مجید خاکپور - سیدمهدی سیدی فَرُخَد، نویسنده کتاب «فرهنگ جغرافیای تاریخی شاهنامه»، با قاطعیت می گوید اطلاعات جغرافیایی که فردوسی در شاهنامه آورده از کار جمیع جغرافی دانان بزرگ قرن سوم و چهارم و زبده ترین های این علم در آن دوره، بیشتر و دقیق تر است. می گوید: «همه اطلاعات جغرافی دانان زمان فردوسی و قبلش را که روی هم می ریزیم، باز اطلاعات جغرافیایی شاهنامه بیش از آن هاست.» و این هم یکی از جنبه های تحسین برانگیز کار فردوسی است که وجهی دیگر می دهد به اثر سترگ او.ما در این کهن سرا مهمان امروز و فرداییم، ایران مانده است از پس تمام تاخت وتازها. کوه ها مانده اند، رودها و دریاها، بسیاری از شهرها و دیارها. آن ها که نام دار شده اند، شناسا هستند و نشانی و ردی از هزاره های پیش از ما و برای هزارانی که پس از ما می آیند و یکی از نقاط پیوند ما با «نامدگان و رفته گان» همین مکان های مشترک زیست است که نام آن ها گاه گم شده و غبارگرفته و گاه دگرگون شده است.غیر از بخش هایی که در طول تاریخ از ایران جدا شده، جغرافیای ایران از تغییر مکرر نام ها هم زخم خورده است. نام ها کمک می کنند تا گم نشویم در تاریخ و حل نشویم در حافظه پیر و موذی بشری، اما هر قومی که قدرت را به دست گرفته، نام های قبلی را دگرگون کرده و به میل خودش تغییر داده است. اگر بپذیریم که استمرار نام ها هم می تواند پشتوانه هویت و تاریخ و فرهنگ ملت یا قومی باشد، دست اندازی به نام ها و تغییر آن ها یعنی سست کردن عامدانه این پشتوانه.سیدمهدی سیدی فرخد در کتاب «فرهنگ جغرافیای تاریخی شاهنامه» دو کار را انجام داده است، یکی مشخص کردن حد و حدود و پهنه ایران فرهنگی که به گفته خودش امروز در 20 کشور پراکنده است و دیگری احیای نام های دگرگون یا فراموش شده با نشان دادن آن ها روی نقشه.برای این کار از 30 سال پیش سفرها رفته و پژوهش ها کرده است و انگیزه اش این بوده که کشف کند جغرافیای تاریخی ایران فرهنگی کجا بوده است. حاصل فرسنگ ها پیمایش و سال ها پژوهش و مطالعه کتابی شده است که او را به آرزوی دیرینه اش رسانده و نقشه ای است برای هر که بخواهد ایران را بیشتر بشناسد و به جغرافیای شاهنامه سفر کند.
اساسا چرا امروز مهم است که بدانیم جغرافیای شاهنامه کجا بوده و حماسه فردوسی در چه مکان هایی رخ داده است؟
نه امروز، بلکه همیشه هر فردی که شاهنامه را می خوانده، همان طور که علاقه مند می شده به شخصیت هایی مانند رستم و گیو و گودرز و فریدون و ... می خواسته بداند کدام یک از این شخصیت ها واقعی و کدام خیالی است. خواننده دوست دارد جاهایی را هم که در شاهنامه از آن نام برده شده، بشناسد. جاهایی مانند ری و اصفهان و هامون و سمرقند و بخارا که برایش آشناست و می داند کجاست، اما وقتی گفته می شود «بهشت کنگ» و «رویین دز» و ... برایش سؤال می شود این ها کجاست، واقعیت دارد یا نه. برایش مهم است، ولی به دلایلی کسی پیدا نشده است که پاسخ گوی این سؤال باشد و حالا امروز قسمت شده بنده این کار را انجام بدهم.
