سعادتمند-کوچکزاده | شهرآرانیوز؛ امروز ۸شهریور، هشتادمین سالروز درگذشت آیتا... شیخحسنعلی مقدادیاصفهانی است که مشهدیها او را با نام شیخ نخودکی میشناسند. بزرگمردی که اصالتا مشهدی نبود، اما کوچههای ارض اقدس از او خاطرهها در یاد دارد. یکی از این مکانها، خانه هویتی مولویها بود در محله سناباد که ۱۶ سال پیش خراب شد و از شکوه گذشتهاش حالا یک در قدیمی باقی مانده است و بس؛ دری که حلقه دستهای بسیاری به آن گره خورده بوده و یکی از آن دستها، دست مرحوم شیخنخودکی است.
ماجرا از این قرار است که مرحوم عبدالحمید مولوی، پژوهشگر و پدر خراسانشناسی معاصر، یکی از شاگردان آیتا... شیخ حسنعلی نخودکی بوده و ایشان به واسطه این آشنایی و همنشینی و رفاقت، بسیار به این خانه میآمده و با اهل آن معاشرت میکرده است، آنچنانکه به گفته دکتر مجتبی مولوی، پسر مرحوم عبدالحمید، آشیخ نخودکی در همین خانه نیز دار فانی را وداع گفته است.
مجتبی مولوی خودش شیخنخودکی را ندیده، اما دو روایت از او تعریف میکند که یکی را از برادر مرحومش، دکتر علی مولوی، شنیده و دیگری را از پدرش، عبدالحمید؛ نخستین روایت مربوط به ماجرای فوت آقای نخودکی در خانه اجدادیشان است و دومی ماجرایی از کرامات ایشان.
مجتبی مولوی از برادر بزرگش که پزشک بوده است، درباره فوت شیخ نخودکی در منزل آنها اینطور نقل میکند: برادرم میگفت آشیخ حدود چهارماه خانه ما بود. چون خانهاش در نخودک بود و از شهر دور، به اصرار پدرم عبدالحمید پیش ما مانده و او (پدرش عبدالحمید) هم هر روز پزشک بالای سرشان میآورده است. گویا مرحوم نخودکی چند بیماری را با هم داشت و برای همین پزشکان یک روز خون میگرفتند برای آزمایش، روز دیگر معاینههای دیگر انجام میدادند و از این قبیل مراقبتها. آنطورکه شنیدهام، روزهای آخر عمر هم بسیار بیمار و ضعیف شده بودند و در منزل ما استراحت میکردند.
روز شنبه ۷ شهریور۱۳۲۱ برادرم برای معاینه به خانه میآیند و میبینند ایشان خواب است. معاینه میکنند و متوجه میشوند آشیخ اصلا نفس نمیکشد. برادرم میرود پدرم را صدا میزند و به او میگوید که میهمانمان از دنیا رفته است، اما ناگهان آشیخ نخودکی از جایش بلند میشود و به آنها نگاه میکند. برادرم میگوید: آشیخ من شما را معاینه کردم؛ نفس نمیکشیدید. مرحوم نخودکی در جواب میگوید: بله، رفته بودم، اما گفتند برو و فردا ساعت۱۲ بیا. درست همینطور میشود و ایشان واقعا ظهر فردای روز بعد از دنیا میروند.
از پدرش نیز خاطرهای درباره کرامات آیتا... حسنعلی نخودکی به یاد دارد که چنین است: شیخنخودکی با طیالارض مرتب میرفت کربلا و برمیگشت. خاطرم هست که روزی سرگردی قصد کشتن او را داشته، اما هرچه شلیک میکرده، اسلحه تیراندازی نمیکرده است، اما دست برنمیدارد و آقا را از خواجهربیع تا حرم مطهر تعقیب میکند و آشیخ نخودکی هم او را تا مقابل حرم میکشاند و رو به او میگوید: تلاش بیهوده نکن؛ من به مرگ طبیعی خواهم رفت، اما الان تصمیم دارم یک هفته به کربلا بروم و تو را هم با خودم میبرم. آن سرگرد هم که گویا از شلیکنشدن اسلحه متحیر و دلش نرم شده بوده، قبول میکند و آشیخ با طیالارض او را به کربلا میبرد. آن سرگرد این اتفاق را بعد از فوت آقای نخودکی تعریف کرده است.
بعدها، حوزه علمیه آیتا... خوانساری قاینی که از رفتوآمد شیخ نخودکی به این خانه آگاه بوده است، خانه را میخرد و همین میشود تا غم خراب شدن خانه دستکم با پیچیدن دوباره صوت قرآنِ صاحبخانه که روزوشب با خود تکرار میکرد، زنده بماند، ولی این نیز چاره کار نمیشود و سالها بعد، چون خانه بین ورثه مالک افتاده بوده است، با اجازه میراث فرهنگی در سال۱۳۸۵ خورشیدی تخریب میشود. میراث فرهنگی فقط میگوید وارثان میتوانند همهچیز را خراب کنند، جز سردر ورودی و درختان حیاط را.
روایت است که مرحوم نخودکی در روزگار جوانی همیشه در یکی از حجرههای صحن عتیق رضوی عبادت میکرده و در همانجا هم کرامات بسیاری از حضرترضا (ع) دیده است، خاصه درباره زائران مسکین و حاجتمند. بههمیندلیل وصیت میکند که در همان حجره محل عبادتش درست زیر پای زائران امام مهربانیها دفن شود.
پسر علیاکبر مقدادی، متولد ۱۲۴۱ خورشیدی در اصفهان است که دست سرنوشت، او را به مشهد میکشاند تا برای سالها خادم و مرید درگاه آستان غریبنواز حضرترضا (ع) باشد. پیش از آمدن به مشهد در اصفهان و از خردسالی، سوای کسب علم زیرنظر محمدصادق تختفولادی، مراحل ریاضت شرعی، تزکیه نفس و عرفان را طی میکند و در جوانی نیز به تحصیل فقه و اصول و منطق و فلسفه میپردازد.
شیخنخودکی را، چون ساکن روستای نخودک در اطراف مشهد است، نخودکی صدا میزدهاند. پیر ریاضتکشی که هشتدهه در این دنیا زیست، اما هرساعت عمر را صرف دستگیری از مستمند یا بازکردن گره از کار خلق خدا کرد. همین است که خبر درگذشت او وقتی روز ۹ شهریور۱۳۲۱خورشیدی در روزنامه «آزادی» چاپ و منتشر میشود، خبرنویس، مراسم تشییع پیکر را اینطور توصیف میکند: فقدان تأسفآور: آقای حاجشیخ حسنعلی اصفهانی که از اوتاد و بزرگان عصر بود و مدتها مریض بودند، شب یکشنبه در ۸۱ سالگی بدرود زندگی گفتند. جنازه آن مرحوم ازطرف کلیه اهالی شهر که با خلوص و ارادت بازار را تعطیل نموده بودند، تشییع و شب دوشنبه در محلی که وصیت نموده بود، با موافقت تولیت عظمی دفن گردید و باوجودیکه مشایعتکنندگان پیکر، از شهری و دهاتی، بیشاز ۴۰ تا ۵۰ هزار نفر میشدند، آیین تشییع با کمال نظم به عمل آمد.