فصل چهارم «زخم کاری» چگونه به پایان می‌رسد؟ + فیلم جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در مسیر تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد
سرخط خبرها

بهت و سکوت

  • کد خبر: ۱۴۳۳۰۰
  • ۱۳ دی ۱۴۰۱ - ۱۸:۳۱
بهت و سکوت
صد‌ها نفر با یک پیامک ساده آمده بودند وسط میدان شهدا؛ همه در سکوت کامل فقط به هم نگاه می‌کردند.

بهت عمیق با خودش سکوت آورده بود. صد‌ها نفر با یک پیامک ساده آمده بودند وسط میدان شهدا؛ همه در سکوت کامل فقط به هم نگاه می‌کردند. باد به پرچم‌های زرد رنگ فاطمیون و حزب ا... می‌پیچید و در این فضای پر از اندوه می‌شد با تمام وجود غربت را حس کرد. قشنگ بوی یتیمی بچه‌های افغانستانی در همه عرصه میدان پیچیده بود. همه به یک طرف نگاه می‌کردیم بدون اینکه جایگاه خاصی ایجاد شده باشد، انگار همه از همان وقتی که خبر هولناک را شنیده بودند مترصد یک سوگواری دسته جمعی بودند ...

نمی‌دانم، هر چه بود فقط حس خفگی و بهت بود. تا آن روز تجربه اش نکرده بودم که در یک جمع چند هزارنفری که تعداد زیادی از رفقایم نیز حضور داشتند، تا سر حد مرگ سکوت کرده باشم... ارابه صوت از راه رسید، دقیق یادم نیست فکر کنم از آن هم صدایی بلند نمی‌شد، شاید نمی‌دانست باید چه چیزی پخش کند. مردم حالا داشتند به بلندگو‌ها نگاه می‌کردند شاید چیزی پخش شود. صدای بوق بلند شد و بعد دوباره سکوت. یک باره صدای خانمی پخش شد: قاسم عزیزم... ناگهان بغض همه ترکید. فکر کنم بقیه هم مثل من ذره‌ای نفسشان باز شد...

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->