سلمان ساکت|عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد
محمدتقی بهار معروف به ملکالشعرا در ۱۳ ربیعالاول ۱۳۰۴ ق (۱۲۶۵ ش) دیده به جهان گشود. او از ۴ سالگی به مکتبخانه رفت و در مدتزمانی کوتاه علاوه بر خواندن و نوشتن، قرآن را نیز فراگرفت و، چون پدرش، محمدکاظم صبوری، ملکالشعرای آستانقدسرضوی بود، خواندن دواوین مختلف بهویژه شاهنامه را از کودکی آغاز کرد که در پرورش قریحه او تأثیر بهسزایی داشت. او در ۱۸ سالگی پدرش را از دست داد و پس از مدتی بنا بر سنت رایج و بهپشتوانه قصیدهای که در مدح مظفرالدینشاه سروده بود، بهجای پدر، لقب «ملکالشعرا» به او تفویض شد.
بهار که از همان سالهای جوانی فعالیتهای مطبوعاتی و سیاسی خود را آغاز کرده و از طریق کتب و مجلات نوانتشار مصری، با افکار و اندیشههای جدید آشنا شده بود، پس از استقرار مشروطیت، به مشروطهخواهان پیوست. او در طول عمر پرثمر و البته پر فراز و نشیب خود، چندین روزنامه منتشر کرد و در چندین دوره مجلس بهنمایندگی از مردم شهرهای مختلف انتخاب شد. همچنین بهدلیل فعالیتهای گسترده، چندین بار دستگیر و تبعید شد. با این همه چندین اثر مهم و ماندگار منتشر کرد و دهها مقاله و یادداشت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ادبی در روزنامهها و مجلات مختلف بهطبع رساند.
او در مهر سال ۱۳۱۳ ش علیرغم سعایت بدخواهان و در حالی که دوران تبعید خود را در اصفهان میگذراند، بهتوصیه محمدعلی فروغی عفو شد تا بتواند در مراسم باشکوه کنگره هزاره فردوسی شرکت کند. او پس از بازگشت از تبعید، بهعضویت کنگره انتخاب شد و در ۱۶ مهر همان سال بهدلیل شرکت فعال در کنگره، مدالی از سوی «انجمن آثار ملی» که علیاصغر حکمت ریاستش را بر عهده داشت، به او اهدا شد. او سپس بهتدریس در دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پرداخت و در سال ۱۳۱۴ ش با تأسیس «فرهنگستان ایران» بهریاست فروغی، بهعضویت آن انتخاب شد. او حتی به وزارت هم رسید و در کابینه قوام وزیر فرهنگ شد که البته چند ماهی بیشتر بهطول نینجامید و استعفا کرد. وی از سال ۱۳۲۶ ش به بیماری سل مبتلا شد و در نیمه دوم همان سال برای معالجه به سویس رفت، اما بهدلیل مضیقه شدید مالی، درمان را نیمهکاره رها کرد و به ایران بازگشت و سرانجام در اول اردیبهشت ۱۳۳۰ ش چشم از جهان فروبست.
همانگونه که زندگی بهار نشان میدهد، او ساحتهای وجودی متفاوت و متنوعی دارد؛ شاعر، روزنامهنگار، سیاستمدار، نویسنده و محقق، استاد دانشگاه و روشنفکر است، اما بیهیچ تردیدی، آنچه او را در جایگاهی رفیع قرار داده و در میان اقران و همروزگارانش ممتاز و متمایز ساخته، وجه شاعری اوست؛ هرچند در وجوه دیگر هم بعضا سرآمد و برجسته بوده است. بهار در شاعری بیشتر دلبسته سبک خراسانی بود و هرچند در قریب بهاتفاق قوالب شعری طبعآزمایی کرده و شعرهای خوب و ماندگاری هم در آن قالبها از خود بهیادگار گذاشته است، ولی تبحر خاص او در قصیدهسرایی بوده و اگر از چند غزل و تصنیف بهیادماندنی او بگذریم، اشعار مشهور و زبانزد وی همه در این قالب سروده شده است.
قصاید بهار در یک نگاه کلی، سنگین، محکم و استوار است و آهنگ کلام قدما و فخامت و صلابت شاعران سدههای چهارم و پنجم و ششم را دارد. از این رو برخی بر او تاخته و شعرش را «شعر مضمون» و او را «بزرگترین لفاظ دوران مشروطیت» خوانده و شعرش را فاقد «جوهر شعری» دانسته و افسوس خوردهاند کهای کاش بهار از فرم صلب و غیرمنعطف سبک خراسانی میگذشت و «به زبان، به قالب و به بافت کلمات» آزادی لازم را میداد، اما اینان غافلاند که بهار آگاهانه معیارها و موازین شعر سنتی و بهویژه سبک خراسانی را انتخاب کرده بود و سبک شعری صائب و بیدل و نیما و بعد از او را نه میپسندید و نه در نظر داشت. با این همه متعصب و واپسگرا نبود و با تحولات ادبی مخالفتی نداشت، بالعکس شاعری تجددطلب و نواندیش بود تا آنجا که در یکی از خطابههای خود درباره تحولات شعری میگوید: «ما همانطور که نمیخواهیم شعرا را از پیروی کلاسیک منع کنیم، نمیخواهیم آنان را از پیروی شعر سفید (بیقافیه و بیوزن) هم منع نماییم. ما باید گویندگان را آزاد بگذاریم که هنرنمایی کنند.» بنابراین او نوگرایی و تحولخواهی را میستود، اما، چون شخصیتی استوار و محکم داشت، با ظهور و رواج جریانهای ادبی مختلف، از راهی که خود آن را پس از چند سده دوباره به کمال رسانده بود، یعنی شعر کلاسیک فارسی و بهویژه قصیدهسرایی، دست بر نداشت و نام خود را بهعنوان «آخرین قصیدهسرای واقعی زبان فارسی» تثبیت کرد.
