مروری بر گزارش روزنامه «شرافت» که در آن «مصورالملک» چهره «کمال‌الملک» را قلم‌ زده است تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «پاسیاد پسر خاک» منتشر می‌شود معاون ترامپ با هوش مصنوعی کتاب کودک تولید کرد! «محفل ستاره‌ها»؛ برنامه‌ای برای کشف استعدادهای قرآنی کودکان و نوجوانان ترنس استامپ، بازیگر فیلم سوپرمن درگذشت + علت فوت تیم «پیکی بلایندرز»، «استیو» را می‌سازد | همکاری تازه کیلین مورفی و مکس پورتر از نصیریان تا ارجمند؛ رد نقش بحث‌برانگیز فیلم «پیرپسر» حمایت چهره‌های مطرح هالیوود از مردم فلسطین ویدئو | نخستین ویدیو از نگارگری روضه رضوان توسط استاد فرشچیان استقبال چشمگیر مخاطبان از طرح «سه‌شنبه‌های نیم‌بها» در سینمای ایران + آمار چهره‌های تلویزیونی که مخاطب هنوز کنجکاو سرنوشت‌شان است تصویری جدید از پشت صحنه سریال «اجل معلق» + عکس ویدئو | بابک جهانبخش در بیمارستان بستری شد صدور مجوز نمایش برای چهار فیلم سینمایی | «تابستان همان سال» به کارگردانی محمود کلاری آماده اکران شد برپایی نمایشگاه آثار فاخر استاد فرشچیان در تالار وحدت پرواز همای با اپرای «شیدا» به کاخ نیاوران بازمی‌گردد تاریخ اکران «گوزن‌های اتوبان» مشخص شد شلیک، با کمی تأخیر | نگاهی به سریال «شکارگاه»، اثر جدید نیما جاویدی گفت وگو با محمدتقی امیدیان، طراح نخستین پرتره امام خمینی (ره) بر روی اسکناس ها آموزش داستان نویسی | چشم‌هایی که در اعماق برق می‌زنند
سرخط خبرها

چرا داغ دل ما تازه مونده...

  • کد خبر: ۱۴۲۰۹۰
  • ۰۷ دی ۱۴۰۱ - ۱۶:۴۷
چرا داغ دل ما تازه مونده...
من را ببخشید که حالم خوش نیست، درست عین جانباز‌های اعصاب و روان که یک عده‌ای شان توی یک جای زمان متوقف شده و هر از گاهی دوباره لحظه هاشان از همانجا شروع می‌شود.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

حالا من هی بنویسم هضمش کرده ام. هی بنویسم پذیرفتمش. هی بنویسم باهاش کنار آمدم. شما هم هی به به چه چه کنید و بگویید دمت گرم، ولی پشت چراغ قرمز، زیر دوش، توی خلوت و تنهایی ام، وقتی پسرم یا دخترم پتو روی سرشان کشیده اند و خواب اند دوباره ذهنم می‌رود همان سمت و سو، یعنی خوبم ها! یک هو یک بو یک خاطره، یک عکس، یک جمله، پرتم می‌کند به آن روزها... من را ببخشید که دروغ می‌گویم، ببخشید که ادای حال خوب‌ها را در می‌آورم.

من را ببخشید که حالم خوش نیست، درست عین جانباز‌های اعصاب و روان که یک عده‌ای شان توی یک جای زمان متوقف شده و هر از گاهی دوباره لحظه هاشان از همانجا شروع می‌شود.

من هم همین شکلی ام، از شب یلدا دلشوره اش می‌افتد به جانم و هر اناری که پاره می‌شود دل من است که خون چکان است، بیابانی مردم گله از دنیا و روزگار جز به خالقش نمی‌کنند، حالا من هزار صفحه بنویسم و شما هزار صفحه بخوانید نه من خالی می‌شوم نه شما می‌توانید یک لحظه اش را درک کنید. من چه دارم می‌گویم چه توقع‌ها دارم، دو همسایه در بم هم از شرایط همدیگر درک کامل و جامعی نداشته اند، آدمیزاد جزیره‌ای است، ساختاری است که فقط یک نسخه از او در جهان وجود دارد و پروردگار کار تکراری نمی‌کند.

همه کودکی ام همه خاطراتم همه لحظات و آناتی که می‌شد در پیر سالی مرورشان کنم، بمکمشان و از لعاب انداختنشان در ذهنم و دلم لذت ببرم در عرض یازده ثانیه نابود شدند.

من، خانه و مدرسه و پارک و باغی که می‌شد سال‌ها بعد دست نوه ام را بگیرم و بگویم اینجا مدرسه من بود، اینجا خانه ما بود، اینجا خاطرات من جوانه زد را به یکباره از دست دادم و این اصلا چیز کمی نیست.

نوزده سال است تن ماهی نمی‌خورم، نوزده سال است خانه مان لوستر ندارد و چندده تا شماره تلفن توی گوشی ام هست که هیچ کس آنور خط پاسخگو نیست... من یک تلخی بومی شده در جانم دارم که معلوم نیست کی دست از سرم بر دارد... کسی چه می‌داند شاید با مرگ ...

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->