درآمد فیلم بچه مردم تقدیم بهشت امام رضا (ع) می‌شود سانس‌های فوق‌العاده سومین روز فیلم فجر۴۳ اعلام شد (۱۴ بهمن ۱۴۰۳) وقتی همه خوبیم! | درباره هیاهوی بی‌مورد برای مدیریت انجمن سینمای جوان مشهد  بهرام رادان رسماً از داوری چهل وسومین جشنواره فیلم فجر خارج شد جزئیات تصادف آرمان امیدی، خواننده مسجدسلیمانی برنامه عصر جدید اکران ۳ فیلم کوتاه مشهدی راه‌یافته به فجر در سینما مهر کوهسنگی شهاب آسمان بازیگری | درباره شهاب حسینی، بازیگر نام‌آشنای سینمای ایران جست‌و‌جو در دنیای امپرسیونیسم | گزارشی از نمایشگاه گروهی نقاشی در نگارخانه آسمان مشهد نگاهی به مسیر هنری میترا حجار، به بهانه سالروز تولدش آموزش داستان نویسی | این شانزده نفر که به من زل زده اند (بخش دوم) پسرى که پاره تن رسول خدا بود | روایت «الفتوح» از تولد امام حسین(ع) که پروردگار هم‌زمان آن را تهنیت و تسلیت گفت جدول اکران فیلم‌های جشنواره فجر ۱۴۰۳ در سینما آفریقا مشهد + تاریخ و ساعت نشست خبری بیست‌ودومین جشنواره فجر مشهد برگزار شد | اکران ۳۲ فیلم سینمایی و انیمیشن در سینما‌های آفریقا، هویزه و سیمرغ + فیلم صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۳ آغازبه‌کار نمایشگاه خوشنویسی و تذهیب هنرمندان تایباد و هرات افغانستان انتقاد انیمیشن‌سازها در جشنواره فجر: نه داوری درست داریم نه نگاه درست گفتگو با مهتاب ناظری، برنده جایزه برترین بازیگر بخش دیگرگونه‌های اجرایی تئاتر فجر برای نمایش تلقین درخشش هنرمندان مشهدی در جشنواره تئاتر فجر | تندیس برترین اثر بخش دگرگونه‌های اجرایی به نمایش «تلقین» رسید اعلام اسامی برگزیدگان چهل و سومین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر (۱۳ بهمن ۱۴۰۳) ۹ فیلم فجر به سانس فوق‌العاده رسید (۱۳ بهمن ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

قصه واقعی مرگ مادر بزرگ

  • کد خبر: ۱۴۱۸۹۸
  • ۰۵ دی ۱۴۰۱ - ۱۳:۲۵
قصه واقعی مرگ مادر بزرگ
قصه مادرم از روز مرگ مادرش بی بی زهرا.

شاید این قصه را باید قبل از قصه تولدم تعریف می‌کردم، ولی چون متعلق به زمانی است که شعر را شروع کرده بودم حالا برایتان می‌نویسم. قصه مادرم از روز مرگ مادرش بی بی زهرا.

گرچه یک لحظه بعد بی تردید
تیغ داغ تموز اینجا بود
مادرم گریه کرد و با خود گفت:
_ کاش بی بی هنوز اینجا بود!
مادرم دست‌های پیرش را
داخل کوزه‌ای سفالی کرد
بعد غمگین و خسته و مجروح
یک نگاهی به دار قالی کرد
صبح آن روز را به یاد آورد
مادرش حالت غریبی داشت
صبح پاییز سال خشکی بود
و فقط یک درخت سیبی داشت
داشت بی بی برای معصومه
قصه‌های قدیم را می‌گفت
قصه تلخ حضرت زهرا (س)
و عزای عظیم را می‌گفت
ناگهان سرفه کرد و بعد از آن
خسته از زخم‌های کاری شد
پرز قالی ستمگری شوم است
در زمانی که رنگ جالب نیست
فرش‌های قشنگ این مردم
جز برای فرنگ جالب نیست
دار قالی هنوز برپا بود
بی بی از درد و ناله می‌جوشید
چادرش را دوباره بر‌ می‌داشت
گالشش را دوباره می‌پوشید
دست پیری به شانه مادر
دست پیری به شانه خاله
آن که می‌رفت در شیار باغ
یک زن پیر نوزده ساله!
ابر‌های سیاه بد ترکیب
آسمان را مچاله می‌کردند
برف‌های نشسته روی کوه
باد‌ها را حواله می‌کردند
باد می‌آمد و درختان را
مثل وقت رکوع خم می‌کرد
داشت اسب سپید یار احمد
از هیاهوی باد رم می‌کرد
از میان ردیف آلو‌ها
رفت پای درخت سیب ریز
با سرپنجه کند گودالی
از تمنای سرفه شد لبریز
دختران هم میان ترس از باد
مادر خسته را کمک کردند
بعد مثل همیشه لرزیدند
و به رفتار خویش شک کردند
مادر پیر سرفه اش را خورد
سخت هرآنچه بود بیرون ریخت
لحظه‌هایی گذشت تا اینکه
از میان دهان او خون ریخت
بعد مثل همیشه نا آرام
پای سیب تلف شده خوابید
مادرم در میان آن گودال
لخته قلب مادرش را دید
واقعا تا همیشه می‌ماند
ناله‌های غریبی آن سال
بی صدا بود و دیدنی رقص
آخرین سیب سرخ در گودال
آسمان تا غروب ابری بود
که دو تار پدر به حرف آمد
شب سردی بدون ناله گذشت
صبح یک روز بعد برف آمد
گر چه یک لحظه بعد بی تردید
تیغ داغ تموز اینجا هست
مادرم گریه کرد و با خود گفت:
_ گاه بی بی هنوز اینجا هست!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->