روز پیوند اولیا و مربیان، مسیری برای آینده روشن دانش‌آموزان | مشارکت و تعامل، حلقه مفقوده انجمن اولیا و مربیان است «شُله» جهانی‌ترین غذای مردمی در مشهد است | گفتگو با یکی از شله‌پزهای جوان مشهدی که عاشقانه آن را پخت می‌کند دعوت انتقال خون خراسان رضوی از مردم برای مشارکت در پویش «یک درصد برای نجات جان انسان‌ها» نشانه‌های مسمومیت با ماهی را بشناسید آثار منفی آلودگی هوا بر سلامتی | دَم های بی بازدم سد شوریجه از ابتدای زمستان ۱۴۰۴، آب‌گیری می‌شود نماینده سازمان جهانی فائو در ایران: ۸۰۰ میلیون نفر از مردم دنیا دچار کمبود مواد غذایی هستند  کمبود این ویتامین‌ها در بدن منجر به زوال عقل می‌شود سومین همایش ملی امنیت غذایی در مشهد برگزار شد | چاره‌اندیشی نخبگانی برای بحران‌های غذایی بازنشستگان تأمین‌اجتماعی: چرا سازمان تأمین‌اجتماعی بعداز ۷ ماه انتظار، معوقات بازنشستگان را قطره‌چکانی پرداخت می‌کند؟ پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (پنجشنبه، ۲۴ مهر ۱۴۰۴) | آلودگی دست از سر مشهد برنمی‌دارد! رصد بازار مشهد درخصوص عروسک‌های حاشیه ساز ابوظبی چگونه برای خارجی‌ها جذاب‌تر از دبی شده است؟ کمبود ۵۰ پایگاه اورژانس در مشهد کلاس‌های مجازی، دردسر حقیقی خانواده‌ها | روایت چالش‌های آموزش غیرحضوری در روز‌های غبارآلود مشهد آیا مصرف نوشیدنی‌های گازدار به هضم بهتر غذا کمک می‌کنند؟ انجمن اولیا و مربیان محفلی برای هم‌افزایی ۲ نهاد خانه و مدرسه خودرو با نصف قیمت برای بازنشستگان آموزش و پرورش و فرهنگیان+ جزئیات وزیر آموزش و پرورش: نگاه تحولی دولت به عدالت آموزشی، آغاز یک جریان تمدنی در کشور محسوب می‌شود درباره کلاس‌های ۴۱ نفره در  ۲۱ محله مشهد که  فرصت  آموزش برابر را  از دانش آموزان می‌گیرد | سرانه؛ صفر مطلق پیش‌بینی بارش باران و وزش باد در برخی استان‌ها (۲۴ مهر ۱۴۰۴) فیش حقوقی بازنشستگان تأمین اجتماعی باید اصلاح شود عوارض مصرف خودسرانه آنتی‌بیوتیک که از آن‌ها بی‌خبرید  چند تمرین ساده برای تقویت ریه‌ها در هوای سرد موارد ابتلای تب دنگی در هرمزگان به ۷۰ نفر رسید (۲۴ مهر ۱۴۰۴) دادسرای جرائم پزشکی درباره تزریق بوتاکس در آرایشگاه‌ها هشدار داد جای پای حضرت زینب (س) در مصر: مسجدی که میزبان کاروان اسرای کربلا بود اعترافات تکان‌دهنده مردی که جسد دختر جوانش را خاکستر کرد! اخراج کادر خاطی مدرسه در پی انتشار فیلم تنبیه بدنی یک دانش‌آموز
سرخط خبرها

از پدران و پسران

  • کد خبر: ۸۵۴۶۶
  • ۰۵ آبان ۱۴۰۰ - ۱۳:۵۹
از پدران و پسران
محمدرضا امانی - نویسنده

از آخرین دفعه‌ای که با پسرم به استخر رفتیم، بیش از دو سال می‌گذرد. هنوز کرونا به زمین هجوم نیاورده بود و با درآغوش گرفتن عزیزانمان جهان هنوز جایی تحمل پذیر بود. آن روز با همه تلاش، انواع بازی‌هایی را که امکانش بود در قسمت کم عمق انجام دادیم، اما عمیقا حس کردم که خیلی به پسرم خوش نگذشته است.

پسرم توقع داشت مانند پدر‌های شجاع که پسرهایشان را بر دوش سوار می‌کنند و آرام آرام به قسمت‌های عمیق‌تر استخر قدم می‌گذارند، من هم مانند لاکپشتی میان سال او را بر پشتم بنشانم و به عمیق‌ترین قسمت استخر ببرم.

اما حقیقت این بود که من در طول زندگی هیچ وقت جرئت و جسارت عبور به آن طرف طناب قرمز را نداشته ام؛ همان طنابی که تو را پرتاب می‌کرد به قسمتی که جایگاه پدران قهرمان و شجاع بود.

همه اش تقصیر پدرم بود. اگر آن تابستانی که به شمال کشور سفر کرده بودیم و من یازده ساله بودم، به صرافت آموزش شنا به من نیفتاده بود، حالا این قدر از آب نمی‌هراسیدم. دریا موج‌های آرامی داشت و آبی بی کرانش دل آدم را خالی می‌کرد. من بر دوش‌های پدرم سوار بودم و همین طور موج‌های کوتاه را پشت سر می‌گذاشتیم و جلو می‌رفتیم.

مادرم با مانتویی نارنجی در ساحل روی زیلویی نشسته بود و وقتی سر برگرداندم تا ببینم چقدر از ساحل دور شده ایم، او را قد یک پرتقال دیدم. از ترس مو‌های پدرم را در مشت‌های کوچکم می‌فشردم و خجالت می‌کشیدم بگویم که بس است و دیگر جلوتر نرویم.

همان لحظه بود که جهان تاریک و هولناک زیر آب را تجربه کردم. از اکسیژن خبری نبود و به جای نفس کشیدن، آب تلخ خزر بود که به دهان و بینی ام راه یافته بود. پدرم با روشی بدوی سعی کرد ترسم از آب را بشکند. احتمالا می‌خواست صحت جمله معروف «از هرچه که می‌ترسی، خودت را میانش پرتاب کن» را روی من امتحان کند.

او من را مثل یک گونی سیب زمینی بر آب‌های مواج خزر سپرده بود و حالا که ناپدید شده بودم، انگار که آن سیب زمینی‌ها غلتیده باشند و در جوی آب افتاده باشند، دست می‌کشید تا بخشی از من را در زیر آب پیدا کند.

چند روز پیش وقتی از جلو مجتمع آبی که در مدت کرونا بسته شده بود، می‌گذشتم، افرادی را دیدم که در صف خرید بلیت ایستاده اند. نزدیک‌تر شدم تا از گشایش استخر مطمئن شوم.

همین طور که آن ترس قدیمی داشت ضربان قلبم را تند می‌کرد و زانو هایم داشتند رمق از دست می‌دادند، چشمم به آگهی روی دیوار افتاد: «آموزش شنای خصوصی برای تمام سنین.» با گوشی عکسی از آگهی گرفتم و به سمت خانه راه افتادم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->