فکر می کنید به چه دلایلی تا امروز و تا پیش از شما کسی این کار را انجام نداده بود؟
شناختن این پهنه کار بسیار مهمی بوده، چون یک تفاوت با اشخاص دارد. وقتی در شاهنامه نام رستم آمده، این رستم از همان زمانی که نامش را در شاهنامه آورده اند همچنان رستم باقی مانده تا زمان ما. ولی نام جاها و مکان ها به مرور عوض شده اند، اقوام آمده اند و این اسم ها را به نامی که خودشان می خواسته اند تغییر داده اند. مثلا رود «جیحون» نامش «آمودریا» بوده، اما عرب ها آمده اند اینجا و هوس کرده اند نامش را بگذارند جیحون. از دوره ای دیگر باز نامش برمی گردد به «آمودریا». جایی بوده به نام «کُندز» یا «کهن دز» که بعد شده «بَیکَند» بعد شده «قَره کول». هر قوم و طایفه ای که آمده و متصرف شده اسم ها را عوض کرده است. بنابراین شناسایی اعلام جغرافیایی چون ثابت نیست و در طول چندین هزار سال همراه با تاریخ غلت خورده، دشوار است. مثلا در همین چهل سال ببینید چقدر اسم ها را عوض کرده اند. همین اسم های داخل شهر را ببینید. در این پهنه بزرگی که روزگاری ایران فرهنگی بوده الان 20 کشور متولد شده است. از همان دوردست بگیریم؛ قرقیزستان، قزاقستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، افغانستان، پاکستان... همین طور بگیرید تا عراق. همه این ها جزو ایران بوده است. اقوامی که آمده اند اسم ها را عوض کرده اند. بنابراین هر زمان کسی می خواسته کمر همت ببندد که اسامی جغرافیایی شاهنامه را شناسایی کند، مانده است که نام دیروزش را شناسایی کند یا امروزش را. روابط هم مثل امروز نبوده که سفر کردن و کسب اطلاع مقدور باشد. فرهنگ لغت شاهنامه را چند بار انجام داده اند. از اسدی طوسی تا علوی طوسی که در اصفهان فرهنگ لغت شاهنامه را نوشت که مرحوم خدیو جم آن را تصحیح کرد. دیگرانی هم کردند، حتی آقایی آلمانی هم این کار را کرد. می شود نشست گوشه ای و روی کلمات شاهنامه کار کرد که معنای این کلمه این است، ولی اسامی جغرافیایی این طور نیست. دکتر خالقی مطلق به من می گفت در شاهنامه آمده است «بُغمنج» -روستایی است پشت چناران و نزدیک کوه های هزارمسجد که امروز به آن بوقمچ می گویند- اما من چطور می توانم وقتی توی آلمان در اتاق یک ساختمانی نشسته ام بدانم که «بغمنج» کجاست. شناخت این مکان ها کار میدانی می خواسته، کار سختی بوده و برای هر کسی مقدور نبوده است. حال بنده به دلایلی از 30 سال پیش به جغرافیای تاریخی ایرانمان علاقه مند شدم؛ ایران فرهنگی. تا آن جاهایی را که تکه تکه از ایران جدا شده بشناسم. سفرهایم را هم از 30 سال پیش شروع کردم. مکرر سفر رفتم به ترکمنستان، تاجیکستان، ازبکستان، افغانستان و ... رفتم از نزدیک دیدم، پیمودم، بعد زمینه برای من فراهم شد که بیایم این جغرافیای تاریخی شاهنامه را بنویسم. امری که نه در قرن های قبل برای فردی مقدور بود نه حالا برای هر فردی مقدور است.