بهار در میانه سنت و تجدد بود و بهخوبی آن دوره پر تلاطم را نمایندگی میکرد؛ شعر او از نظر ساخت سنتی است، اما از نظر مفاهیم شعری نوگرا و امروزی است، زیرا دغدغههای تازهای، چون آزادی، برابری، میهنپرستی، انسان دوستی و صلح را در خود جای داده است. بهسخن دیگر، بهار ساخت و صورتهای قدمایی شعر را که اغلب در خدمت معانی محدودی، چون هجو و مدح و گاه اندرز بود، به قلمرو پهناوری از مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی روزگار خود کشاند و کوشید با استقبالهایی که از شعر گذشتگان کرده است، تجربههای آنان را در حوزه زبان و موسیقی و تصویر در راه تبین اندیشههای عصر خویش بهکار گیرد. بدین گونه در قصاید بهار ساخت و صورت کهن در ترکیب با عوالم روحی انسان مدرن، بافت و ویژگی تازهای پیدا کرده است. این بافت تازه در میان قصاید او که کشاکشی است میان نوگرایی و صنعتدوستی، بهخوبی جلوهگر است. او زبان شعر خود را از زبان شاعران خراسان کهن میگرفت، با این همه از بهکاربردن واژههای نو و امروزین ابایی نداشت، زیرا میدانست نیازهای زندگی معاصر، کلمهها و ترکیبات تازه میطلبد، اما آنچنان استادانه این تلفیق را انجام میداد که بهسختی میتوان واژها و ترکیبات تازه را از واژههای کهن بازشناخت.
همواره در بزنگاههای تاریخی، برای گذر از یک مرحله به مرحله دیگر، حضور بزرگمردانی لازم است تا این گذر را با میانهروی و روشنبینی هدایت کنند و بهار به شایستگی در میانه سنت و تجدد در عالم شعر، دین خود را به ایران و زبان و ادبیات فارسی ادا کرده است.
نگاهی به زندگی و آثار محمدتقی بهار به مناسبت شصت و نهمین سال درگذشتش
زیستن همانند محمدتقی بهار، ملقب به ملکالشعرا، صبر و حوصله میخواهد که در کمتر شاعر و ادیبی آن را میتوان یافت. او که در سال ۱۲۶۵ خورشیدی در مشهد متولد شد مانند بسیاری از شعرای نامور فارسیزبان از کودکی با شعر و ادبیات مأنوس بوده است.
همین انس و الفت او را پیشتر از هر چیزی به عنوان یک شاعر جریانساز به دنیای ادبیات فارسی معرفی کرده است. پیشرفت او در شعر به جایی رسید که گفته میشود بهار، احیاگر قالب قصیده است. یکی دیگر از جنبههای بارز محمدتقی، آزادیخواهی او بوده است. این روحیه باعث شده به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی روی بیاورد و خود را تا مدارج مهم حکومتی بالا بکشد. او در سال ۱۲۹۴ از درگز، سرخس و کلات به نمایندگی مجلس سوم شورای ملی انتخاب شد و در دوره چهارم و پنجم هم به نمایندگی از مردم بجنورد و تبریز در مجلس شورای ملی حضور داشت. بهار حتی در دورهای (۱۳۲۴ ه. ش) هم بر صدر وزارت فرهنگ نشسته بوده است. فعالیتهای سیاسی او به همین دو حضور شاخص ختم نمیشود و او سالها با انتشار روزنامه با عنوان «نوبهار» به مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی در یکی از بحرانیترین دورههای تاریخ معاصر ایران، پایان قاجار تا آغاز پهلوی، واکنش نشان داد.
رفتاری که با او در این دوران شد آینه رفتار حاکمان با مردان آزادیخواه است. او بخشی از عمرش را در تبعید به سر برده و بخشی را نیز در زندان مانده است. در همه این فراز و نشیبها، اما او هرگز دست از شاعری بر نداشته و همواره در مقاطع مختلف زندگیاش چه در سختی و چه در آسانی شعر میسروده و به هر ترتیبی شده آنها را منتشر میکرده است.
به غیر از مکتوبات شعر او، کتابهای مختلفی درباره زبان و ادبیات فارسی به رشته تحریر درآورده که در دوران حیات خود به چاپ رسانده است. سرانجام بهار اول اردیبهشت ۱۳۳۰ هجری شمسی در تهران بدرود حیات گفت و زندگی پر پیچ و خم خود را ترک کرد. در ادامه در سه نوشتار از سه منظر به بخشی از جنبههای این شاعر بزرگ اشاره خواهیم داشت.