چهار نفر از حجاج خراسان رضوی بر اثر ایست قلبی جان باختند تعداد زائران ایرانی فوت شده در حج به ۱۷ نفر رسید | برای انتقال پیکر زائران فوت‌شده نامه‌نگاری شده است (۲۰ خرداد ۱۴۰۴) نخستین بنای میدانی دائمی برای بزرگداشت غدیر در جهان اسلام در نجف افتتاح می‌شود تجهیز بقاع متبرکه برای ایجاد فضایی مناسب و جذاب برای زائران اربعین | سرویس‌دهی در اعتاب مقدسه رو به بهبود است فراخوان پویش ملی «غدیر به روایت همراه» ویژه دهه ولایت و امامت منتشر شد رشد جمعیت در میان مسلمانان سالانه به ۲ درصد می‌رسد صدور ویزای حج عمره از سر گرفته شد (۲۰ خرداد ۱۴۰۴) برگزاری ویژه‌برنامه دهه ولایت ۱۴۰۴ در بیش از ۱۰۰ بقعه متبرکه خراسان رضوی فراغت تابستان، فصل نسل‌سازی برگزاری عید غدیر به سبک اهل بیت(ع) | یک راهنمای عملی برای داشتن یک عید ماندگار روایت‌های تصویری طلبه‌ها از شوق زیارت | گزارشی از نمایشگاه عکس «در مدار شوق» در مشهد برگزاری همایش بین‌المللی «غدیر و مقاومت» در مشهد | میزبانی از علمای مقاومت و نخبگان حوزه و دانشگاه برنامه‌های سلسله‌جشن‌های دهه ولایت و امامت ۱۴۰۴ در حرم امام‌رضا(ع) اعلام شد جوان ۲۴ساله روسی در حرم امام‌رضا(ع) مسلمان شد اهدای پرچم متبرک حرم حضرت علی (ع) به آستان قدس رضوی ثبت بالاترین آمار اعزام زائران حج ۱۴۰۴ در فرودگاه مشهد معاون قرآن و عترت وزیر فرهنگ: نیازمند تحول در حوزه فعالیت‌های قرآنی هستیم | مؤسسات قرآنی موازی‌کاری نکنند بازگشت کاروان حجاج ایثارگر در ۲۳ خرداد۱۴۰۴ | تدابیر لازم برای رفاه حال جانبازان از ابتدا تا پایان سفر نقش محوری هوش مصنوعی و پهپاد‌ها در مدیریت و ایجاد امنیت حج ۱۴۰۴ شرکت آبفای خراسان جنوبی آماده تأمین آب برای زائران اربعین ۱۴۰۴ باشد
سرخط خبرها

سلام امام رضا جون

  • کد خبر: ۱۴۳۴۲۱
  • ۱۵ دی ۱۴۰۱ - ۱۰:۱۰
سلام امام رضا جون
چندبار چیزی را زیر لب تکرار کرد. ایستاد و بلند گفت: «سلام امام رضا جون. ممنونم که...» انگار که حرفش را یادش رفته باشد، ساکت شد.
رضا غریبی
نویسنده رضا غریبی

تا وسط راهرو دوید. نزدیکم شد و با خجالت سلام کرد. من هم سلام کردم. قدم قدم جلو آمد، زیاد حواسش به من نبود. کنارم ایستاد و چادر مشکی اش را با دست‌های کوچکش مرتب کرد و دوباره آرام راه افتاد. چندبار چیزی را زیر لب تکرار کرد. ایستاد و بلند گفت: «سلام امام رضا جون. ممنونم که...» انگار که حرفش را یادش رفته باشد، ساکت شد. مادر و پدرش به ما رسیدند. مادرش گفت: «بگو دیگه، همون طور که تمرین کرده بودیم...»

دوباره خیلی خودمانی و خنده رو گفت: سلام امام رضا جون. ممنونم که اجازه دادی دوباره بیام پیشت. بعدش هم پله‌های صحن غدیر به جمهوری را دوید و پایین رفت، رسید کنار حوض. بالا و پایین می‌پرید. پدرش همان طور که به دخترش نگاه می‌کرد گفت: از دیروز توی قطار این جمله را تمرین می‌کند. هی از در کوپه می‌آمد تو و تکرار می‌کرد که در حرم آقا جمله اش را اشتباه نگوید. ما هم به خاطر اصرار این کوچولو الان مشهدیم.

خودم را ورودی شیرازی می‌بینم کنار پدر. از بالاخیابان وارد حرم می‌شویم. زیر چشمی نگاهش می‌کنم. با چشمانی پر اشک رو به گنبد سلام می‌دهد. تسبیح دانه مشکی همیشگی اش را از جیب کتش درمی آورد و دودستی دانه‌ها را جفت جفت رد می‌کند.

باهم راه می‌افتیم. قبل از ورودی صحن عتیق زیر ایوان ساعت یک خادم کلاه به سر ایستاده، با یک عصای نقره‌ای رنگ پرنقش و نگار. عصا را با فاصله از خودش نگه داشته است. بابا عصا را می‌بوسد. به من هم اشاره می‌کند. من هم می‌بوسم. بوی فلز می‌دهد. بوی انگشتر بابابزرگ. در را می‌بوسیم و وارد صحن می‌شویم.

از صحن کهنه می‌رویم بیرون و از زیر ایوان تلگراف خانه وارد صحن نو می‌شویم. بابا می‌گوید باید به احترام آقا از پایین پا، وارد روضه شد. دور ضریح، بابا با صدای بلند می‌گوید: به شاه قبه طلا حضرت رضا صلوااااااااات و همه صلوات می‌فرستند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->