حکایت مولانا حکایت دیگری است برای ما فارسی زبانان؛ شاعری ایرانی که یک سال (۲۰۰۷ میلادی) جهان به نامش به قامت ایستاد؛ ـ هرچند این نام گذاری به پیشنهاد ترکیه بود و این کشور او را به نام خود معرفی کردـ البته تاکید کنم که نگاه من به مصادره بزرگان علم و ادب، متعصبانه نیست و معتقدم این از افتخارات ماست که آدمهایی از حوزه زبان فارسی سر برآورده اند که امروز دیگران برای مصادره آنها سر و دست میشکنند.
جای سربلندی دارد که یکی مثل مولانا در اقلیم تاریخی خراسان بزرگ بالیده است و امروز نام او در جهان یادآور تاریخ ادبیات و اندیشه ایران بزرگ و فرهنگ شرقی است.
اما نکته اینجاست که کم کاریهای ما جای توجیه ندارد. مثنوی او که مقام معظم رهبری هم تاکید میکنند: «شعر مولوی را شما ببینید. اگر فرض کنید کسی به دیوان شمس به خاطر زبان مخصوص و حالت مخصوصش دسترسی نداشته باشد که خیلی از ماها دسترسی نداریم و اگر آن را کسی یک قدری دوردست بداند؛ مثنوی؛ مثنوی که خودش میگوید: "و هو اصول اصول اصول الدین". واقعا اعتقاد من هم همین است.»
یا در جایی دیگر میفرمایند: «مثنوی مولوی هم یک گنجینهای از همین افکار الهی و معارف الهی است.» امروزه این مولانا در کجای مشهد دیده میشود؟ ما حتی میدان و خیابانی آبرومند در داخل شهر و منطقهای فرهنگی که در شأن جایگاه علمی او باشد، به نام او نام گذاری نکرده ایم. (مجموعه سپاد جای مناسبی برای این نام گذاری نیست.) ما در این شهر تندیس و نمادی درخور از او نداریم. بر دیوارهای این شهر بیتهایی از این «گنجینه معارف الهی» خوشنویسی نشده است.
به راستی مشهد در سالی که فرصت پایتختی جهان اسلام را داشت، چقدر کوشید مولانا را بیش ازپیش دست کم به جهان اسلام معرفی کند و از حیثیت خراسانی و فارسی زبانی او دفاع کند؟ درواقع امروز مشهد که بزرگترین شهر در اقلیم خراسان بزرگ است، باید آن تاریخ ادبی و علمی و هنری خراسان بزرگ را هم نمایندگی کند و فرصتهایی را برای معرفی مفاخر به جهان بیابد. معرفی مفاخر برنامه میخواهد. دیگران اگر مصادره میکنند، به شعار و سخنرانی بسنده نمیکنند.
همایش و جشنواره میگذارند، به نام او اسکناس چاپ میکنند، فیلم و سریال و تئاتر میسازند، سمفونی تولید میکنند، برخی کالاها و تولیدات مهم علمی و نظامی و خدماتی را به نامشان مینهند، طرح جایزههای جهانی درمی افکنند و در یک کلام سرمایه گذاری میکنند تا نام هریک از این مفاخر بارها دیده و شنیده شود و امروز که روز بزرگداشت مولاناست، میتوانیم تلنگری بزنیم.
مولانا که افتخار دو کشور ایران و افغانستان است و فخر کشورهای فارسی زبان، شایستهتر آن است که در مشهد پررنگتر دیده شود. آیا سزاوار نیست نگاه جهان اسلام را به سمتی بچرخانیم که باور کند این گنجینه معارف الهی از این بوم وبر برخاسته است؟ آیا شایسته نیست برای ۸ مهر هرسال فکری اساسی بکنیم تا برنامهای درخور و شأن فرهنگ و ادب و تاریخ ایران اسلامی و شخص مولانای مانا داشته باشیم؟
ترکیه در سالی که به پیشنهاد او سازمان ملل سال مولانا نام نهاد، غوغایی در جهان در انداخت. قطار مولانا را با هزینه ۴ میلیون دلاری در اروپا روی ریل فرستاد تا به جهان بباوراند که مولانا نه ایرانی و فارسی زبان که «رومی» است. وزیر فرهنگ این کشور هم به صراحت گفت: نام خانوادگی مولانا «رومی» است و جهان او را به عنوان رومی میشناسد و رومی یعنی «آناتولیایی»! و البته ما همچنان نگاه میکردیم.
آن سال و سالهای پیش و پس از آن ترکیه جایزه جهانی صلح مولانا راه انداخت. مد لباس مولانا طراحی کرد، سکه به نام او زد، مثنوی را به ۲۰زبان ترجمه کرد و نسخههایی از آن را به سران کشورها هدیه داد، سالن بزرگ نمایش با گنجایش سه هزار نفری ساخته شد و خلاصه ترکیه هرچه در توان داشت، خرج نام مولانا کرد و البته این قصه همچنان ادامه دارد. ترکیه برای رشد صنعت گردشگری اش خوب به مولانا بها داد؛ و سرانجام این کلام نغز سعدی که: «ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی؟»