اشاره کردید که هر قومی که آمده و متصرف شده اسم ها را عوض کرده است، در این هزاره ای که از سرایش شاهنامه فردوسی گذشته است، چه قومی بیشترین تغییر را در نام ها ایجاد کرده است؟
اول بگویم و در کتاب هم نوشته ام که حدود 620 نام جغرافیایی شاهنامه را در این فرهنگ آورده ام. از این 620 نام حدود 360 نام مدخل اصلی است، یعنی «اصفهان» -که مدخل اصلی است، گاهی «سپاهان» ضبط شده، گاهی «اسپهان»، گاهی «اسفهان». اگر این طور بشماریم 620 نام آمده است، اما اگر همه نام های یک مدخل را یک نام بشماریم که مثلا غرض «اصفهان» است، حدود 360 اسم در این کتاب آمده است. بیشتر این ها از عهد باستان است. از اسطوره گرفته شده است. مثلا مازندرانی که در شاهنامه نامش آورده شده است، این مازندران ما نیست. مازندران ما اسمش طبرستان بوده است. مازندرانی که در شاهنامه نامش آمده سرزمین دیوها بوده، جایگاه «انیران» یا ناایران، جایی غیر از ایران بوده است.اما درباره دست اندازی به نام ها. اول از همه تغییرها در عهد ساسانیان شروع شد. آمدند اسامی جغرافیایی را مطابق سلیقه خودشان به روز کردند. مانند همین اتفاقی که این روزها می افتد و بسیاری از اسامی اصیل ایرانی را تغییر می دهد. در زمان ساسانیان هم همین کار را کردند. مثلا همین خراسانی که من و شما این قدر خوب و راحت به کارش می بریم، از زمان ساسانیان «خراسان» شد، قبلش «پَرسَوَه» بوده، یعنی سرزمین قوم پارت. همانی که رفت به اروپا شد «بارثاوا». الان در مشهد کلی مغازه می بینید به نام «بارثاوا» که خودشان هم نمی دانند یعنی چی. پس ابتدا در زمان ساسانیان اتفاق افتاد، چون آن ها اشکانیان را برانداختند با اسم های اشکانی مخالف بودند و می خواستند «ساسانیزه» کنند. حتی اسم آرش، قهرمان اساطیری ما در شاهنامه نیست، چون جزو سران اشکانیان بوده است. دوره دوم زمان حمله عرب ها بود. آمدند بی رحمانه و عمدا شروع کردند اسامی را قلع و قمع کردن. «البرز» کوه مقدسی برای ماست. کوهی است که [طبق اساطیر] آن ورش سرما و این ورش گرماست. آدم ها بر ستیغ البرز راه می روند، اگر گنهکار باشند به طرف سرما می افتند، اگر درستکار باشند به طرف گرما می افتند. همین را یهودیانی که در زمان کوروش به ایران آمدند از ما گرفتند و بردند در تورات به کار بردند که شد «پل چینود» و ... وقتی عرب ها آمدند دوست نداشتند دیگر «البرز» باشد، حذف کردند. تا قرن ششم، هفتم که مغول ها می آیند و عرب ها را برمی اندازند اصلا از «البرز» نامی نیست. پس عرب ها به عمد اسامی که به نفع ایران بار فرهنگی دارد، عوض می کنند. اسم های عربی را هم که سرازیر کردند. بعد ترک ها؛ سلجوقیان و غزنویان که آمدند خیلی دست کاری نکردند. مغول ها که آمدند یک سری اسامی عوض شد. به این خاطر که مردم از شر عرب ها راحت شدند، اسم ها را برگرداندند یا عوض کردند. پس در زمان مغول هم اسامی اصلاح شد، اما خیلی به نفع خودشان عوض نکردند. بعدها ترکمن ها که آمدند شروع کردند عوض کردن اسم ها. افغان ها کم دست کاری کردند. آخرین دست کاری که به کشور خودمان مربوط می شود به همین دوران حکومت جمهوری اسلامی است. شاهد هستید که در شهر مشهد چه کار کردند، در بقیه کشور هم همین کار را کردند.
برخی شخصیت های شاهنامه اساطیری هستند، آیا در جغرافیای شاهنامه هم چنین چیزی داریم که شهر یا دیاری خیالی باشد یا پای همه ماجراها در مکان های واقعی است؟
یک تصور اشتباه عموم این است که چون بخشی از شاهنامه اساطیری است، یعنی آن شخصیت هایی که از آن ها اسم برده شده واقعی و تاریخی نیستند، احتمالا برخی از جاهایی هم که از آن اسم برده شده خیالی هستند، در حالی که این طور نیست. ما نمی دانیم فریدون که بوده، شخصیتی افسانه ای است، اما می گوید پایتختش «آمل» بود، در کنار ساری و گرگان. بعد می رود «تَمیشه» را پایتخت خودش می کند: «ز آمل گذر سوی تمیشه کرد / نشست اندر آن نامور بیشه کرد». «تمیشه» آن شهر مشهوری است که در استان گلستان نزدیک گلوگاه است و الان خرابه هایش در آنجاست و به آن «خرابه شهر» می گویند. همین «تمیشه» هم که الان به ظاهر نیست، وجود خارجی داشته است. برخی از شخصیت های شاهنامه نیمی حقیقت است، نیمی افسانه است، نیمی آرزوست، اما این اساطیر را بر روی جغرافیایی که می شناختند پیاده می کردند. بنابراین آن هایی که تصور می کنند چون بخشی از شاهنامه اساطیری است مکان هایی هم که از آن نام برده شده اساطیری است، تصور باطلی دارند. شاید در مجموع 10 اسم بیشتر نیست که نمی شود مکان آن را پیدا کرد، مانند همین مازندرانی که محل دیوها بوده است. مثل کوه «اسپروز» که هنوز معلوم نیست کجا بوده، بقیه تماما اسم های واقعی است.
