«دیباچه نویسی بر مرقع» روایتی از هنر و ادبیات در قاب کتاب حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در هفته فرهنگی ایران در دوحه| نمایش شکوه هنر و تمدن ایرانی پیوند موسیقی، فرهنگ و اقتصاد در جزیره با برگزاری جشنواره ملی «عودنوازی قشم» نهمین جشنواره ملی تئاتر ایثار با حضور ۱۷ اثر برگزیده از روز دوشنبه (۶ اسفند ۱۴۰۳) آغاز می‌شود «جین آستن» روایتی از عشق، اشتباه و هوشمندی زمان و مکان برگزاری نمایشگاه کتاب تهران اعلام شد ششمین جشنواره فیلم کوتاه بسیج اختران در نیشابور برگزار می‌شود درگذشت کارلوس جیه‌گس، فیلم‌ساز برجسته برزیلی معرفی منتخبان مرحله اول داوری جشن مستقل سینمای مستند ایران آغاز فیلم‌برداری فیلم مرگ رابین هود با بازی هیو جکمن ترجمه رمان‌های «شاه بی‌سرگرمی» و «هیچ‌چیز مال تو نیست» منتشر شد پوستر رسمی فیلم اودیسه، کریستوفر نولان منتشر شد + عکس امیرجعفری با فیلم برهوت در راه جشنواره بین‌المللی فیلم جاناکپور کارگردان عنکبوت مقدس به اذیت و آزار جنسی متهم شد پرفروش‌ترین فیلم سینمای ایران در ۱۴۰۳ معرفی شد تیزر جدید سریال پایتخت ۷ منتشر شد + فیلم
سرخط خبرها

اندر آداب تیغ و تیزی

  • کد خبر: ۱۳۷۲۶۰
  • ۰۸ آذر ۱۴۰۱ - ۱۱:۵۹
اندر آداب تیغ و تیزی
به یاد داریم در عنفوان جوانی که به مکتب خانه می‌رفتیم، گویا جوانکی مزلف، متلکی به یکان از دخترکان بلوغاتی مکتب انداخته بود و دختر به برادرش نقل ماجرا کرده بود و برادر خبر را که می‌شنود، رگ غیرتش باد می‌کند
حامد عسکری
خبرنگار حامد عسکری

به یاد داریم در عنفوان جوانی که به مکتب خانه می‌رفتیم، گویا جوانکی مزلف، متلکی به یکان از دخترکان بلوغاتی مکتب انداخته بود و دختر به برادرش نقل ماجرا کرده بود و برادر خبر را که می‌شنود، رگ غیرتش باد می‌کند و فردایش تیزی پر شال، جلوی مکتب خانه می‌رود و چندروزی گوش می‌ایستد تا جوانک متلک پران را ببیند. رسیدن جوانک همان و مواجهه با برادر غیرتی همان و تیزی در کتف جوانک فرو کردن و زخم کاشتن همان!

جوانک مزلف از ترس، پا به فرار می‌گذارد و برادر غیور در پی اش دوان می‌شود. اهالی بازارچه که می‌بینند کار بیخ پیدا کرده، درپی برادر می‌افتند که حالا که زخمی کاشتی و فهماندی اش که یک من ماست چقدر کره دارد و تاوان چپ نظر کردن به ناموس خلق ا... چیست، ول کن ماجرا شو و برادر همان طور که می‌دویده، بالاخره جوانک را زیر پا می‌کشد و وقتی اهالی می‌ریزند که ولش کن، می‌گوید: «باباجان! من کاریش ندارم؛ چاقویم توی کتفش مانده بود و ۲۵۰ تومن مایه اش بوده و دسته شاخ گوزنی بوده و نقش ونگار داشته و فلان.
من دنبالش کرده ام که چاقوی توی کتف مانده ام را بگیرم و همان یک زخم کافی اش بود.»

حالا حکایت ما بود و مشتی اسماعیل. او عصری آمده بود که روی شمعدانی‌ها را مشما بکشد تا سرما نبردشان. کار که تمام شد، یک چای ریختیم.
نشست بر لب هره حوض، کنار شمعدانی‌ها. بعد همان طور که شیره قند می‌مکید، عارض شد: «تصدقت گردم!

شما که خارج رفته و پولیتیک خوانده اید، به من رعیت بی سواد حالی کنید؛ من که عقلم قد نمی‌دهد. این ممالک محروسه ما را هر طرف نگاه کنی، کفتاری و لاشخوری دندان تیز کرده که زخمی بزند، هر گوشه خبر و رادیو و تلویزیون هم سیاحت می‌کنی، می‌گویند موشک فلان داریم و پهپاد فلان، حقا هم که داریم؛ بر منکرش لعنت! خدا هزاربرابرش کند!

من نمی‌گویم زبانم لال لغز می‌خوانند و خالی می‌بندند، ولی تصدقت، چرا یکی دوتایشان را خرج نمی‌کنند، تیر و ترقه‌ای در کنند، هم رعیت دلش خوش شود، هم این اذانب حساب کار دستشان بیاید، بفهمند یک من ماست چقدر کره دارد؟» نخودی خندیدیم. فرمودیم: «مشتی اسماعیل خان! کتاب لوطیگری هزار صفحه دارد.

صفحه آخرش، تیزی پر شال بستن است. لاتی، آداب دارد.» عارض شدند: «آی قربان دهنت!» من بعد ذلک گفتیم: «این موشک‌ها هر دانه اش فیلا هزار دلار مایه اش است.» گفت: «خب؟» گفتیم: «به نظرت، مثلا گروهک فیلان و حزب جدایی طلب بهمان، این مقدار می‌ارزند؟» ریش خاراند که نه خداییش. ادامه دادیم: «سگی را که به یک چخه می‌رود که آدم سنگ نمی‌زند. تیغ و تیزی شأن دارد؛ هماوردی باشد، آدم رغبت کند تیزی بکشد، یک چیزی.»
مشتی اسماعیل هورت آخر چایی را سر کشید و لبخندزنان فرمود: «الحق که هزار آداب دارد این پولیتیک. چه چیز‌ها بلدید شما تصدقت گردم!» لبخند زدیم.

به قلم میرزاابراهیم خان شکسته نویس

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->