند و همسرش از شدت سوء تغذیه به حد مرگ افتاده اند. ما مجبوریم از اینها حمایت کنیم، یا خانمی که ناتوان و بیمار و شوهرش معتاد است. دستمان بسته است.
بله، کارشان این است که بین خیریهها و دستگاههای حمایتی بچرخند و کمک بگیرند. باعث و بانی این آشفته بازار، نابسامانی خیریه هاست. یکی از دستگاههای متولی صدور مجوز و نظارت بر خیریهها سامانهای به اسم «اشاره» دارد. از ۲۵۰ خیریه زیرنظرش، فقط ۷۰ خیریه از سامانه استفاده میکنند. از بقیه هیچ اطلاعاتی نیست. دیتا بیس دستگاههای حمایتی به مددجوها هم در دسترس یکدیگر نیست.
اول آگاهی و بهبود سطح مطالبات. گارد خیریهها را برای همکاری، بسته دیده ام. از دغدغه مندان میخواهم بیایند در کنار هم تا یک بار برای همیشه این مسئله را حل کنیم. دیدار با مسئولان اعم از نمایندههای مجلس و ... باید انجام شود. از دانشگاههای محلی که رشتههای مرتبط دارند؛ مطالبه پژوهش شود. حوزه علمیه باید بتواند با نگاه دینی، الگوی ارائه خدمت را پیشنهاد بدهد. ما به عزم حاکمیت برای تعریف نقش هر دستگاه نیاز داریم. این سازمان دهی که بی هزینه نیست، خیلی چیزها را روشن میکند؛ مثل گزارشهای غیر واقعی برخی خیریهها که به هر مددجو مبلغی ناچیز، مستمری و جامعه هدفشان را بزرگ نشان میدهند.
خیریهها دغدغه نداشته اند. یک دست صدا ندارد. با دیدگاه «دستش نزنید، چون بدتر میشود» روبه رو هستیم. همینهایی که میگویند «نگو تا مردم بدبین نشوند.» نه الگوهای خدمت به نیازمندان را از منابع دینی استخراج کرده ایم، نه از روشهای روز دنیا باخبریم. برنامههایی داریم. شش ماه دیگر، سؤالتان را تکرار کنید.
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل / که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم.