واژگونی یک وانت در جاده گناباد به قاین ۲ کشته بر جای گذاشت (۱۵ تیر ۱۴۰۴) جاده چالوس یک‌طرفه شد (۱۵ تیر ۱۴۰۴) ابتلا به این بیماری‌ها می‌تواند خطر افسردگی را دو برابر کند پرهیز از ایجاد شوک دمایی در اولین لحظات گرمازدگی هشدار نارنجی هواشناسی برای سه استان کشور صادر شد (۱۵ تیر ۱۴۰۴) تکرار حماسه مدافعان سلامت در جنگ ۱۲ روزه | لزوم بازنگری در سرمایه انسانی حوزه بهداشت استخدام ۲۰۰ عضو هیئت علمی قراردادی در دانشگاه فرهنگیان تصویب شد اعلام جزئیات ترم تابستانی دانشگاه فرهنگیان پیش‌بینی هواشناسی امروز (۱۵ تیر ۱۴۰۴) | رگبار و رعدوبرق در شمال و شمال‌غرب کشور پرواز‌های «هما» از اهواز و شیراز به مقصد دبی برقرار شد هشدار سازمان هواپیمایی: فروش بلیت برای پرواز‌های ساعات شب جعلی و غیرمجاز است بازگشایی فرودگاه شهید مدنی تبریز | نخستین پرواز استانبول انجام شد (۱۴ تیر ۱۴۰۴) + فیلم تأمین قطار‌های فوق‌العاده برای ایام تاسوعا و عاشورای حسینی ۱۴۰۴ فرمول مراقبت از پوست صورت در تابستان برای دادن غذا و نوشیدنی نذری از این ظرف‌ها استفاده نکنید مراقب گرمازدگی در داخل خانه باشید آیا زیاد خوردن لبنیات، کابوس شبانه می‌آورد توصیه‌های تابستانی برای مادران باردار پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی در روز‌های تاسوعا و عاشورای حسینی (۱۴ و ۱۵ تیر ۱۴۰۴) پروازهای شرکت‌های عربی به ایران از سر گرفته شد ۱۷ مصدوم در حادثه آتش‌سوزی مجتمع تجاری درگهان (۱۳ تیر ۱۴۰۴) هشدار رئیس انجمن علمی روانپزشکان ایران: آثار روانی و اجتماعی جنگ نیازمند توجه و سیاست‌گذاری فوری است ۲۵ استان با تنش آبی مواجه هستند استاد دانشگاه فردوسی مشهد: سران صهیونیستی و آمریکایی شمر و یزید زمان ما هستند تمدید مهلت ثبت اعتراض آزمون‌های نهایی پایه دوازدهم ویدئو | ازسرگیری پروازها در فرودگاه‌های اصفهان و تبریز ۱۱ کشته در حادثه ریزش ساختمانی در پاکستان نخستین پرواز خارجی در فرودگاه امام خمینی (ره) به زمین نشست (۱۳ تیر ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

حبیب خدا

  • کد خبر: ۸۵۳۴۵
  • ۰۴ آبان ۱۴۰۰ - ۱۶:۴۸
حبیب خدا
محمدرضا امانی - نویسنده

هیچ شب و روزی را به خاطر ندارم که خانه پدری خالی از مهمان‌های دور و نــــزدیــــک باشــــد. هم ولایتی‌هایی که به شهر می‌آمدند، اگر فرصتی می‌یافتند برای یک استکان چای یا اگر وسیله‌ای برای برگشت به روستا پیدا نمی‌کردند، برای یک شام ساده و جایی برای خواب به خانه ما می‌آمدند. هیچ وقت هم نشد پدر یا مادرم در مقابل این آمدورفت‌های بی پایان ترش رویی کرده باشند و ذره‌ای از آنچه را در خانه بود، از آن‌ها دریغ کنند.

دو سال پیش که پدرم به علت اشکال در ستون فقرات مدتی زمین گیر بود و به علت همین بیماری هم خانه ما خلوت‌تر شده بود، یکی از حسرت‌های پدرم سفره کوچکی بود که شب‌ها در خانه پهن می‌شد. اگر هم از خدا طلب عافیت می‌کرد، به این علت بود که مانند قبل میزبان اقوامش باشد و دوباره مهمان‌ها برای یک چای ساده هم که شده است پایشان به منزلش باز بشود.

هر کسی هم که به خانه مان می‌آمد، معمولا کیسه‌ای بر پشت داشت که یا چیزی بود که از روستا آورده بود تا در شهر بفروشد یا وسیله‌ای موردنیازش بود که از شهر خریده بود؛ از پوست گوسفند بگیر تا کیسه‌های بادام و گل‌های زعفران. حتی یک شب یکی شان یک شتر آورد و به درخت داخل حیاط بست. بچه‌های محل که از دیدن آن حیوان عظیم الجثه به وجد آمده بودند، جلو در خانه تجمع کرده بودند تا لای در حیاط را کمی باز بگذارم که حیوان را ببینند.

چهارده ساله بودم و با لنگه کفشی که دهان باز کرده بود به خانه آمدم. پدرم روی صندلی گوشه حیاط در آفتاب نشسته بود و داشت با ماشین دستی ریش هایش را می‌تراشید. لنگه کفش را از پایم بیرون آوردم و به گوشه‌ای پرتاب کردم و با بغض گفتم تا روزی که یک جفت کفش نو برایم نخرد، دیگر به مدرسه نخواهم رفت. پدرم حرفی نزد و به اصلاح صورتش مشغول شد. از پشت پرده پنجره دیدم که چند دقیقه بعد بیرون رفت. نیم ساعت بعد برگشت؛ درحالی که به عوض کفش یک جفت جوراب سرمه‌ای برایم خریده بود.

با دیدن آن جوراب‌ها چنان عصبانی شدم که به حیاط رفتم و یکی از کیسه‌های مهمان‌ها را وسط کوچه انداختم. اولین و آخرین سیلی آنجا از دست‌های بزرگ پدرم به گونه ام نشست. اصلی‌ترین قانون خانه را زیر پا گذاشته بودم که برای پدرم قابل بخشش نبود. حرمت مهمان بالاتر از هر چیزی بود. این عمل برایش حکم عاقبت به خیری خودش و فرزندانش را داشت. مهمان برای پدرم حقیقتا حبیب خدا بود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->