فرقی نمیکند شب باشد یا روز، هر زائری، هر زمانی که پا به حرمت بگذارد، خورشیدی در درونش طلوع خواهد کرد.
فرقی نمیکند که ابری در آسمان باشد یا نباشد، چون چشمهایی که به گنبد طلایی رنگ تو میافتند هر لحظه ممکن است به سان ابرهای باران زا شروع کنند به باریدن.
فرقی نمیکند در کدامین صحن و رواق تو قدم بزنیم، چون هر جای این حرم که راه برویم، خاطرمان جمع است که تو با زائران خودت راه میآیی.
فرقی نمیکند که یک دست محکم به ضریحت چسبیده باشد یا اینکه یک دست ازیک راه دور، روی سینه قرار بگیرد و به تو سلام دهد و از تو یاری بخواهد، چون میتوانی دست هر کسی را، در هر جایی از این کره خاکی که منتظر عنایت توست بگیری.
فرقی نمیکند که آدم با دلش با تو فارسی حرف بزند یا در دستش زیارتنامه عربی بخواند، تو آن قدر آگاه هستی که حرف دلمان را قبل از آنکه بگوییم میدانی.
فرقی نمیکند دوستدارانت فاصله شان با حرم تو دور باشد یا نزدیک، تو به تمام دوستدارانت نزدیکی.
فرقی نمیکند هوای شهر کسی که دوستت دارد پر از دود ودم باشد یا که صاف، گاهی وقتها دلها هوای حرم دارند و حال دل جز با نفس کشیدن در هوای حرمت خوب نمیشود.
فرقی نمیکند که از کدامین بست وارد حرمت بشویم، هر کسی وارد شود، دلش را به تو بسته است تا تمامی گره هایش باز شود.
فرقی نمیکند تنها به حرمت بیاییم یا دسته جمعی، کسی که به تو پناه آورده، هیچ گاه تنها نیست.