امروز چه مقدار یا چه درصدی از 360 مکانی که نامشان در شاهنامه آمده است در ایران قرار دارد؟
در نقشه ای که در انتهای کتاب آورده ام، هست. بیشترین این مکان ها -که همان طور که گفتم امروزه در 20 کشور پخش شده است- در ایران است، بعد در افغانستان بعد در ازبکستان و تاجیکستان که ماوراءالنهر بوده است. شاید از این 360 مکان، بیش از صدتای آن در ایران خودمان باشد.
میزان هم سانی نام ها چطـــور؟ چـــه مقـــدار از نام مکان هایی که در شاهنامه آمده هنوز به همان شکل شناخته می شـــود و تغییر نکرده است؟
شاید نزدیک به نیمی از نام ها عوض و دگرگون شده است.
گفتید سفرهایتان برای این کار را از 30 سال پیش شروع کردید. دیدن مکان هایی که در شاهنامه نامی از آن ها برده شده است چقدر در دقت کار مؤثر بوده است؟
این کار، کاری میدانی است. بگذارید خاطره ای بگویم. قبل از این ها کتاب دیگری داشتم به نام «فرهنگ جغرافیای تاریخی ترکمنستان». عاشق بودم که بروم مرو و مهنه و خوارزم و... را ببینم. در آن کتاب 1600 شهر و روستا و آبادی را معرفی کردم. سال 86، 85 بود که جلسه ای برای این کتاب برگزار شد. در آن جلسه استاد ایرج افشار و دکتر خالقی مطلق هم بودند. استاد افشار به دکتر خالقی گفت آقای سیدی کار محشری کرده است. دکتر خالقی تأیید کرد. بعد افشار به خالقی گفت: بله برادر، جغرافیای تاریخی کتابی است که صفحات آن در بیابان ها افتاده است. در کتابخانه ها نیست. طرف باید برود با اسب و الاغ و ماشین راه برود تا یک شهر یا کوره ده را ببیند تا یک ورق از این کتاب را پیدا کند. بعد چهار روز دیگر در بیابان ها برود تا به ورق دیگری برسد. جغرافیای تاریخی از این لون است. تا انسان نرود و نبیند نمی داند کجا چی هست. کار کَلانی است. چون به غرب کشور نرفته ام، دست و دلم می لرزد که مبادا آنچه من گفته ام نباشد. اما شرق را چون رفتم و دیدم خیالم خیلی جمع است. اگر کسی سفر نکرده باشد، نرفته باشد و از نزدیک ندیده باشد، تقریبا برایش غیرممکن است این ها را بشناسد و بشناساند.
