امیرمنصوررحیمیان | شهرآرانیوز - همیشه اولینها برای آدم، سخت و همراه با چالش بوده است. اولین قدمها وقتی کودک نوپاست. اولین کلام، اولین روز مدرسه و اولینهای دیگر. این ترس از شروع کردن یک کار و تغییر دادن روند زندگی، برای آدمها مثل یک کابوس میماند. ولی مگر میشود حرکت نکرد و ثابت ماند؟ زندگی هیچ وعده و قولی برای یکنواختی، به هیچکس نداده است. او مثل رودخانهای هر لحظه سمت و سویش تغییر میکند و راه جدیدی پیدا میکند. آدمی که قدم در راههای ناشناخته نگذارد، از این رودخانه خروشان جا میماند. مثل اولین نمایشگاه انفرادی، که شاید سختترین قسمت زندگی یک هنرمند است.
هنرمندان زیادی هستند که در دنیای وسیع و رنگین ذهنی خودشان زندگی میکنند و هرگز اجازه نمیدهند، دیگران از افکار درونشان آگاه شوند. ولی بعضی دیگر هم هستند که این پوسته را میشکنند و خود را در معرض دید قرار میدهند. شجاعت و جسارت این آدمها را باید قدر دانست. اتفاقی که در نمایشگاه «اقتباس منجمد یک خیال» در «نگارخانه آذرنور» افتاده است. نمایشگاهی با دو رویکرد همسو، ولی متفاوت. آثار حجمی وحید ولایتی و آثار نقاشی مهسا قدس، میزبان چشمان مخاطبان است.
یکی از آدمهایی که از دالانهای پیچدرپیچ ذهنش بیرون آمده و آثارش را با کمی تردید روی دست گرفته و به مردم نشان میدهد، مهسا قدس است. نقاش جوانی که تحصیلاتی غیر مرتبط با هنر دارد و تقریبا شش سال، از زمانی که کار هنری میکند، میگذرد. او متولد سال ۱۳۷۲ است. حاصل کار او، تبدیل به قابهایی شده، که خطوط، رنگها، فرمها و بافتهایش مربوط به خودش است. آثار قدس با مدادرنگی و گواش روی کاغذهای سنگین و بافتدار فابریانو است. در نگاه اول این آثار بسیار کودکانه به نظر میرسند.
آثاری که بعضی وقتها اینطور به نظر میرسد که برای کشیدن آنها مدتی فکر کرده و هرچیز بیربطی را به چیزهای دیگر پیوند زده است؛ و البته ترسی عمیق را در آثارش میشود مشاهده کرد. ترسی که باعث شده تا کار بزرگ تولید نکند. ترسی که در انتخاب مداد برای رنگآمیزی و معدود رنگگذاریهایش با قلممو میشود دید. ترس خارج شدن از خط و ترس تنها نمایشگاه برپا کردن. انگار از اینکه در این نمایشگاه، مخاطب با کارهای او تنها شود، وحشت داشته است.
هنرمند دیگری که در این نمایشگاه حضور داشت، وحید ولایتی است. او دندانپزشکی است که با دیدن آثارش و تصور ذهن چندوجهیاش، به نظرم میتوانست راه هنر را در پیش بگیرد. مجسمههای چوبی او دارای فرمهای انتزاعی است.
اینکه نقشهای از قبل برای ساخت این مجسمهها وجود داشته یا نه، مهم نیست. مهم نتیجه اثری است که تولید میشود. ولی این تفکر هم ایجاد میشود که هنرمند، عمدا دست به تولید این آثار زده است یا نه. بهتر بود تندیسی با نسبتهای درست و رئال هم به نمایش میگذاشت تا این شک برطرف شود. ساخت مجسمه احتیاج به ذهنی چندبعدی و توان طراحی بالا دارد.
هنرمند مجسمهساز بتواند تصویر نهایی را درون ذهنش مجسم کند –فرقی نمیکند آن تصویر انتزاعی باشد یا واقعی- و روی کاغذ هم آن را پیاده کند. تولید بینقشه، از قابلیتهای هنری اثر میکاهد.