خرافه و خرافهپرستی (superstitions) از جمله مواردی است که عمر آن را میتوان همزمان با شکلگیری جوامع بشری دانست. با آنکه نوع بشر توصیه به حقیقت شد، پس از آن و برای منافع فردی، دروغ را جایگزین کرد. این دروغ و آنچه غیرواقعیت و خرافه نام گرفته، به باورها و اعتقادات بیاساسی گفته میشود که در فرهنگهای مختلف و در طول تاریخ وجود داشته است.
افراد سودجو برای اینکه بتوانند خرافات مورد نظر خود را به مردم تحمیل کنند، دستبهدامان اعتقادات مذهبی مردم میشدند و با تلفیقی از حقیقت و دروغ، آنچه مدنظر خود داشتند تحمیل میکردند.
باورهای خرافی به کشورهای توسعهنیافته یا کمترتوسعهیافته یا حتی به کشورهایی که عقاید و باورهای خاص دینی و مذهبی هم دارند اختصاص ندارد و در همه جوامع، گونههایی از خرافه را میتوان یافت. حتی در جوامع سکولار هم که به نظر میرسد مذهب و اخلاقیات در آنها به فراموشی سپرده شده است زمینههای خرافات به انحای مختلف وجود دارد.
نکته دیگر آن است که مدرنیسم نیز نتوانسته مانعی برای گسترش خرافه شود و چه بسا در جوامع بهاصطلاح مدرن نیز مسئله خرافات نهتنها وجود دارد، بلکه گاه تشدید شده است. چون به بهانه مدرنیسم، مرزهای بین خرافه و حقیقت از میان رفته است.
البته این نکته را نمیتوان نادیده گرفت که یکی از دلایل رونق خرافه در جهان این است که از دل این خرافهها برخی زمینههای پرسود اقتصادی نیز به وجود آمده و افراد زیادی را بهرهمند ساخته است. خاصه آنکه بسیاری از خرافهها از صنعت رسانه و با استفاده از ابزار تخیل سرچشمه میگیرند و این نکته را نباید از یاد برد که این رسانهها بودهاند که وسیله ترویج خرافه شدهاند.
ژانر تخیلی (fantasy) یا علمیتخیلی (science fiction) که در ادبیات و هنر و در نتیجه تئاتر، سینما و تلویزیون به وجود آمدهاند، بستر بسیار مناسبی برای ایجاد، گسترش و ترویج خرافهها هستند. افزون بر این، رسانههای تعاملی نیز به بستری برای گسترش خرافه مبدل شدهاند.
اگر روزی از هر صد نفر، یک نفر را میتوانستیم بیابیم که در واکنش به یک مطلب غیرواقعی، راه جستوجو و پژوهش را برای خود انتخاب میکرد و میکوشید از اساس و واقعیت موضوع مطلع شود، امروزه فضای مجازی موجب شده است از هر هزار نفر نیز یک نفر را نتوانیم بیابیم که در جستوجوی حقیقت باشد.
توییتها و اظهارنظرهای لحظهای جای تحقیق را گرفتهاند و گفتن «نمیدانم» و جستوجوی حقیقت، گاه به امری محال مبدل شده است، آن هم به این بهانه که اصل بر سرعت انتشار است و دقت فدای سرعت میشود.
از سوی دیگر، باورهای خرافی محدود به جنس و سن خاصی هم نیست. هرچند سنین کودکی بهترین سنین برای ایجاد یک حقیقت یا خرافه در ذهن آدمی است. فارغ از اینکه استراتژی و برنامهریزی از پیش تعیینشدهای در ارتباط با تربیت کودک در این زمینه وجود داشته باشد، کودکان میتوانند با توانایی بسیار بالا در پذیرش یک موضوع و نهادینه کردن آن در ذهن، موجب شکلگیری یک ساختار مبتنی بر حقیقت یا مبتنی بر دروغ و خرافه در آینده جامعه باشند.
اما شاید بتوان گفت زنان به دلیل ساختار خلقتی و اینکه از اثرپذیری عاطفی بیشتری در مقایسه با مردان برخوردارند، بیشتر در معرض پذیرش خرافهها قرار میگیرند. به همین نسبت نیز بیشتر این القائات را در جامعه منتشر میکنند.
از این رو، ضرور به نظر میرسد اگر سیاستگذاران باور دارند حقیقت باید در ساختار جامعه نهادینه شود، به این مهم توجه داشته باشند که نقاط آسیبپذیرتر را بیشتر مورد توجه قرار دهند. آموزشهای صحیحی مبتنی بر اصول علمی برای داشتن درک صحیح از رسانه و آنچه امروزه سواد رسانهای (media literacy) شناخته میشود، میتواند بر حفاظت از جامعه در برابر آسیبهای خرافات بسیار مؤثر باشد.
البته رسانهها در قالب رسانههای جمعی (mass media) و رسانههای اجتماعی (social media) میتوانند هم بر شکلگیری هم بر بیاثر کردن و از بین بردن خرافهها مؤثر باشند. اما وقتی موضوعی در جامعهای نهادینه شد و از جذابیتهایی نیز برخوردار بود (غالبا خرافهها با چنین مؤلفههایی روبهرو هستند) رسانه بهدشواری میتواند عامل خرافی را در جامعه بیاثر کند یا از بین ببرد و یا اینکه در بهترین حالت بتواند حقیقت را جایگزین خرافه کند.
باز باید این نکته را در نظر گرفت که آسیب با هر ابزاری که وارد میشود، با همان ابزار باید به مقابله آن رفت. نمیتوان صرفا با استفاده از ابزارهای سلبی به جنگ با خرافه رفت. پاسخ فیلم غیرواقعی، فیلمی درخور و با الهام از حقیقت است و ....
ضمنا اینکه رسانه کنشگر باشد یا کنشپذیر نیز میتواند عامل مهمی در شدت و ضعف تولید یا انتشار یک عامل خرافی در جامعه تلقی شود. نمیتوان همواره منتظر بود مطلبی تولید شود و به دنبال پاسخ آن باشیم. در مقابل، باید تولیدکننده حقیقت و بازنماینده آن باشیم تا خرافه اجازه و مجال گسترش نیابد.