نجمه موسوی کاهانی| «قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری.» وقتی آقای عباسی با تبوتاب زیاد از ثبت خاطرات خانواده شهدا و جانبازانمان حرف میزند، وقتی از فرصت کم و کارهای نکرده و جانبازان ازدسترفته و پدران شهیدی که حتی یک عکس از آنها ثبت نشده است، سخن میگوید، وقتی از بیتفاوتی متولیان فرهنگ به گنجینههای تاریخ شفاهی جنگ میگوید، فقط و فقط میتوان این نتیجه را گرفت که قدر این راویان و شاهدان زنده تاریخ را فقط یک جانباز با سینهای پر از حرف میداند و بس! او که همیشه دغدغهاش انجام کار فرهنگی بهدردبخور و ماندگار بوده است، سال1393 با پیشنهاد دوست و استادش حسین نوری، ثبت تاریخ بازماندگان جنگ را شروع میکند و مستندسازی کار شبانهروزیاش میشود. تاکنون چهل مستند ساخته است که بیشتر آنها، بارها از شبکههای خراسان، مستند، قرآن و شبکههای سراسری1، 2 و 3 اکران شدهاند.
برای ساخت مستند، تخصصی داشتید یا دوره خاصی را گذراندید؟
سال1393 که کار مستند را شروع کردم، هیچ اطلاعی درباره شیوه ساخت فیلم نداشتم، اما کمکم یاد گرفتم که صدا و نور و تصویر چطور باید باشد. بهمرور زمان با اصطلاحات تخصصی آشنا شدم و در دفتر یادداشتم مینوشتم. پای برنامههای تلویزیون مثل برنامه نردبان که روزهای جمعه پخش میشود، مینشستم و نکات لازم را برای فیلمبرداری یاد میگرفتم. چون انگیزهام قوی بود و میخواستم هرچه زودتر خاطرات آدمهای جنگ را جمعآوری کنم، خوب و زود یاد میگرفتم. واقعیت تلخی است، اما ما تا 10سال بعد دیگر خاطرات شفاهی جنگ را نخواهیم داشت. پدران و مادران شهدا از دست میروند، بیآنکه حرفها و تصویرشان جایی ثبت شود. جانبازان شیمیایی و نخاعی، بدنشان خیلی زودتر از آدمهای طبیعی از بین میرود و خیلی ماندنی نیستند. فرصت را باید غنیمت بشماریم قبل از اینکه دیر شود. الان هم تعداد اندکی ماندهاند که باید زودتر به سراغشان برویم.
ساخت اولین مستند را از کجا شروع کردید؟
در بیشتر مستندهایی که میسازم، خود سوژه در مسیرم قرار میگیرد و بیمعطلی کار را شروع میکنم. برای اولین کار به دعوت فرزند شهیدی به شهرستان خواف رفتم و درباره زندگی شهیدی که اهل تسنن بود، کاری ساختم بهنام «امت واحده» که از شبکه خراسان پخش شد. کار دومم بهنام «لاله در بهار» زندگی چهار جانباز قطع نخاعی بود. یک کار هم داشتم بهنام «شیدایی» درباره زندگی دوستم که جانباز نخاعی بود و در اصفهان زندگی میکرد. شخصیت اصلی خانمش بود و از شبکه استانی اصفهان پخش شد. کار خوبی از آب درآمد و از بخش خبر20:30 هم پخش شد. «جنون و مجنون» هم یکی از کارهای پرطرفدار بود که ششبار از تلویزیون پخش شد. «آخرین گلوله» را درباره زندگی شهید صیاد شیرازی ساختم. در آن فیلم با فرزند شهید حرفها زدیم و اتفاقا از آن هم استقبال شد و سهبار از شبکه3 پخش شد. یک کار هم داشتم درباره شهیدی مسیحی که خانوادهاش در ارومیه زندگی میکردند. برای ساخت مستند رفتیم خانه شهید و یک هفته مهمانشان بودیم. اسم آن کار را گذاشتم «مهمان حواریون» که هم از شبکه خراسان پخش شد و هم شبکه ارومیه.