فرمودید بخشی از اسامی که فردوسی در شاهنامه استفاده کرده مربوط به دوران پیش از خودش است. شخص فردوسی چقدر در ضبط و حفظ نام های باستانی مکان ها مؤثر بوده است؟
فردوسی بسیار امانت دار بوده است. مشهور است که فردوسی اصلا سفر نرفته است. می گویند فوقش ممکن است یک سفر از توس به بخارا رفته باشد، ولی ما در قرن سوم و چهارم چندین جغرافیادان کلان داریم. مثل مَقدَسی صاحب «احسن التفاصیل»، مثل ابن حَوقل صاحب «صوره العرض»، مثل اصطخری. اوج جغرافی نویسی جامعه اسلامی و ایران در قرن سوم و چهارم است. همه این ها را که روی هم می ریزم اطلاعات جغرافیایی شاهنامه از آن ها بیشتر و دقیق تر است. منِ سیدی که جغرافیای تاریخی مرو، جغرافیای تاریخی خوارزم، فرهنگ جغرافیای تاریخی ترکمنستان و فرهنگ جغرافیایی بیهقی را نوشته ام و جغرافیای تاریخی را می شناسم دارم آگاهانه می گویم؛ اگر همه اطلاعات جغرافی دان های زمان فردوسی و قبلش را روی هم بریزیم، باز اطلاعات جغرافیایی شاهنامه بیش از آن هاست. پیداست فردوسی که سفر نرفته اگر می خواست از خودش دربیاورد اصلا کار را خراب می کرد. عاجز بود. این اَعلام جغرافیایی اَعلامی است که مردم این پهنه ایران بزرگ طی قرن ها از آن اطلاع داشته و در داستان ها گنجانده اند و فردوسی فقط این ها را به نظم کشیده است. اصلا و ابدا فردوسی در تقریر اسم ها دست نبرده و هیچ دخالتی نکرده است.
با توجه به اینکه فردوسی سفر هم نرفته، چطور توانسته است تا این حد مسلط و دقیق باشد؟
از روی منابع. اساطیر ما در کتابی به نام «خدای نامه» آمده است. بعد از آمدن عرب ها برای اینکه این اثر جان به در ببرد توسط ابن مقفع به عربی ترجمه شد. در قرون اولیه اسلامی آن را به پهلوی برگرداند.
بعد در سال 300 در مرو عده ای نشستند خدای نامه که به پهلوی بود به شعر برگرداندند. 30 سال بعد، حدود 339 -که فردوسی 10 ساله بود- به مدت 6 سال به مدیریت و دستور حاکم طوس، ابومنصور محمدبن عبدالرزاق از آن منابع، شاهنامه ای شسته رُفته به نام «شاهنامه منثور ابومنصوری» درآوردند که به نثر بود. بعد فردوسی نشست این را به نظم درآورد که خودش هم توضیح می دهد، البته چیزهایی از خودش به آن اضافه کرد، لابه لای داستان ها پند و حکمت قرار داده است و... اما استخوان بندی داستان ها همه مال شاهنامه ابومنصور است. البته شاهنامه ابومنصوری در دست نیست و فقط مقدمه اش باقی مانده است.
استمرار نام های جغرافیایی می تواند پشتوانه ای نیز برای حفظ فرهنگ و تاریخ ملتی باشد که خودشان را در تاریخ گم نکنند و بدانند کجا بوده اند و کجا هستند.
درباره اهمیت حفظ و استمرار نام ها و دست اندازی نکردن به آن ها بگویید.
من از وقتی شورای نام گذاری مشهد دایر شد، عضو آن بودم. حفظ هویت این شهر مهم است. در مملکت هم همین طور. هر نامی یک بار تاریخی دارد، از یک قوم یا فرهنگ یا واقعه ای خبر می دهد. اینکه هر قومی که آمد چهار روز صاحب اینجا شد بخواهد دست کاری و انگولک کند، این بر هم زدن هویت است و بسیار کار مذموم و ناپسندی است. باید بکوشیم که جلو این کار را بگیریم. یکی از اهداف مهم من از تدوین این فرهنگ این بود که نشان بدهم این ایران بزرگ فرهنگی کجا بوده است. آن ایران همان جایی است که فردوسی از جای جایش نام می برد. الان هم یکی از پرسش های عموم این است که ایران فرهنگی ما کجاست؟
کجا جزو ایران بوده است؟ همان طور که گفتم بخش هایی از 20 کشور یا تمام آن جزو ایران بوده است. برای هویت ما بسیار مهم است که این ها را بدانیم. مردم هم بسیار دوست دارند که نام شهر یا ده شان در شاهنامه آمده باشد، کیف می کنند، لذت می برند، اصلا تعلق خاطر عجیبی پیدا می کنند. بنابراین باید بکوشیم جاهایی که جزو ایران فرهنگی بوده را -بدون اینکه دعوی ارضی داشته باشیم- بشناسیم. باید بشناسیم و بشناسانیم تا تعلق خاطر به وجود بیاید.