فقط در ژانر جنگ و جبهه مستند میسازید یا به موضوعهای دیگر هم علاقه دارید؟
به ژانر اجتماعی هم خیلی علاقه دارم. کاری ساختم به اسم «مشهد، پایتخت زیباییها» درباره المانهایی که در مشهد خیلی زیاد بود و به چشم میآمد. یک کار هم ساختم بهنام «روزنامه» درباره جوانی که سر چهارراه روزنامه میفروخت. بعد دیدم پدران شهدا و جانبازان دارند از دست میروند و من دست تنها هستم و باید زودتر به اینها بپردازم. اولویتبندی کردم و دیدم همه دنیا میدانند مشهد زیباست و اولویت با رزمندگان است که دارند از دست میروند. ژانر اجتماعی را رها کردم و گذاشتم برای دیگران. تصورش هم سخت است؛ بارها اتفاق افتاده است در مدتی که برای عزیزی مستند میساختم، در همان مدت شهید شدند و داستان ما ناتمام ماند.
دست تنها که نمیشود فیلم ساخت. خودتان گروه همراه دارید یا از ارگانهایی مانند بنیاد شهید و صداوسیما کمک میگیرید؟
من بیش از چهل مستند از شهدا و جانبازان و خانواده ایشان ساختم که همه هزینهها و کارهایش با خودم بوده است. یعنی صفرتاصد کار را انجام میدهم، فیلم را روی سیدی میریزم و به صداوسیما تحویل میدهم تا اکران کنند. تابهحال از تلویزیون و بنیاد شهید هیچ پولی نگرفتهام. چندبار رفتم بنیاد شهید و گفتم یک دوربین به من بدهید تا من این خاطرات را ثبت کنم، تمام کار را به نام شما میزنم. به مدیر صداوسیما هم گفتم یک تدوینگر در اختیار من بگذارید، چون تنها بخشی که بلد نیستم، تدوین است. وقتی دیدم مسئولان فرهنگی ما به این مسائل توجه نمیکنند، دیگر در شأن خودم ندیدم که تکرار و اصرار کنم. با هزینه شخصی خاطرات شفاهی جنگ را جمعآوری میکنم. مدتی قبل کتابی میخواندم با نام «صدسال گذشته دنیا» که مقداری از آن مربوط به ایران بود. برایم جالب بود که میگفت هیتلر هربار که میخواست حمله کند، سیصد فیلمبردار در خط مقدم مستقر میکرد، یعنی آن زمان اهمیت ثبت تاریخ را متوجه میشدند. آن جمله معروف موسیلینی هم هست که میگوید «تمام ارتش دنیا یک طرف، اگر تمام سینماهای دنیا را به من بدهید، من پیروز میشوم».
با همه این سختیها و وضعیت جسمی خاصی که دارید، کار مستندسازی را دست تنها ادامه میدهید؟
غیر از اینکه وظیفه خودم میدانم پای حرفهای خانواده شهدا و جانبازان بنشینم و آنها را ثبت کنم، مستندسازی زیباییهایی هم دارد. تا مستندساز نباشی نمیتوانی برخی چیزها را تجربه کنی. مثلا سوار بالگرد شدم و از حرم فیلمبرداری کردم. مستندهایی که برای ارتش میسازم هم خیلی جالب است. ارتش خیلی به مستندسازی اهمیت میدهد.
برای آبادان هم مستندی ساختهاید؟
برای آبادان که نه، ولی برای امیر کهتری که در زمان جنگ بالاترین مقام را در آبادان داشت و در عملیات شکست حصر آبادان هم نقش مهمی داشت، مستندی ساختم به اسم «امیر آبادان». بهصورت اتفاقی فهمیدم امیر کهتری که در آبادان همه او را میشناختند، بازنشسته شده است و در مشهد زندگی میکند و ساختمانی هم ساخته با نام 5مهر که سالروز آزادسازی آبادان است. قسمت جالبش اینجا بود که بچههای روایت فتح زمان جنگ با او مصاحبهای داشتند که در تاریخ جنگ ماندگار شد.
الان مشغول چه کاری هستید؟
مستند سردار شهید حاجمحمد طاهری و فرزندش، مصطفی، را بر اساس کتاب «با بابا» میسازم. این کتاب خاطرات فرزندی است که از پدرش ناراحت بود که چرا شهید شده است، تا حدی که این پسر تحمل شنیدن کلمه بابا را نداشت. چندین سال بعد پس از اینکه دکتر میشود و جایگاهی پیدا میکند، در یک تصادف به کما میرود و در آن مدت، پدرش را در بهشت میبیند و با او صحبت میکند. فعلا روی این مستند کار میکنم، درباره اختلاف نظر نسل دیروز و امروز که بعضی وقتها با میانجیگری خداوند حلوفصل میشود.